یادآوری
برای مرتفع شدن هر شبههای، منجمله اونی که به ذهنِ عمو هادی خطور کرده بود، دربارهی شعرای اخیر، مطلب عینالقضات رو یه بار دیگه تکرار میکنم.
«نبینی که دست و قلم را تهمت کاتبی هست و از مقصود خبر نه و کاغذ را تهمت مکتوب فیهی و علیهی نصیب باشد و لیکن هیهات هیهات هر کاتب که نه دل بود بی خبر است و هر مکتوب الیه که نه دل است همچنین.»
«جوانمردا! این شعرها را چون آینه دان! آخر دانی که آینه را صورتی نیست در خود اما هر که نگه کند صورت خود تواند دیدن همچنین میدان که شعر را در خود هیچ معنایی نیست اما هر کسی از او آن تواند دیدن که نقد روزگار و کمال کارِ اوست.
و اگر گویی شعر را معنی آن است که قایلش خواست و دیگران معنی دیگر وضع میکنند از خود، این همچنان است که کسی گوید صورت آینه صورت روی صیقلی است که اول آن صورت نموده و این معنی را تحقیق و غموضی هست که اگر در شرح آن آویزم از مقصود باز مانم.»
ولی همهی اینا به این معنی نیست که چه میدونم «بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم»! نه بابا، من تا یاد دارم این احوال رو به خرابی بوده!! چیزی که آباد شده از بیرون بوده. جهان تن رو به آبادانی داره میره، ولی عالمِ دل رو به تباهی است. آخه هر بنایی یه معماری داره. یه کسی هست که مراقب اونه. هر خونهای یه صاحبی داره. تا معمار یه عمارتی، تا صاحب یه خونهای در بندِ عمران و آبادیِ اون بنا نباشه که اون عمارت همینجوری خودش درست نمیشه!! اونی که میگفت: «ویرانسرای دل را گاهِ عمارت آمد»، بخت و اقبالش خیلی بلندتر از اینا بوده!! اینایی که میگم تازه شکوه نیست، ها! شما هنوز شکایت نشنیدین! اگه عمری باقی بود، دربارهی همین غرغرها هم یه مطلبی رو از عینالقضات نقل میکنم تا یه سری چیزا روشن بشه!
مطلب مرتبطی یافت نشد.