مغ‌نامه‌ – ۱

وقتی دست‌اش از همه جا کوتاه می‌شد و حتی دوستان نزدیک‌اش روی از او بر می‌گرداندند، یک تکیه‌ کلام داشت و بس:
«دولتِ پیر مغان باد که باقی سهل است
دیگری گو برو و نامِ من از یاد ببر!»
هیچ وقت نپرسیدم منظورش از پیر مغان کی‌ست یا چی‌ست. این قدر هست که آخرین روزنه‌ی امیدش پیر مغان بود. خودش می‌گفت «پیر مغان» تا به حال هیچ جا تنهای‌اش نگذاشته است. گویا این پیر مغان اسم‌های دیگری هم داشت. اما اسم رمزش این بود، رمزی که او خود می‌دانست و هر وقت اسمِ کسی را می‌بردی، رندانه جاخالی می‌داد و بحث را عوض می‌کرد.

بایگانی