اعادهی حیثیت از فضاهای عمومی
اما مشکل حاکمیت سیاسی ما با اعادهی حیثیت شدن از فضاهای عمومی این است که از یک سو نمیتواند مانع از حضور مردم در نماز جمعه شود و از سوی دیگر هنگام حضور آنها باید نظارت و سختگیری شدیدی بر حرکات و سکناتِ آنها داشته باشد؛ این یعنی وضعیت باخت-باخت. به نمازگزار و قایل لا اله الا الله و الله اکبر نمیتوان حمله کرد. اگر هم حمله کنند، حملهکننده تا مرز معینی میتواند به تعرض به این فضاهای عمومی (که اخلاقاً، قانوناً و شرعاً متعلق به همین کسانی است که منکوب میشوند) ادامه دهد. این همان تعارض غیر قابل حلی است که امروز پیش روی نظام سیاسی ماست و شاید بتواند تا مدتی با خودفریبی به آن ادامه دهد. خودفریبی نظام سیاسی میتواند این باشد که به خود بباوراند و کوشش کند مخاطبان را هم از راه نمایشهای رسانههای متقاعد کند که استفادهکنندگان از فضاهای عمومی یکدست و یکپارچهاند و همه یک خواسته دارند و بس در حالی که همه میدانند واقعیت مسلم جامعه تکثر و تنوع مطالبات است (و البته اعتراضهای وسیع، جدی و بیسابقه که امروز پیوسته به دامنهاش افزوده میشود).
در مجالی دیگر خواهم نوشت که میرحسین موسوی چگونه بر خلاف انتظار اولیهی من، روز به روز دارد نشانههای یک رهبر سیاسی پخته، هوشمند، مدبر، متعهد و اخلاقی را بر خلاف رقبای قدرتمند و قانونگریزش نشان میدهد و چگونه ظرفیتهای خفته و نهفتهی جامعه را کشف کرده و بیدار میکند. این عبارات را هم در ارتباط با دو بند بالا بخوانید!
اما، سخن امروز رییس دولت نهم که رابطهاش را با رهبر کشور از جنس رابطهی پدر-پسر (و اعتقادی و از سر محبت) خوانده بود، باز شاهدی تازه بود بر اینکه: ۱) رییس دروغآیینِ دولتِ نهم، هیچ پروای اعتنا به قانون ندارد؛ در عرصهی قانون رابطهی پدر و پسری و مرید و مرادی یکسره بیمعناست؛ جایی که از رابطهی پدر و پسر حرف بزنیم (و به آن اعتبار و اولویت بدهیم)، سخن گفتن از عدالت و قانون، به افسانه میماند. طرفه آن است که ایشان این اندازه بیپروا اشتباه بر اشتباه میافزاید و بیآبرویی بر بیآبرویی. او و مشاوراناش باید بهتر بدانند که این تملقها و چاپلوسیها حداقل در برابر دیدگان مردمی که سه چهار ماه اخیر تمام گفتار و کردارش را زیر ذرهبین گرفتهاند، خطای مهلکِ تازهای است؛ ۲) محمود احمدینژاد نمیتواند تشخیص بدهد چه مقام و جایگاهی شخصی و خصوصی است و چه جایگاهی عمومی است و متعلق به قاطبهی جامعه. سخن گفتن او و نوع سخناناش از تریبونهای مختلف القاء کنندهی این معناست که گویی او تمام عالم را در خدمت خود میبیند و میخواهد. لایههای زبرین سخن او را که کنار بزنیم، به همین اعتماد به نفس دونکیشوتوار و نخوتِ حیرتآور او میرسیم. آنها که زبان به اعتراض به کردارِ او گشودند، دیگر آن «خس و خاشاک» و «اراذل و اوباش» قبلی نبودند؛ اینها که به قولِ او «القاء شبهه» کردند، همان کسانی بودند که او را به این مسند و منصب عمومی فرستاده بودند.
خردمندان ملت و علمای امت شاید لازم نباشد تلاش چندانی برای تغییر وضعیت موجود بکنند؛ خودِ بانیان این «تغییر» هولناک، به قدری اشتباهات پیاپی لفظی و عملی مرتکب میشوند که حاجتی به پرداخت هزینههای کلان یا خارج از توقع نیست. اما میتوان تناقضها و بیآبروییهای این مغالطههای فاش و از هم گسیخته را در برابر چشمان مردم نهاد (یک نمونهاش همان سخن معنادار خاتمی بود که استاندارد نبود یعنی چه؟ یعنی هواکشاش خراب بود؟!). این یادداشت را مقدمهای خواهم کرد برای یادداشت دیگری که در حقیقت نگاهی خواهد بود به گذشته؛ گذشتهای که میخواستیم و هنوز هم میخواهیم در آن خردمندی و سنجیدگی فرمانروا باشد و از شتابزدگی، افراط، تفریط و اغراقهای بیهوده، مرثیهسراییها یا مجیزگوییهای بیجهت پرهیز کنیم. خواهم نوشت دربارهاش به زودی.
[تأملات] | کلیدواژهها:
در کل درست و بجا میگویید.
از هر حرکت این رجال میتوان ایراد و لغزش دید و اینها همه نشانه های فروپاشی آنان است که در حال وقوع است.
در میان دولی که فرو خواهند ریخت چنین نابسامانی های گفتاری و کرداری موجه است.
خدا را مثله میکنند! قربتا الی الله…
***
گاهی هم
در دیار شاه پریان،
از ما بهتران سیاه دل
همان دشمن معروف میشوند و
غسل میکنند و صغر ناخن کرده و لباس مطهر پوشیده و شارب خضاب کرده، وضو میگیرند…
دو رکعت وزوز کرده و ناکرده، یکصدوبیست وچهار هزار صلوات صوت(سوت) میکنند در زمین و دود میکنند در هوا و: بسم الله! سوزن داغی زیر ناخن های بی لاک دخترک سبز پوش فرو میکنند قربتا الی الله…!
گاهی هم برای امنیت ملی یک مادر، به دخترش تجاوز میکنند، قربتا الی الله…!
و برای امنیت یک میل شیطانی،
فریب میدهند،
غصب میکنند،
تقلب میکنند، اعتماد مردم را میدزدند و کودتا میکنند؛ قربتا الی الله…
گاهی هم…
نشئه میشوند تا بتوانند بکشند، بدررررند، پاره کنند، بسوزانند، قربتا الی الله…
چرا که باور ندارند:
انا لله و انا الیه الراجعون…
پس لباسی از دروغ میبافند برای حفظ جان،
بارگاهی از دروغ برای چند نفس بیشتر در دود:
ندای خدا را در سینه ای سبز خفه میکنند و
میکشند قربتا الی الله…
و به فریب، شکایت میبرند به قاضی الجنایات مرتضوی!
و نمیترسند از قضاوت علوی!
پس میکشند زندگی را با شعار خدا،
و با امانت ملک ایران، حذف میکنند ایرانی را…
این پسر ناخوانده و نا اهل در چه خانه ای پرورش پیدا کرده ؟
آیا پدر اورا به فرزندی قبول دارد !! ؟ اگر چنین باشد وای بر این چنین پدری که چنین پسری تحویل عالم انسانی داده . شاید هم پسر همان پدر باشد یعنی گرگی اندر پوستین بره ای!!!
ایشان فراموش کرده که این روزها رابطه ی پدرها و پسرها بدجوری شکر-آب است، پسرها از پدرها فرمان نمی برند و پدرها از سرکشی ها و سنت شکنی های پسرها ذله اند!!!! شاید هم واقعا منظورش همین شکل فعلی رابطه ی پدر و پسری باشد!!!!!