
یا لابی یا لاتبازی!
لابی کردن خوب است یا بد؟ پاسخ مختصر و سرراست من این است: بله خوب است. خیلی هم خوب است و باید تشویق شود. اما
لابی کردن خوب است یا بد؟ پاسخ مختصر و سرراست من این است: بله خوب است. خیلی هم خوب است و باید تشویق شود. اما
روز سهشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲. دانشگاه لایدن. کنفرانس انجمن ایرانشناسی اروپا. در پنلی دربارهی ادبیات فارسی، عنوان سخنرانی خانم سایه اقتصادینیا چنین بود: «بلاغت در
یک بار دیگر اتفاقات اخیر جهان را مرور کنیم. جنگ داخلی سوریه تمام شد. بشار اسد که تا همین دیروز قصاب خوانده میشد، حالا قهرمان
امسال توفیق اگر دست دهد به تفصیل پارههایی خواهم نوشت دربارهی ماه رمضان و سنت روزهداری میان شیعیان اسماعیلی. نخستین نکتهای که اینجا به اختصار
امسال نخستین سالی است که سایه از جهان رفته است. تجربهی سایه از سالهای سیطرهی جمهوری اسلامی، تجربهای است تلخ و گزنده که تنها یکی
مرگ پیروز، تولهیوزی که مدتها تصویرش در رسانهها پیش روی مخاطب ایرانی بود، یادآور خاطراتی تلخ در تاریخ یکی دو دههی اخیر ایران است. پیروز
مدعای کلیدی روشنفکری دینی چه بسا این باشد که: در هر زمانهای به ویژه در روزگار ما میتوان هم دیندار بود و هم خردورز باقی
پیدا کردن گرهگاههای پیوستگی و همافزایی مهم است. از آن مهمتر پیدا کردن دلیل این پیوستگی و اتحاد است که مهم است. کجا انسانها به
پیام تازهی میرحسین موسوی مضمونی کلیدی دارد که قلب تپندهی همگرایی برای آیندهای برای همهی ایرانیان بدون هیچ تبعیضی است: «چه باید کرد تا چهل
انقلاب ۵۷ از لحظهی آغازش تا کنون بیشمار کسان را آواره و بیخانمان کرده است. خیل کسانی که از این کشتی رو به غرق میگریزند
هیچ انسانی بار خطاهای انسانی دیگر را به دوش نمیکشد. انسانها را هم بر اساس عملکرد خودشان در همان لحظهای که با آنها برخورد میکنیم
مقایسهی اتفاقات سال ۸۸ و اتفاقات سه چهار سال اخیر به ویژه اعتراضهای پس از قتل مهسا امینی از بسیاری جهات درسآموز است و برای
حقیقت کسی را خوار نمیکند. کسی هم با دروغ بافتن و افترا بستن به دیگران امتیاز و شرافت پیدا نمیکند. با نسبت دروغ دادن به
بگذارید از حسین رونقی شروع کنم دوباره و به همان نقطه برگردم چون حسین رونقی نمادی است از یک جریان که مسیر خاصی را میرود
این نکتهی بدیهی را اگر روزی هزار بار هر کسی به خودش گوشزد کند، باز هم کم است: ما انسانهایی هستیم خطاکار. خطاکار به معنای
اینکه حامد اسماعیلیون میگوید این دو سرعت نیست بلکه ماراتن است، سخن بسیار درستی است. مردم برای بازپس گرفتن حقوقشان و اعادهی حیثیت از انسان
این آلبوم نسبتاً قدیمی شهرام ناظری را بسیار دوست دارم. از بهترین نمونههای کار تنبور با کیخسرو پورناظری است.
پختگی سیاسی و بلوغ در تصمیمگیریهای مدنی به سادگی به دست نمیآید. این پختگی در میان مردم ما وجود دارد ولی این تصور که
صحنهها تازه نیستند. خودکامگی تکرار تجلی نفسانیت آدمی است. ابعاد تازهای پیدا میکند ولی شناختنش نیاز به نبوغ ندارد. جمهوری اسلامی بعد از ۴۳ سال
مقاومت تازهای که صد روز است در برابر خودکامگی جمهوری اسلامی رقم خورده است، با قتل مهسا امینی کلید خورد. شعار «زن، زندگی، آزادی» بیدرنگ
در تقسیمبندیهای انقلابی، کم پیش نمیآید که بلافاصله آدمها را بگذارند پای میز محاکمه که باید همین الآن ثابت کنی مزدور و خائن و جنایتکار
یکی از مهمترین خاصیتهای تاریخ خواندن این است که آدمیان از گذشته درس میگیرند. تاریخ، آینهی عقل است. عقل یعنی حفظ تجربه. یعنی درس گرفتن
ایران ما آبستن تحولاتی است که از جهتی بیسابقه است و از جهتی دیگر استمرار مبارزهای صدساله اگر نگوییم هزاران ساله برای آزادی. اینکه گفتم
حلقهی ملکوت و وبلاگ ملکوت مدتهای مدیدی است که متروک مانده است و به علل مختلف – ازجمله به خاطر سیطره شبکههای اجتماعی مختلف –
۱. به خیال من، آیندهی ایران – آیندهی انسان ایرانی زیر بال زنان ایرانی – به رغم همهی دشواریهایاش آیندهای روشن خواهد بود. اما صبر
این روزها سعی کردم بیشتر ناظر باشم تا بتوانم بهتر مقایسه کنم. معیار مقایسه هم حوادث سال ۸۸ بود. در این ۱۳ سال، بر خلاف
آیات انتهایی سوره آل عمران مضامینی مناجاتگونه دارد که به خیال من جان جان رابطهی قرآن با درون مؤمنان است. آیاتی هستند که در ترازی
مستقیم میروم سر اصل مطلب. خانم سایه اقتصادینیا مطلبی نوشته است در «نقد» سایه – حالا که خود سایه نیست بتواند پاسخ مستقیمی بدهد. برای
انسان موجود پیچیدهای است. یکی از دلایل سلطهی حیرتآور آدمی بر طبیعت و جهان – و البته دست دراز کردناش بر آن و تصرف ویرانگراش
امروز سیزده روز است که سایه در میان ما نیست. سایه با ترکیب تن و روان در میان ما نیست. روانش روانه در جان هستی
این یادداشت را روز ۲۴ فروردین ۱۳۹۸ نوشته بودم. و آن روز دیده بودم این فتنهها که برخاست. این نوشته هنوز هم موضوعیت دارد. به
این یادداشت را ۱۵ سال پیش نوشته بودم و بخش عمدهاش را دوباره اینجا بازنشر میکنم. آن نکاتی که آن موقع از خواندنش به خیالم
اینجا مدتهاست که خاک خورده است. یعنی فرصت و مجالی نیست برای نوشتن. وقتی هم که فاصله میافتد میان نوشتن مرتب، کمتر به اینجا سر
آلبومی از شجریان هست که از رادیو پخش شده گویا و ابتدای هر قطعه اعلام میشود به طریق استریوفونیک ضبط شده است. نیمی از برنامه
خاطرم نیست این را پیشتر نوشته باشم اینجا یا نه. شاید برای بعضی عجیب باشد ولی نخستین باری که با سایه – بدون اینکه بدانم
اخوان شعری دارد که بنمایهای دارد سرشار از نومیدی ولی واقعبینی و عصیان تلخ و تندی در آن هست. یکی از مضامین گشایندهی شعر آرزوی
دیر زمانی است که اینجا – وبلاگ – گرد و غبار گرفته است. به خاطر منسوخ شدن فلشپلییر بسیٍاری از فایلهای موسیقی هم از دسترس