انتخابات در نیویورک: پیروزی غرور بر تحقیر

این یادداشت را هم‌زمان به چند نفر تقدیم می‌کنم: آقای خامنه‌ای، مهدی پرپنچی، فهیمه خضرحیدری، مسیح علی‌نژاد، صحرا کریمی و سایر کسانی که به غرور و زندگی‌خواهی انسان دیر ایمان می‌آورند. نتیجه‌ی انتخابات شهرداری نیویورک شاید قابل پیش‌بینی نبود، به ویژه در آمریکایی که تا کنون دو بار ترامپ در آن به قدرت رسیده و از هم‌اکنون – با اشاراتی که از استیو بنن می‌شنویم – زمزمه‌های تکیه زدن او بر اریکه‌ی قدرت برای بار سوم شایع است. دموکراسی پدیده‌ای است شکننده و قوت‌اش دقیقاً در همین شکنندگی آن است. از دل آن هم ترامپ ممکن است بیرون بیاید هم رقیب ترامپ. این از آن درس‌هایی است که ایرانیان به ویژه به شدت به آن نیازمندند. این حاشیه را داشته باشید تا به خاطر بسپاریم که نفس انتخابات و رأی‌گیری به خودی خود کفایت نمی‌کند. اما هم‌زمان باید همین مکانیزم را حفظ و احیا کرد چون جایگزین‌های دیگر آن پیامدهایی هولناک دارند. به خیال من زهران ممدانی به دو دلیل خیلی ساده و سرراست شهردار نیویورک شد. غلبه‌ی امید و زندگی بر استیصال و مرگ اولین دلیل‌اش این بود که انسان امید می‌خواهد و زندگی. آدمی‌زاد جان‌سخت است. در تلخ‌ترین و تیره‌ترین شرایط هم قد برمی‌افرازد و حتی اگر شده

آخرین مطالب

روزنوشت‌های داریوش میم

درباره‌ی جنبش سبز و قیام مصریان

ظاهراً میان علما اختلاف است درباره‌ی نسبتی که میان جنبش سبز و رخدادهای مصر وجود دارد. کوشش کرده‌ام تا این‌جا به صراحت به ماجرا نپردازم

چراغی باید افروخت

برای همه‌ی دوستان و یاران نازنین‌ام که این روزها زخم‌ها از بیداد به جان دارند آن‌ها که زخم این بساط دروغ و بیداد در استخوان‌شان

به مردی که مُلکِ سراسر زمین…

چند ساعتی است که تلویزیون الجزیره تصاویری را از سردخانه‌ها از جنازه‌ی کشته‌شدگان نشان می‌دهد. مسیر اعتراض‌ها دارد تغییر می‌کند. خون‌ریزی‌ها مثل نفتی است که

فتنه‌ی دولت محمود

مدت‌هاست می‌خواستم این را بنویسم که دیگر باید آرام‌آرام از تعبیرهایی مثل «دولتِ کودتا» و «کودتاچی‌ها» کمی فاصله بگیریم و صورت‌بندی‌های بهتر و دقیق‌تری از

شده‌ام خراب و بدنام و هنوز…

امروز یادداشتی در فیس‌بوک دیدم (این‌جا) درباره‌ی اقبال بخشی از مردم به احمدی‌نژاد که مضمونی آشنا و قدیمی دارد و البته با مقدمه‌های‌اش می‌توان آهنگِ

به رغمِ مدعیان…

چند روز پیش، اجرایی از شجریان را با نی حسن کسایی در ملکوت آوردم (این‌جا؛ با عنوان «آیینه‌ی مهر‌آیین») که شاید چندان که باید کسی

بنشین به کنارم

نمی‌دانم آیا این اجرای تصنیف «بنشین به کنارم» دلکش را شنیده‌اید یا نه. این یکی در گلچین هفته‌ی شماره‌ی ۱۷ پخش شده است. متن تصنیف

صفیری ز پرده‌ی راک…

همیشه همه‌ی فریادها را نمی‌توان و شاید هم نباید نهان کرد. ولی بیانِ هر نکته‌ی نهانی، لزوماً به بانگ بلند نیست. گاهی با ناله‌ی حزین

جمله هیچ بر هیچ…

این «هیچ» کلمه‌ی زیبایی است. زیباست نه به خاطر این‌که کسی فکر کند از پوچی یا مهمل‌انگاری هستی می‌گویم. هیچ زیباست چون عظمت و مهابتی

گورِ گریه‌ی خاموش…

معنی بعضی حرف‌ها، سنگینی بعضی تعبیرها، مهابت بعضی تصویرها را آدم باید فقط در یک لحظه‌ی خاص کشف کند. همه‌ی آدم‌ها ممکن است قرآن بخوانند،

مهربانی کی سر آمد؟

گاهی اوقات سال‌ها طول می‌کشد تا آدمی بفهمد اتفاقی واقعاً افتاده است. گاهی اوقات آدمی روزها، هفته‌ها، ماه‌ها و سال‌ها خود را می‌فریبد؛ می‌فریبد به

آیینه‌ی مهر‌آیین

دو-سه‌ روزی است که این آواز شجریان با نی حسن کسایی همدم لحظات من بوده است. آوازی است در شور، روی غزلی از حافظ. برنامه

نه هنگامِ پیروزی و فرهی‌ست…

در شمار آوردن حجم دروغ‌گویی‌ها، بی‌تقوایی‌ها و رذالت‌های قاعده شده و از حد استثنا برون رفته‌ی زمام‌دارانی که امروزه مقدرات مردم ما را به دست

دین؟ کدام دین؟

مدت‌ها پیش، هنگام گفت‌وگو درباره‌ی یکی از فصل‌های پایان‌نامه‌ام، در حاشیه‌ی بحث با استاد راهنمای‌ام، به ریشه‌ی واژه‌ی معادل دین (یعنی religion) در زبان انگلیسی

تا صبحِ شبِ یلدا

شب یلدا مثال است. ممثول این شب، احوال تلخ بیدادى است که بر ما می‌رود و بیدادی که بر هم می‌کنیم. بیدادگران چشم دوخته اند

هجده قطعه از امیرحسین سام

آن‌ها که اهل موسیقی هستند، حتماً تا امروز نغمه‌ها و ترانه‌های لطیف و بهاری آهنگسازِ خوش‌قریحه و صاحب‌ذوق امیرحسین سام را شنیده‌اند. در آستانه‌ی شب

گلچین هفته ۸۳ – پریسا

مدتی است فکر می‌کنم باید دقیقاً چه مقدمه‌ای بنویسم و چه توضیحی بدهم برای این قطعه‌ای که خواهید شنید. این آلبومی از پریساست که تصنیف‌های

گاه‌گاهی بگذر در صفِ دلسوختگان…

دیشب حکایتِ تشنه‌ای را داشتم که بعد از مدت‌ها گذر از کویر به باغستان مصفایی و جویبارِ آبِ زلالی رسیده باشد. لحظه‌ای از خودم بیرون

عزل متکی: نشانه‌ای معنادار

امروز محمود احمدی‌نژاد وزیر خارجه‌اش را درست در میانه‌ی سفری دیپلماتیک عزل کرد. همین جمله به قدر کافی معنادار است. عزل متکی در حین سفر

باز این چه شورش است که در شهر لندن است…

رسانه‌های ایران و مهره‌های بازی سیاست در ایران (که شامل جبهه‌های رسانه‌ای‌شان مثل فارس‌نیوز، رجانیوز و کیهان و غیره می‌شود و هم‌چنین نهادهای وابسته به

آن خیالِ رها…

بند از پای خیال‌ات برداشته‌ام؛ خیالی که در خیال‌ام این همه پنجه بر در و دیوار این خانه‌ی پرنقش و نگار می‌سایید. خیال‌های گریزپا را

طرح بحث: سیاه‌مشق متافیزیکی

برای تدریس جلسه‌ای درباره‌ی آراء و عقاید حمیدالدین کرمانی مدتی است که مشغول کاویدن منابع و مقالاتی هستم که مدت‌ها درگیرشان بوده‌ام. در خلال بحث،

به نامِ شما…

یکی از شورانگیزترین غزل‌های سایه، این غزل انقلابی است که شجریان آن را به آواز در یکی از چاووش‌ها – که بعداً با نام «سپیده»

همه زندگی آن است که خاموش نمیرید

خاموشی و سکوت، دو وجه دارد. یک وجه خموشی رو به جانب مرگ و مرده‌گی دارد. مرده‌گان، مرده‌گان معنا و مرده‌گان حقیقت، سخن نمی‌گویند. زبان‌بسته‌اند

وصیت‌نامه‌ها و سیر سیاست و حکمت

یادداشتی که در زیر می‌بینید، به دعوت و خواسته‌ی یکی از مجلات داخل ایران نوشته شده است. قاعدتاً انتظار داشتم اولین جای انتشارش همان مجله

چه شورها…

امروز برنامه‌ی گلچین هفته‌ی شماره‌ی ۴۴ را گوش می‌دادم که درباره‌ی عارف قزوینی است. با خودم گفتم خوب است این تصنیف‌های عارف را که سیما

ادبِ مقام در سیاست‌ورزی

صحنه‌ای در فیلم «ملکوت آسمان» ریدلی اسکات هست که در آن اورلاندو بلوم که حاکم وقت بیت‌المقدس است با ساکنان مسیحی شهری که زیر حمله‌ی

به صدق کوش…

تاریکی شب، هنگام و جای نشو و نمای اهریمنان است. پلیدی‌ها در تاریکی رشد می‌کنند. خفاشان تاب روشنایی روز و درخشندگی آفتاب را ندارند. مسأله‌ی

غلام آن کلماتم که آتش انگیزد…

این رازِ آشکاری است که زندگی من با شعر آمیخته است. شاعر نیستم ولی روزی نیست که شعری را نخوانم یا زمزمه نکنم. من هم

عیبِ می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو!

حامد قدوسی مدتی پیش یادداشتی نوشته بودم درباره‌ی درجه و میزان آمیختگی‌اش با اینترنت و فضای وب ۲ با عنوان «شرم پنهان نگاه» (که ادامه‌ی