گرچه ماه رمضان است… (۳)
آداب و مناسک شریعت دیوار به دیوار قیامتاند. قیامت به معنای دقیق آن، نه به معنای عوامانهی زیر و زبر شدن جهان مادی و آخرالزمانهای
آداب و مناسک شریعت دیوار به دیوار قیامتاند. قیامت به معنای دقیق آن، نه به معنای عوامانهی زیر و زبر شدن جهان مادی و آخرالزمانهای
آدمیزاده – شما بگو خیل مؤمنان از میانشان – خود را مقید مناسک میکنند به امید تقربی. برای سلامت نفس آدمی و رهایی از دام
ماه رمضان و مناسک روزه از مضامینی است که در شعر حافظ گره خورده است هم به گفتار رندانه و هم به لایههای عمیقتر معنایی.
محمد ارکون، اسلامشناس و قرآنپژوه الجزایری-فرانسوی، در کتاب «اسلام: اصلاح یا براندازی؟» (چاپ بعدی «نااندیشیدهها در اندیشهی اسلامی») تعبیری و نقدی دربارهی اتوریتهی عقل [عصر]
در آن آیات واپسین مناجاتگونه و دلنشین سورهی آل عمران آیهای هست از زبان مؤمنان که میگوید: «رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخْزِنَا
عینالقضات در نامهها تعبیری شگفتانگیز دارد که شاید گمان کنیم برای عارفی در قرن ششم هجری در آن فضای فرهنگی عجیب است. ولی نیست. مضاف
دریافتن شأن خودی آدمی مقام تناقض است. تناقض است چون به آسانی میتواند از معرفت نفس به مغاک نخوت و خودپرستی بلغزد. آدمیزاده – بدون
در غزلی که شجریان از حافظ در گلهای تازهی شمارهی ۴۸ میخواند، بیتی هست که لطف و ظرافتی فقط در یک کلمه دارد که اعتنای چندانی
قطعهی زیر آوازی است از شجریان با گروه عارف – پس از اتمام برنامه فردی به زبان فرانسوی در نسخهی کامل این اجرا توضیحاتی میدهد لذا
تا امروز بیش از ۱۱ سال است که در پی آوازی از شجریان با نی موسوی میگشتم که کاستی از آن را در ایران داشتم
انس من با قرآن از کودکی است. شاید از روزگاری که هنوز مدرسه نمیرفتم. وقتی خاطراتام را جستوجو میکنم، تصویر مبهمی از پدرم میبینم که
امروز هر چه به ذهنام فشار آوردم تا واژهای به فارسی بیابم که معادل این حس یا حالی باشد که در پیاش هستم، نیافتم. در
دیرگاهی است که طربخانهی ملکوت غبار گرفته است. خیل مشغله و فکر و خیال و بیماری و باقی امور طاقتسوز زندگی مجال زدودن غبار از
در سراسر پهنهی تاریخ و فرهنگ مسلمان – ایرانی – به ندرت میتواند نویسنده، فیلسوف و شاعری پیدا کرد که آثارش از تأثیر تعیینکنندهی زبان
توضیح پس از انتشار: یادداشت زیر نقدی است بر مقالهای از سروش دباغ دربارهی مضمونی که ایشان «عرفان مدرن» مینامد؛ به دنبال آن مقاله سلسلهای
به مناسبت نخستین سالروز درگذشت ادوارد سعید، حمید دباشی در سپتامبر سال ۲۰۰۴، مقالهای به یاد او نوشت که در آن گزارش سفرش به فلسطین
این قصهی هزاران سالهی تاریخ است که بیدادگران آنگاه که سقوط میکنند، آماج خشم و انتقام ستمدیدگان میشوند. اما در این قصهی هزاران ساله یک
ما آدمیان با کلمه زندگی میکنیم. این کلمهها، این واژهها، صورت دارند و معنا. گاهی اوقات، صورت کلمات تغییری نمیکند اما چنان این کلمات از
این مذاهب – و آداب و مناسکشان – چیزی نیستند جز منازلی که از آنها باید عبور کرد. عینالقضات در فهم ادیان و مذاهب اشاره
معمول این است که در ماه رمضان، توجه مردم به عبادت بیشتر میشود. اینکه میزان بهرهی عموم خلایق و حظ آنها از عبادت چه میزان
با خود عهد کرده بودم که از مناسبت ماه رمضان و در رسیدن این فرصتِ مغتنم بهرهمند شوم و چیزهایی بنویسم که در اوقات دیگر،
تصویری که ما از انسان، از خودمان، داریم، تصویری است متغیر. در این تصویر، روایت غالب این است که انسان موجودی است ظلوم و جهول.
پیشتر اشارهای کرده بودم که عادتستیزی نزدِ عینالقضات یکی از ارکان مهمِ راه سلوک است. اما این نکته نیازمند شرح و توضیح است به این
در میان اهل ایمان، ماجرای شک، ماجرایی است پیچیده و هنگامی که آتشاش افروخته شود، پیامدهای مهیبی دارد. عامهی اهل ایمان، خصوصاً کسانی که تلقی
عینالقضات بارها در نامههایاش و سایر نوشتههایاش به خواننده یادآوری میکند که آنچه میخواند مطالبی است ارزشمند که جای دیگری نمیتواند بیابد. خوانندهی ناآشنا ممکن
مدتهاست – بلکه سالهاست – در این فکرم که روزی باید پارههای مختلف و قطعات پراکندهای را که از نظام اندیشهی عین القضات همدانی در
آواز اصفهان، از متعلقات همایون، یکی از آوازهای بسیار محبوب من است (هر چند اصفهان آنقدر به استقلال و به دفعات فراوان اجرا شده است
ملت ایران و موسیقی و فرهنگاش سخت وامدار مشکاتیان – و شجریان – است. آنچه که این دو از خزینهی گرانبار فرهنگ و ادب ما
صاحب سیبستان پای یادداشت قبلی من در گودر حاشیهی – بهجای – زیر را آورده است: «فکر میکنم تقسیم ظاهر و باطن به عوام و
کلمات سرگذشت دارند. واژهها موجوداتی زنده هستند که میبالند و رشد میکنند، قد میکشند و بار و بر میدهند. کمتر واژهای هست که به مرور
همیشه همهی فریادها را نمیتوان و شاید هم نباید نهان کرد. ولی بیانِ هر نکتهی نهانی، لزوماً به بانگ بلند نیست. گاهی با نالهی حزین
گاهی اوقات سالها طول میکشد تا آدمی بفهمد اتفاقی واقعاً افتاده است. گاهی اوقات آدمی روزها، هفتهها، ماهها و سالها خود را میفریبد؛ میفریبد به
دو-سه روزی است که این آواز شجریان با نی حسن کسایی همدم لحظات من بوده است. آوازی است در شور، روی غزلی از حافظ. برنامه
بگذارید اول بگویم چرا نوشتهام «مثال سلیمان» و چیز دیگری به جای «مثال» نگذاشتم. میشد بنویسم «اسطورهی سلیمان» یا «داستان سلیمان» یا هر کلمهی دیگری
در این چند هفتهی گذشته، سه ماجرا سخت توجه مرا جلب کرد و بسیار به فکر فرو رفتم که لایهی عمیقتر این ماجراها چه میتواند
«اکنون بدانکه او را چندین هزار هزار آفتاب است که آفتابِ عالم مُلک به نسبت به آن همچنان است که چراغ نسبت به آفتاب. باش،
سیاست بینالمللی در بحران است. این بحران تازه نیست. در ایجاد این بحران گروههای مختلفی دست داشتهاند (و بله، یکی از اینها همین رییس دولت
بعضی حرفها – یا بعضی رازها – لازم نیست به صراحت گفته شود. بعضی در افشای برخی اسرار، دلیری ورزیدهاند و جان در سر این
«قومی را محبت خدای تعالی فرانماز و روزه آرد، و قومی را فرمانِ خدای، و قومی را اجلال و اعظام، و قومی را هیبت و
«اولاً بر تو و بر عموم فرض است که نماز بیاموزی. اول علماش حاصل کنی پس به عمل مشغول شوی! و چون خدا گوید «فویلٌ