در مهابت و لطافت شفقت

امروز هر چه به ذهن‌ام فشار آوردم تا واژه‌ای به فارسی بیابم که معادل این حس یا حالی باشد که در پی‌اش هستم، نیافتم. در

گفتم آهن‌دلی کنم چندی…

دیرگاهی است که طربخانه‌ی ملکوت غبار گرفته است. خیل مشغله و فکر و خیال و بیماری و باقی امور طاقت‌سوز زندگی مجال زدودن غبار از

جای خالی انسان در غیاب خدا

توضیح پس از انتشار: یادداشت زیر نقدی است بر مقاله‌ای از سروش دباغ درباره‌ی مضمونی که ایشان «عرفان مدرن» می‌نامد؛ به دنبال آن مقاله سلسله‌ای

به خاطر مشتی خاک: گذاری بر فلسطین

به مناسبت نخستین سالروز درگذشت ادوارد سعید، حمید دباشی در سپتامبر سال ۲۰۰۴، مقاله‌ای به یاد او نوشت که در آن گزارش سفرش به فلسطین

وه که غرقِ خود تماشا می‌کنید…

این قصه‌ی هزاران ساله‌ی تاریخ است که بیدادگران آن‌گاه که سقوط می‌کنند، آماج خشم و انتقام ستمدیدگان می‌شوند. اما در این قصه‌ی هزاران ساله یک

گرچه ماه رمضان است… (۵)

ما آدمیان با کلمه زندگی می‌کنیم. این کلمه‌ها، این واژه‌ها، صورت دارند و معنا. گاهی اوقات، صورت کلمات تغییری نمی‌کند اما چنان این کلمات از

گر چه ماه رمضان است… (۴)

این مذاهب – و آداب و مناسک‌شان – چیزی نیستند جز منازلی که از آن‌ها باید عبور کرد. عین‌القضات در فهم ادیان و مذاهب اشاره

گر چه ماه رمضان است… (۲)

معمول این است که در ماه رمضان، توجه مردم به عبادت بیشتر می‌شود. این‌که میزان بهره‌ی عموم خلایق و حظ آن‌ها از عبادت چه میزان

گر چه ماهِ رمضان است… (۱)

با خود عهد کرده بودم که از مناسبت ماه رمضان و در رسیدن این فرصتِ مغتنم بهره‌مند شوم و چیزهایی بنویسم که در اوقات دیگر،

حساسیت‌زدایی از بشریت

تصویری که ما از انسان، از خودمان، داریم،‌ تصویری است متغیر. در این تصویر، روایت غالب این است که انسان موجودی است ظلوم و جهول.

بدایت کار و ثمره‌ی سلوک

عین‌القضات بارها در نامه‌های‌اش و سایر نوشته‌های‌اش به خواننده یادآوری می‌کند که آن‌چه می‌خواند مطالبی است ارزش‌مند که جای دیگری نمی‌تواند بیابد. خواننده‌ی ناآشنا ممکن

انتخاب از انتخابِ اصفهان!

آواز اصفهان، از متعلقات همایون، یکی از آوازهای بسیار محبوب من است (هر چند اصفهان آن‌قدر به استقلال و به دفعات فراوان اجرا شده است

بر آستانِ جانان…

ملت ایران و موسیقی و فرهنگ‌اش سخت وام‌دار مشکاتیان – و شجریان – است. آن‌چه که این دو از خزینه‌ی گران‌بار فرهنگ و ادب ما

تقوا و علم

صاحب سیبستان پای یادداشت قبلی من در گودر حاشیه‌ی – به‌جای – زیر را آورده است: «فکر می‌کنم تقسیم ظاهر و باطن به عوام و

تقوا… و ما ادریک ما التقویٰ!

کلمات سرگذشت دارند. واژه‌ها موجوداتی زنده هستند که می‌بالند و رشد می‌کنند، قد می‌کشند و بار و بر می‌دهند. کمتر واژه‌ای هست که به مرور

صفیری ز پرده‌ی راک…

همیشه همه‌ی فریادها را نمی‌توان و شاید هم نباید نهان کرد. ولی بیانِ هر نکته‌ی نهانی، لزوماً به بانگ بلند نیست. گاهی با ناله‌ی حزین

مهربانی کی سر آمد؟

گاهی اوقات سال‌ها طول می‌کشد تا آدمی بفهمد اتفاقی واقعاً افتاده است. گاهی اوقات آدمی روزها، هفته‌ها، ماه‌ها و سال‌ها خود را می‌فریبد؛ می‌فریبد به

آیینه‌ی مهر‌آیین

دو-سه‌ روزی است که این آواز شجریان با نی حسن کسایی همدم لحظات من بوده است. آوازی است در شور، روی غزلی از حافظ. برنامه

مثال سلیمان

بگذارید اول بگویم چرا نوشته‌ام «مثال سلیمان» و چیز دیگری به جای «مثال» نگذاشتم. می‌شد بنویسم «اسطوره‌ی سلیمان» یا «داستان سلیمان» یا هر کلمه‌ی دیگری

از آفتاب و ماه و ستاره…

«اکنون بدان‌که او را چندین هزار هزار آفتاب است که آفتابِ عالم مُلک به نسبت به آن هم‌چنان‌ است که چراغ نسبت به آفتاب. باش،

خودگری خودشکنی خودنگری…

بعضی حرف‌ها – یا بعضی رازها – لازم نیست به صراحت گفته شود. بعضی در افشای برخی اسرار، دلیری ورزیده‌اند و جان در سر این

این استثنای پر حشمت!

«قومی را محبت خدای‌ تعالی فرانماز و روزه آرد، و قومی را فرمانِ خدای، و قومی را اجلال و اعظام، و قومی را هیبت و

نماز قیام و قعود نیست!

«اولاً بر تو و بر عموم فرض است که نماز بیاموزی. اول علم‌اش حاصل کنی پس به عمل مشغول شوی! و چون خدا گوید «فویلٌ

شب‌زنده‌دار

این غزل از شهریار است که شجریان می‌خواند. برنامه‌ی گل‌های تازه‌ی شماره‌ی ۵۴ در دشتی است. ویولن حبیب‌الله بدیعی، تار فرهنگ شریف و تنبک جهانگیر

آه باران! ای امیدِ جانِ بیداران!

ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران یا نه دریایی‌ست گویی واژگونه بر فراز شهر، شهر سوگواران هر زمانی

حکمت وقت

بارها نوشته‌ام که عین القضات همدانی چه اندازه در شکل‌گیری احوال باطنی‌ام نقش داشته است. امشب به چندین دلیل، نامه‌ها را تورق می‌کردم پس از

شین نامه – ۱۰

۱. امشب از پا منشین؛ نشیمنِ تو شاخِ شامخِ سدره نیست. با تو، عرش از مقامِ فرش فروتر نشسته است. ۲. شرح الشین: «یاد باد

در نماز

یکی از نماز پرسیده بود و چگونگی‌اش (و البته به جوانب خصوصی ماجرا توجه داشت). گفتم خوب است این قطعه از نامه‌های عین‌القضات را نقل

راه آسان ارادت

حافظ می‌گفت که: «ارادتی بنما تا سعادتی ببری». راست می‌گفت، اما به باور من نه همه جا. علی‌الخصوص در روزگار ما و با این انبوه

هادم اللذات

هنوز مبهوت‌ام. باورم نمی‌شود که آن که چند ماه پیش در کنار ما سیزده به در را در گرینویچ گذارند و جوانانه به دنبال توپ

نشان محبوبی

نامه‌های عین‌القضات همدانی را می‌خواندم و مروری بر تجربه‌های گذشته می‌کردم. به قطعه‌ی زیر برخورد کردم و می‌خواستم آن را در حاشیه بیاوریم، دیدم دریغ