ترس از تغییر

جواد کاشی جمهوری اسلامی نه از اسرائیل می‌ترسد نه آمریکا. از منطق تحول مقتضی زمان می‌هراسد. از تغییر احساس ویرانی در ساختار می‌کند. خود را همان می‌نماید که از اول انقلاب منعقد شد. می‌داند اینکه هست همان نیست که چهل و پنج سال پیش بود. اما از اعلام صریح آن می‌هراسد. اگر به صراحت اعلام کند این که هست آن نیست، و نمی‌توانست باشد، آنگاه به فکر می‌افتاد منطق و تئوری و روایت‌ تازه‌ای از موجودیت خود فراهم کند. هنگامی که منطقی تازه برای موجودیتی که دیگر آن نیست، فراهم نکنی، خود را از دست خواهی داد. تسخیر خواهی شد. البته بازتعریف خویشتن حتی برای فرد هم دشوار است، هنگامی که سخن از نهادهای اجتماعی و سیاسی است کار بسیار دشوار خواهد شد. وارثان به ندرت شجاعت نیروی موسس را دارند. زمان گسست ایجاد می‌کند. حتی برای پیوند با آنچه در سرآغاز بود، باید شجاعت پذیرش گسست را داشته باشی. با پذیرش گسست، گذشته هم در معرض بازتعریف و نقد واقع می‌شود. بت‌ سرآغاز هم شکسته خواهد شد. آنگاه زایشی به اقتضاء زمانه روی خواهد نمود. و الا بی‌تعریف و بی‌بنیاد و معنا رها خواهی شد و نم فساد در ارکان هستی نهادهای سیاسی رسوخ و همه چیز را فرسوده

آخرین مطالب

روزنوشت‌های داریوش میم

هنر خود بگوید نه صاحب هنر

  شعر یک شاعر چگونه ماندگار می‌شود؟ آن شاعر اگر شعر درخور و سنجیده و اثرگذاری نگفته باشد، خواهی نخواهی به فراموشی سپرده می‌شود و

اسطوره‌ی ملیت در برابر عزت آدمی

آدمی‌زاده کشور و وطن‌اش را می‌سازد یا وطن است که آدمی را می‌سازد؟ کدام اولویت دارد: انسان یا خاک؟ آدمی یا زمین؟ جایی در ادبیات

آدمی‌زاد و درد بی‌درمان

مدت‌‌هاست فکر می‌کنم آدمی‌زاده میان دو توصیف حافظ سرگردان و گرفتار است. دو نکته است که هستی آدمی را تعریف می‌کند. و این دو نکته

شکاریم یکسر همه پیش مرگ…

مرگ، بیداد عادلانه‌ای است. این تعبیر دیگری از همین نیم‌مصرع است که: شکاریم یکسر همه پیش مرگ. و آدمی‌زاده در طول تاریخ‌اش به مرگ عینیت

طفل جان از شیر شیطان باز کن (۱)

این رمضانیه‌ی نخست امسال تأخیر شد. سفر مانع بود. روزهای سفر اما این خیال از ذهنم دور نمی‌شد که چگونه برای عده‌ای نخوردن و نیاشامیدن

بادکاران و خورشیدکاران

استراتژی اصول‌گرایان در انتخاباتی که گذشت دست کم دو پایه‌ی مهم داشت: معیشت و ایمان. اولی در وعده‌های مستمر و پرحجم برای ادامه‌ی یارانه‌بخشی به

تو خود حجاب خودی…

از یک مشاهده‌ی شخصی شروع کنم تا نکته‌ای را بگویم در حاشیه‌ی انتخابات. امروز در صف ر‌أی‌گیری در کنسولگری ایران زنانی بودند باحجاب و بی‌حجاب.

سیل ادبار و طوفان سوء عاقبت!

دریغ است این را همین حالا نگوییم هر چند شیرین‌تر بود اگر دو سه روز دیگر می‌گفتیمش. رییسی از دامان امام رضا و تولیت قدس

کلید در امید اگر هست شمایید!

روزها به سرعت برق می‌گذرند و تا چشم به هم بزنی خرداد از راه رسیده و تکلیف حداقل چهار سال آینده‌ی کشور یا دقیق‌تر بگوییم

ای یوسف من حال تو در چاه ندیدند!

با خودم کلنجار رفتن که چطور شروع کنم؟ بنویسم: «سلام رفیق! تولدت مبارک»؟! بی‌مزه است. خودش هم خوشش نمی‌آید. خودش را خطاب قرار بدهم و

مغالطه‌ی آزادی-خودکامگی

  مرگ فیدل یکی از دعواهای قدیمی ایرانی‌ها را زنده کرده است: اگر راست می‌گویی که فلان مستبد و ظالم و تجسم شر نیست، پس

آتش درون

دو بیت از صبح در خیال‌ام رفت و آمد دارند. یکی از سایه و یکی از حافظ (اولی البته سایه‌ی دومی است). بیت حافظ این

شکوه قامت انسان

امروز هفت سال گذشت از… از… نمی‌دانم حالا چطور توصیف کنم این نبودن یا بودن را. این قدر می‌دانم که هفت سال است که دیگر

آیینه‌ی صبح و قدح لاله…

فتنه‌ی چشم تو چندان ره بیداد گرفت که شکیب دل من دامن فریاد گرفت آن که آیینه‌ی صبح و قدح لاله شکست خاک شب در

عهد با زلف پریشان

در میان آوازهای دوره‌ی جوانی شجریان اجرایی هست که دست بر قضا عنوان‌اش هم «جوانی» است. آوازی است روی غزلی از فروغی بسطامی در سه‌گاه

اما امید همره من ماند…

دیرزمانی است که فراز و نشیب‌های سیاسی (داخلی و خارجی) ایران را با تأمل – و گاهی تأسف – تنها تماشا می‌کنم. درس و عبرت

ارمغان منزل چهل و یکم

شاید اغراق نباشد اگر بگویم کمابیش بیست سال است که درگیر «مجلس مکتوب» شهرستانی‌ام. بیش از یک سال پیش، کار تصحیح تازه‌ای از متن فارسی

عندلیب تو از هر طرف هزارانند

نه این آواز، نه این غزل، نه خواننده‌اش حاجتی به وصف و بیان ندارند. مستغنی از هر شرح و تفصیل است آن‌چه می‌شنوید… تو دستگیر

آن مواعید که کردی مرواد از یادت

در آن آیات واپسین مناجات‌گونه و دلنشین سوره‌ی آل عمران آیه‌ای هست از زبان مؤمنان که می‌گوید: «رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخْزِنَا

نقش مستوری و مستی نه به دست من و تست

ماه رمضان هم وسوسه‌ی نوشتن را زنده می‌کند هم هاتفی نهیب نانوشتن می‌زند. اگر قرار باشد این همه بنای‌اش آباد کردن خویشتن باشد خاصیتی در

ای دوای جمله علت‌های ما!

همان‌طور که مولوی عاشقی را جالینوس و دوای نخوت و ناموس می‌داند، گاهی اوقات نوشتن هم دوای علت‌های ماست. نوشتن خاصیت درمانگر دارد. گاهی بسیار

بر آستان جانان

تمام روز نوروز غم غریبی میان جان‌ام را چنگ زد. روان‌ام مجروح بود. به زبان‌ام نمی‌گشت و نمی‌گردد که از او چیزی بنویسم که حتی

باد فقر و باد فقه

سنایی در آن قصیده‌ی قلندرانه و آزادواری که در مقام اهل توحید دارد، تازیانه‌ی نقد را هم به گرده‌ی صوفیان می‌کشد و هم فقها را

غنچه پنهان کن گیاه بام شو

وقتی مدتی نسبتاً طولانی از فضای مجازی دور باشی تازه در می‌یابی آرامش چه حس خوبی است. غلبه کردن بر این میل و شهوت توجه

در منزلت حریت کافرانه‌ی ایمانی

عین‌القضات در نامه‌ها تعبیری شگفت‌انگیز دارد که شاید گمان کنیم برای عارفی در قرن ششم هجری در آن فضای فرهنگی عجیب است. ولی نیست. مضاف

عین‌القضات همدانی و وبلاگ

دو سه‌روزی است سودای عین‌القضات به خیال‌ام هجوم آورده. با خودم فکر کردم که این شبکه‌های مجازی آنلاین دمار از روزگار خلاقیت فکری ما در

تناقض خودی و کفر موحدانه

دریافتن شأن خودی آدمی مقام تناقض است. تناقض است چون به آسانی می‌تواند از معرفت نفس به مغاک نخوت و خودپرستی بلغزد. آدمی‌زاده – بدون

تشویش توحش در پاریس و بیروت

دنیا،‌ دنیای سوء تفاهم است. دنیای برجسته کردن رنج خویش و ندیدن رنج دیگری است. انسان‌ها وقتی خشمگین‌اند و زخم‌خورده سخت می‌توانند خشم و جراحت

نقد حال

این مختصر را این‌جا می‌نویسم که هم گزارشی از گذشته باشد هم حدیثی از حال و آینده. یک سالی که تا امروز گذرانده‌ام (و هنوز

این همه نقش در آیینه‌ی اوهام؟

نتیجه‌ی مذاکرات هسته‌ای ایران و غرب امری بدیهی و طبیعی نبود. دست‌ کم برای بسیاری چنین نبود. آن‌چه در این دو سال اتفاق افتاد، از

حجت دیانت؛ حجت انسانیت

یکی از بزرگ‌ترین حجت‌های نه فقط مسلمانی بلکه انسان بودن برای من ابوسعید ابوالخیر است. صفای او، دوری گزیدن او از جزم‌اندیشی، ذوق شاعرانه و

معاشقه‌ی رمضانیه‌ی صوتی

دیگر به نیمه‌ی ماه رمضان رسیده‌ایم. روزهای گذشته، آگاهانه کوشیدم چیزی ننویسم. برای آدم‌هایی مثل من که زندگی‌شان با نوشتن و سخن گفتن گره خورده

خوانِ کرم… (۴)

همیشه ضرورتی ندارد در توصیف و تعریف کرم و سخاوت کسی چیزی بنویسد: لب ببند و کف پر زر بر گشا بخل تن بگذار و

خوانِ کرم… (۳)

هیچ فکر کرده‌اید که می‌شود (یا آیا می‌شود) رمضان را جایی خارج از کفر و دین تعریف کرد؟ به گمان من، بزرگ‌ترین آزمون اهل ایمان

خوانِ کرم… (۲)

جنس مهمانی‌های مختلف با هم تفاوت دارند. ضیافت مور با ضیافت سلیمان فرق دارد. میزبان وقتی محتشم و کریم باشد، مهمانی‌اش با مهمانی فقرا تفاوت

خوانِ کرم… (۱)

یکی از ظرافت‌های ماه رمضان این است که نزد ظاهریانی که از لایه‌های باطنی ماه روزه غافل‌اند، این ماه، ماه ضیافت و مهمانی خداست. اما