شهریار کوچولو
هر وقت که از دیدن عبارات سلطانی و سخنانِ خاقانی در اینجا یکه خوردید و با خود گفتید که عجبِ وبلاگنویسِ خودخواه و خودشیفتهای است
هر وقت که از دیدن عبارات سلطانی و سخنانِ خاقانی در اینجا یکه خوردید و با خود گفتید که عجبِ وبلاگنویسِ خودخواه و خودشیفتهای است
مدتی است که گرمای بیسابقهای اروپا و لندن را فراگرفته است. شهری که هیچوقت گرمایی چنین طاقتفرسا را ندیده است، گویی آتشِ کویر بر سرِ
چنان که پیشتر گفته بودم برای نقدِ کتاب که بخشی از نمرهی پایان ترم درس روابط بینالملل بود، کتاب «آیا چه خطا رفت؟» از برنارد
چه جای شکر و شکایت ز نقشِ نیک و بد است چو بر صحیفهی هستی رقم نخواهد ماند دوستی دیشب میگفت: «بر و بحر فراخ
کامپیوترِ من دوباره آن ایرادِ سختافزاری قبلیاش گریبانگیرم شده است و هر چند دقیقهای یک بار ناگهان به توقف کامل میرسد و ناچار باید خاموشش
بی نازِ نرگسش سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهادهایم عمری گذشت تا به امید اشارتی چشمی بر آن دو گوشهی ابرو
خاقانِ جم اقتدار را امشب اگر چه بر خاطر غباری هست، ارادتِ همایونی بر این تعلق گرفته است که در بسطِ حدودِ سلطنت و تزیینِ
گاهی اوقات پیش میآید که احبابِ شفیق از اکنافِ عالم طی استفساراتی ملامتگرانه میپرسند که قبلهی عالم این مایه وقت را برای تحریر و توشیح
نکهتِ گل را چه کنم ای صنم بویی از آن پیرهنم آرزوست
این روزها در تدارک ارزیابی پایاننامهی فوقلیسانسم هستم. یکی از استادانی که خواهم داشت جان کین است که از اساتید طراز اول دانشگاه ما محسوب
دیشب که با کیانوش صحبت میکردم مرا به یاد شهریار کوچولو انداخت. گفتم چقدر مصداق دارد که در بابِ این سلطنتی که ما در ارض
بالاخره نقدِ کتابم را تمام کردم تا فردا به عنوان بخشی از ارزیابی نمرهی پایان ترم به استادم تحویل بدهم. برنارد لوییس کتابی دارد با
گربه ایرانی پرسیده است که هیچستان کجاست؟ هیچستان اصلاً وجود ندارد! وزیری، از زمرهی احبابِ نازنینی که به سرزمین ملکوت تردد میکند، چون خودش وبلاگ
مسیحا امروز به من میگفت چرا چیزی ننوشتهام. جدای اینکه این روزها شدیداً گرفتار درس و مشق و تکلیف و مقالهام، بعضی اوقات سکوت هم
امروز که از حوالی بنایِ بنگاهِ خبرپراکنیِ علیهی مخدره الیزابت دوم عبور کردیم، صاحب هیچستان از بابِ مزاح و ایضاً تعظیم رو به قبلهی عالم
سخنان تازهی خاتمی را خواندم. خاتمی در چند مورد وارد حوزهی تحلیل فلسفی و سیاسی شده بود که به اعتقادِ من جای بحث بسیار دارد.
بحثِ نزاعِ تمدنها و اسلامِ سیاسی موضوع سخنرانیهای دیروز و امروز کلاس بود. وقتی که دربارهی دموکراسی و رأیگیری صحبت میکردیم، بچههای آمریکایی کلاس تصویر
شاید بسیاری از شما صدای پرویز مشکاتیان را نشنیده باشید. پرویز نخستین بار در کنسرت فستیوال موسیقی روح زمین، وقتی که لحظهی دیدار را بداهتاً
تکرار همهی سخنانِ پیشینم، از زبان گابریل گارسیا مارکز: «اگر تکهای زندگی میداشتم نمیگذاشتم حتی یک روز بگذرد، بی آنکه به مردمی که دوستشان دارم
در این یکی دو هفتهی گذشته سر کلاس دانشگاه بسیاری از تئوریهای سیاسی معاصر را که زیربنا و اساس دولتها و کشورهای روزگارِ ماست مورد
عباس معروفی در دفاع و ابراز همراهی با نویسندگانِ ایران که روز خبرنگار میخواهند قلمهایشان را زمین بگذارند، وبلاگی عمومی بر پا کرد تا همهی
مایه خرمی و خرسندی عمیقِ قبلهی عالم است که ساکنِ صاحبجاهِ ارضِ ملکوت، کاتب کتابچه، تمامی آنچه را که در ضمیرِ منیر سلطان میگذشت، به
دمِ صبحی، به سرم زد نواری را که امین برایم از آمریکا فرستاده بود گوش کنم. مجموعهای است از کارهای تنبور استاد امیر حیاتی از
خیلی اوقات حکایت ما این است که: چه شکایت از فراقت که نداشتم و لیکن تو چو روی باز کردی درِ ماجرا ببستی آدم عاشق
داشتم نگاهی به سایت بنیاد اسماعیل خویی میکردم. داخل یکی از صفحات متوجه چیز جالبی شدم. از هر کسی که اسم برده بودند اولِ اسمش
جمشید برزگر فرموده است: «نوشته حسین درخشان و توضیحات صاحب ارض ملکوت، و از آن مهم تر، یادداشت قبلی همایونی با عنوان “رجعت طربستان و
میخواستم بخوابم یکی دو ساعتی که دیدم حسین درخشان کنجکاویاش دربارهی حلقهی ملکوت گل کرده است و با انگشت به ذاتِ مقدس همایونی اشاره کرده
دارم داستانی را میخوانم که از سرِ شب مشغولم کرده است. از میانهی کتاب هم رد شدهام. ناگهان خون به مغزم دوید. باید اینها را
مگر ما جز تو چیزی میخواستیم یا میخواهیم؟ خودت میدانی که میان این بازارِ پرغوغا اگر با تو نباشم یکسره مغبونم. حافظ هم که گفته
چند نکتهی مهم: ۱. امروز از مددِ مشارکت اهالی ارضِ ملکوت، در راستای سیاست توسعهی آستانهی مبارکه، فضای سایت را افزایش دادیم و فایلهای طربستان