@ ۶ آذر، ۱۳۹۰ به قلم داريوش ميم
به مناسبت نخستین سالروز درگذشت ادوارد سعید، حمید دباشی در سپتامبر سال ۲۰۰۴، مقالهای به یاد او نوشت که در آن گزارش سفرش به فلسطین را داده بود. روایت دباشی از سفر به فلسطین، روایتی است جاندار و شرحی است از مصایب ملتی که بیش از نیم قرن است در آوارگی و نقض مستمر ابتداییترین حقوق انسانیاش به سر میبرد. مقالهی دباشی در
الاهرام منتشر شده است. این مقاله را همان روزها به خواهش دوستی به فارسی برگرداندم. مقاله بسیار طولانی است (بیش از ده هزار کلمه) و چیزی شبیه سفرنامه است.امروز دیدم در خبرنامهی گویا
مقالهای در نقد دباشی منتشر شده است به قلم امیرحسین فتوحی و در بخشی از این مقاله آمده است: «کسی نیست از حمید دباشی بپرسد تا حالا چند بار جرئت کرده به فلسطین و نوار غزه برود و به کودکان فلسطینی روحیه و امید و البته اندکی نان بدهد . زندان و شکنجه و مبارزه پیشکش». لابد خود دباشی بهتر از هر کس دیگری میتواند هم از نظر خودش دفاع کند و هم اگر لازم باشد پاسخ چنین نقدهایی را بدهد. چیزی که توجه مرا جلب کرد همین جمله بود که به روشنی حکایت از این دارد که در فضای فارسیزبانها، ادعای بیسند کردن کار سادهای است. از آن سو، ادعای مستند و محکم کردن هم آسان نیست: نمونهاش همین آقای دباشی است که درست وقتی که آب به خوابگاه جنگطلبان میریزد جوری گریباناش را میگیرند که انگار تمام مدعیاتاش نادرست و تهمت و بهتان است (و دستاویزشان هم البته زبان تند و گزندهی دباشی است). باری، این نکته فرع بر قصه است. مقالهی دباشی را در ادامه میآورم. بندهای نخستین مقاله را عیناً در اینجا باز نشر میکنم. برای خواندن کل مقاله، به
فایل پیدیاف آن مراجعه کنید.
من این مقاله را سالها پیش ترجمه کردهام و طبعاً اگر قرار باشد آن را دوباره ترجمه یا ویرایش کنم، متنی متفاوت خواهد شد و نثر و ادبیاتاش چه بسا با چیزی که میخوانید فرق داشته باشد. به هر تقدیر، این یادداشت از جهات مختلف خواندنی است و نه تنها با ارجاع با حوادث اخیر سیاسی مربوط به ایران. نقل و بازنشر این مقاله با ذکر منبع و نام مترجم مجاز و مباح است.
ادامهی مطلب…
[دربارهی اسراييل, مهماننوشتهها] | کلیدواژهها: , ادوارد سعيد, اسراييل, حميد دباشی, فلسطين
@ ۲۸ دی، ۱۳۸۳ به قلم داريوش ميم
در حین بحث دربارهی سخنان احمد قابل، بحثهای درازدامنی مطرح شد و یادداشت مختصری که نوشتم تنها فتح بابی بود برای پرسیدن سؤالاتی جدیتری دربارهی این مواضع. چنان که پیشتر نوشته بودم، در چنین مباحثی است که جای خالی مهدی خلجی، کاتب سابق کتابچه، شدیداً احساس میشود. از او خواستم تا مطلبی در این زمینه بنویسد و به میهمانی ملکوت بیاید. عین مطلب او را در ذیل میآورم:
«داریوش گرامی
نظر مرا دربارهی مدعیاتِ اخیر احمد قابل درمقالهی «عقل و شرع» پرسیده بودی. به احترام تو به اختصار مینویسم.»
ادامهی مطلب…
[مهماننوشتهها, نقد و نظر] | کلیدواژهها: