در حصارِ فتنهها
کارِ هر روز من این است: از اداره که میزنم بیرون، شروع میکنم به موسیقی گوش دادن. در تمام طول راه، گرفتارم میانهی توفان و
کارِ هر روز من این است: از اداره که میزنم بیرون، شروع میکنم به موسیقی گوش دادن. در تمام طول راه، گرفتارم میانهی توفان و
من نمیفهمم چه سودی است، چه خاصیتی است در این همه کینه و نفرتی که بعضیها به بعضیهای دیگر دارند. از بیرون که نگاه میکنم
– تقدیم به حسین نوروزی و خلبازیهایاش! منام تمام افق را به رنج گردیده، منام که هر که مرا دیده، در گذر دیده منام که