الهینامه
الهی به مستانِ جامِ شهود به عقل آفرینان بزمِ وجود به آنان که بی باده مست آمدند ننوشیده می، میپرست آمدند به عشق که شد
الهی به مستانِ جامِ شهود به عقل آفرینان بزمِ وجود به آنان که بی باده مست آمدند ننوشیده می، میپرست آمدند به عشق که شد
چه چشمِ پاسخ است از این دریچههای بستهات برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمیزند!
روزگاری است که قبلهی عالم از جهانِ قبلهگی فاصله گرفته است و قبیلهی عالمان را اختیار کرده است. این روزها، ولیعهد بارگاه خموشی گزیده است.