اسفند ۲۰, ۱۳۸۱

نمی‌فروشم! غم‌هایی که تو لهیبشون

نمی‌فروشم! غم‌هایی که تو لهیبشون رو به جونم انداختی به هیچ قیمتی نمی‌فروشم، حتی اگه هزینه‌ی این لجبازی باختن نقد عمر باشه: در وفایِ تو

باز هم . . .

باز هم . . . این ماجرای من تکراریه، ولی دوباره، باز هم، امروز هم: شکسته‌دل‌تر از آن ساغرِ بلورینم / که در میانه خارا،

بانگِ فلق این هم نشانِ

بانگِ فلق این هم نشانِ ناپرهیزیِ دیشب: بانگِ فلق نمی‌دونم توی چه حالی اینو گفتم ولی فقط می‌دونم که این فراز و نشیبی که توی