مهر ۶, ۱۳۸۷

خشخاش

ژست حکیمانه گرفته، می‌گویم: «احترام را می‌شود به دست آورد؛ می‌شود برای‌اش زحمت کشید. اصلاً احترام را باید فراهم کرد. باید برای‌اش خونِ دل خورد.

لال

بعضی وقت‌ها وزش بادی هم لال‌اش می‌کند. زبان‌اش بند می‌آید. غنچه‌های فکرش، نشکفته می‌پژمرند. خیال‌اش، نجوشیده منجمد می‌شود و می‌بندد. گفتم: «تو که این اندازه