آذر ۹, ۱۳۸۶

براده‌های دلتنگی

۱. «در هوای‌ات بی‌قرارم… بی‌قرارم روز و شب». ۲. «والله که شهرِ بی‌تو مرا حبس می‌شود…» ۳. حال‌ام خراب است: چو نماز شام هر کس

برف می‌بارد به روی خار و خارا سنگ

مشهدم. از خواب برخاسته‌ام و دارد برف می‌بارد، سنگین. مدت‌ها بود برفی این چنین ندیده بودم. این‌جا قحط تاکسی است، قحط سرویس تلفنی تاکسی است.