زلفِ خود را شانه کردی، شانه بوی گل گرفت خیال ایرج بسطامی آسودهام نمیگذارد. خاطرهها را که مرور میکنم میبینم با هر نفسِ او خاطره دارم. دیشب که با مشکاتیان سخن میگفتم، پریشانی و دی ۹, ۱۳۸۲
مجلس افروزِ ملکوت سحرگاهانِ امروز، وبلاگی دیگر در حلقهی ملکوت زاده شد. این بار، ارض ملکوت ساکنی دارد از آمریکا، از بوستون. نویسندهی مجلسافروز از هاروارد مینویسد و دی ۹, ۱۳۸۲
آواز بنان: تولدی در خواب! داشتم خواب میدیدم. استاد عبادی را. احمد عبادی را. بسیار عجیب بود. استاد عبادی وقتی که از جهان رفت، شاید من طفلی بودم. هرگز هم دی ۹, ۱۳۸۲