تو که از من میگریزی… این حال خراب را افتان و خیزان به سویات میبردم: افسانهخوان و قصهگو… ساعتکی پیشتر با خود میگفتم که: «خوشا با خود نشستن نرمنرمک اشکی آذر ۳۰, ۱۳۸۷