اسفند ۱۴, ۱۳۸۵

جان بر لب و حسرت به دل

وه! بالاخره آمدی!‌ جان‌مان به لب رسید بس که سرت به کار گرم بود! پسرت زودتر از خودت آمد. همان جوان خجالتی که راه‌اش را