مرداد ۱۰, ۱۳۸۵

این غیبت بزرگ، این عشقِ بی‌کران

از اداره می‌زنم بیرون کتاب به دست؛ بادبادک‌باز. اولین تصنیفی که گوش‌ام را می‌نوازد تا از راه‌پله‌های مترو پایین می‌روم، «زرد، سرخ، ارغوانی» است. انگار