آبان ۷, ۱۳۸۳

مرگ شیرین

غروب است و احساس می‌کنم این منم که با آفتاب فرو می‌روم. هوا سرد نیست اما گویی چیزی دارد استخوان‌های‌ام را می‌سوزاند؛ دارم منجمد می‌شوم.