مغنامه – ۱ وقتی دستاش از همه جا کوتاه میشد و حتی دوستان نزدیکاش روی از او بر میگرداندند، یک تکیه کلام داشت و بس: «دولتِ پیر مغان شهریور ۳, ۱۳۸۵
از عُجبِ خانقاهی دلِ هیچ غمزدهای را نسوخته بود، اما چهرهاش برافروخته بود! برآشفته بود. یک ساعتی همینجور خاموش نشسته بود و مرا تماشا میکرد. زبان که باز شهریور ۳, ۱۳۸۵