این کودکِ زیرک دو زانو پیش استاد نشسته بود. معلم فرزانهی وارسته با ذوق و شوق داشت از عوالم معرفت و ملکوتِ آسمانها و جهانِ بیکرانهی خیال حرف مرداد ۳۰, ۱۳۸۵
چشمهای عیببین انگار بار اول نبود که این حال را داشت. مثل اینکه هزاران بار این بلا سرش آمده بود. دلشکسته بود و آزرده خاطر. اهل نفرین مرداد ۳۰, ۱۳۸۵