@ 23 شهریور، 1395 به قلم داريوش ميم
فتنهی چشم تو چندان ره بیداد گرفت
که شکیب دل من دامن فریاد گرفت
آن که آیینهی صبح و قدح لاله شکست
خاک شب در دهن سوسن آزاد گرفت
آه از شوخی چشم تو ، که خونریز فلک
دید این شیوهی مردمکشی و یاد گرفت
منم و شمع دل سوخته، یارب مددی
که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت
شعرم از ناله ی عشاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت
سایه ! ماکشتهی عشقیم که این شیرین کار
مصلحت را ، مدد از تیشهی فرهاد گرفت
پ. ن. گلهای تازهی ۳۷. تار فرهنگ شریف؛ آواز محمدرضا شجریان؛ غزل سایه؛ عکس از الهه کیانپور.
[موسيقی] | کلیدواژهها: , بیداد, سايه, شجريان, فرهنگ شريف, ه. ا. سايه, همايون, گلهای تازه
@ 11 مهر، 1392 به قلم داريوش ميم
تا امروز بیش از ۱۱ سال است که در پی آوازی از شجریان با نی موسوی میگشتم که کاستی از آن را در ایران داشتم و با مهاجرت به لندن و درآمدن تکنولوژیهای جدید، از تمام آنها بیبهره ماندم. آن کاست، دو آواز داشت بر روی دو غزل از حافظ (در کنار چند غزل دیگر) هر دو با نی محمد موسوی. یکی در ابوعطا و دیگری در همایون. مطلع آن دو غزل اینهاست: «ز دلبرم که رساند نوازش قلمی | کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی» و «حالیا مصلحت وقت در آن میبینم | که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم». پیشتر از این آواز مشابهی از شجریان در شور را روی غزل دوم با نی حسن کسایی در ملکوت آورده بودم که اجرای سال ۱۳۵۸ بود. این اجرای تازهتر، که به لطف دوستی مشفق و اهل دل از آن سوی زمین به دستم رسیده است، در سال ۱۳۶۷ اجرا شده است در تالار وحدت به مناسبت بزرگداشت حافظ. در بخش ابوعطا، انتهای اثر قطع شده است (و تا جایی که یادم میآید روی نوار کاست هم همین وضع را داشت). دوست داشتم با فراغ بال چیزی دربارهی این دو غزل بنویسم ولی دیدم حیف است درنگ کنم و تا آن زمان شما را در شنیدن این دو آواز بهشتی سهیم نکنم. گوارای وجودتان!
آواز ابوعطا
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Shajarian-Mousavi-1367-Hafez-Abuata-Homayoun/Abuata-SM-1367-Hafez.mp3]
آواز همایون
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Shajarian-Mousavi-1367-Hafez-Abuata-Homayoun/Homayoun-SM-1367-Hafez.mp3]
پ. ن. عنوان یادداشت میگوید که اگر قرار بود چیزی بنویسم از چه جنسی بود! خواهم نوشت دربارهاش.
[موسيقی] | کلیدواژهها: , ابوعطا, تالار وحدت, حافظ, شجريان, محمد موسوی, نی, همايون, کنسرت سال ۱۳۶۷
@ 6 بهمن، 1389 به قلم داريوش ميم
میدانم. حالِ دیوانگان است. ظاهراً حال فرزانگان این نیست ولی «المنه لله که چو ما بی دل و دین بود / آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم»! پریگویی و پریخوانی، از احوال دیوانگان است. اما آتش به جان گرفتگان نیکتر میدانند که وقتی درونات میسوزد یا کمندی در جانات افتاده و در فراز و نشیبی، همین زمزمه کردن با این پری و این پنهان تنیده در جان میتواند راهی در این ظلمتِ بیمنتها پیش روی آدمی بگذارد. روزن امید را میتوان به مدد همین پریخوانی گشود. پری جستن و پری خواندن، شرطی دارد البته و آن این است که بدانیاش تا خواندناش بتوانی. برای دانستناش، باور کردناش هم شرط است. وقتی هرگز باوری به گشایشی و فتوحی نداشته باشی، میشوی گمگشتهی بیابان:
خاکِ سیه مباش که کس برنگیردت
آیینه شو که خدمتِ آن ماهرو کنی
صیقل خوردن میخواهد و صیقل دادن. آدمی گاهی صیقل داده میشود به جبر و گاهی به اختیار خویش را میتراشد و صیقل میدهد. هر چه باشد، تا صیقل نخوری و صیقل ندهی، درجه و مرتبه نمییابی. اندوهات هم روی کاستن نخواهد داشت. جایی اگر نوایی شنیده باشی و نفسی دلات رفته باشد و لرزیده باشد، کافی است تا همان نشانه را پی بگیری و بروی. برای اینکه دلات بلرزد، چنان که باید بلرزد، خواب و خیالها باید:
خواب و خیالِ من هم با یادِ روی تست
تا کی به من چو دولت بیدار روی کنی
اصلاً قصه گفتن میخواهد؟ اینها حدیث کسی است که خونِ دل میخورد. کسی که «هر چه مراد است در جهان» دارد، پریخوانیاش از چیست؟ آمده بودم برای اولین بار این برنامهی همایون گلهای تازه – گلهای ۵۲ را با صدای قوامی بگذارم که جنونِ پریخوانی زبان مرا هم از خود کرد. اگر اینها را هم نخواندهاید، اصلاً خواندن نمیخواهد. برنامه را که بشنوید، اگر آماده باشید، شاید بفهمید اینها که به هم بافتهام یعنی چه. در کنارش گلهای تازهی ۳۷ را هم اضافه کردهام که یک همایون درست و حسابی داشته باشید.
پ.ن. امروز دوست نازنینی – از مشهد – که مدتهاست کوشش میکند بتواند موسیقیهای طربستان را – پس از فتنهی دولت محنت – بشنود، گله میکرد که نمیشود به اینها دسترسی پیدا کرد. هر چند پشت سد فیلتر واقع شدن در این نظام، اسباب مباهات است و ذخیرهی آخرت (!)، ولی اینکه دوستان اهل دل حتی از شنیدن موسیقی و خواندن شعر هم محروم میشوند چون آدمهایی مثل ما زبان به تملق و چاپلوسی در برابر این بساط باز نکردهایم، البته اسباب شرمساری است (طبعاً برای آنان که زمام امور را به دست مردم نادان میسپارند!). در چنین احوالی است که شاعر میفرماید:
آنکه آیینهی صبح و قدح لاله شکست
خاکِ شب در دهن سوسن آزاد گرفت
آه از شوخی چشم تو که خونریز فلک
دید این شیوهی مردمکشی و یاد گرفت…
بیداد «همایونی» فقط قصهی آن روزها نیست؛ وصف حال همین روزهای تلخ و تیره هم هست! فقط رنگها عوض شده است: چه نقش باختی ای روزگارِ رنگآمیز…!
[موسيقی, گلهای تازه] | کلیدواژهها: , بيداد, شجريان, قوامی, همايون, گلهای تازه, گلهای تازه
@ 30 خرداد، 1389 به قلم داريوش ميم
چند روزی است دو غزل از حافظ تمام لحظاتام را پر کرده است. این دو غزل را شجریان در گلهای تازه (گلهای ۹۲ و ۱۰۰) خوانده است. یکی غزلی از حافظ است با مطلع «حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست» که در سهگاه و دیگری آوازی است بر «مژدهی وصل تو کو کز سرِ جان برخیزم» که در همایون اجرا شده است. غزل اول، غزلی است حکیمانه در تأمل احوالِ جهان و حسی از استغنا و بلندنظری در آن هست که کمتر کسی از آن درس میگیرد اما سرمشقی است شگفتانگیز برای زیستنِ آدمی. غزل بعدی، حال و هوایی عارفانهتر دارد و به نظر من مغزِ عشق است و پاکبازی. بارها تجسم کردهام که این غزل را سحرگاهی در حال و هوای مناجات به زمزمه با خود خواندهام! این دو غزل، چندان محتاج شرح و حکایت نیستند علیالخصوص وقتی که با آواز پهلوانی چون شجریان همراه باشد. بشنوید و دعای سلامت و طول عمر به جان استاد کنید.
[موسيقی] | کلیدواژهها: , سهگاه, شجريان, همايون, گلهای تازه, گلهای تازه
@ 4 خرداد، 1387 به قلم داريوش ميم
این غزلی که حمیدرضا نوربخش در این آلبوم تازهاش، «پنهان چو دل» میخواند، حال آدم را دگرگون میکند:
دلگیر دلگیرم مرا مگذار و مگذر
از غصه میمیرم مرا مگذار و مگذر
با پای از ره مانده در این دشت تبدار
ای وای میمیرم مرا مگذار و مگذر
سوگند بر چشمت که از تو تا دم مرگ
دل بر نمیگیرم مرا مگذار و مگذر
بالله که غیر از جرم عاشق بودن ای دوست
بی جرم و تقصیرم مرا مگذار و مگذر
با شهپر اندیشه دنیا گردم اما
در بند تقدیرم مرا مگذار و مگذر
آشفته تر ز آشفتگان روزگارم
از غم به زنجیرم مرا مگذار و مگذر
خودتان بشنوید:
این آلبوم کار تازهی حمیدرضا نوربخش با گروه شمس است. شعر غزل بالا از یداله عاطفی است. تصنیفها و آوازها در دشتی، همایون و اصفهان هستند. من هنوز فرصت نکردهام کل کار را گوش بدهم. اما در همین تصنیف، نوربخش گاهی خیلی خیلی بهتر از اینی میتواند بخواند که اینجا خوانده است. این نکته را جای دیگری، در اجابت دعوت صاحب سیبستان و امین، خواهم نوشت که اساساً برای من موسیقی پیوند تنگانگی با شعر دارد. گاهی اوقات شعر، چنان مرا میرباید که هوش و حواسام هرگز به موسیقی نیست!
[موسيقی] | کلیدواژهها: , بیات اصفهان, حميدرضا نوربخش, دشتی, مرا مگذار و مگذر, همايون, پنهان چو دل, گروه شمس