منطق سرمایه در شبکههای اجتماعی

شبکههای اجتماعی امتداد منطق سرمایهداری هستند. در این شبکهها «پیروزتر» کسی است که این منطق را پذیرفته باشد و در همین زمین بازی کند. شبکههای اجتماعی مبتنی بر عدالت و رفع تبعیض نیستند. شبکههای اجتماعی با وبلاگها تفاوتهای زیادی دارند هر چند همچنان مبنا یکی است. فناوری ارتباطات همچنان نخبهگراست و بیشتر در اختیار کسانی است که امتیاز دارند و در زمین محرومیت نیستند.
اما سرمایهی شبکههای اجتماعی چیست؟ لایک، فالوئر، ریتوییت بیشتر. کسی که در این فضاها محروم از اینها باشد، محروم اجتماعی محسوب میشود. در بهترین حالت، غاری دارد برای زمزمههای خلوت خودش. هر بار که افزایشی در شمار لایکها یا دنبالکنندگان پستی میبینیم بلافاصله باید دقت کنیم که این محتوا چطور در راستای منطق سرمایهی شبکههای اجتماعی واقع شده است. این متاع در بازار خاصی خرج میشود: بازار ستارگان.
شبکههای اجتماعی به طریق اولی همبستگی درونی تولیدکننده و مصرفکننده را در بازار سرمایهداری مجازی نشان میدهند. تولیدکنندهی ستاره و نامدار تا جایی سخن خودش را میگوید. از جایی به بعد کاملاً اسیر مخاطب است و باید با خواست همان مصرفکنندهی بازار سرمایه خودش را منطبق کند و گرنه با ریزش مواجه میشود. این مخاطب شهوت دیده شدن و شهوت شنیده شدن را برای تولیدکننده ارضاء میکند و شهوت خاصیتاش فزونخواهی است. سرمایه هم به هر حالت امری دنیوی و مادی است و در خدمت رفع نیازهای زمینی بشر. با همین منطق، شبکههای اجتماعی کارکرد مجازی سرمایهداری را دارند. صاحبان این شبکهها هم سرمایهداران نوینی هستند که از فضای پاسخگویی و دموکراسی فاصلهی کهکشانی دارند. شما محتوا تولید میکنید و به رایگان در اختیار صاحبان فیسبوک و توییتر و اینستاگرام (یا تلگرام) میگذارید. این سرمایه و محتوای شما به شکل داده و فراداده در تملک صاحبان این شبکههاست. صاحبان شبکهها این دادهها را روزانه به خریدارانی قدرتمند از جمله دولتها و شرکتهای عظیم میفروشند. و در خلال همین خرید و فروشی که ما مادهی اولیهاش را به راحتی و با رضایت خاطر در اختیار معاملهکنندگان قرار میدهیم، یک بار دیگر ما موضوع تجارت آنها میشویم؟ چطور؟ به این شکل که هر بار آمازون یا اینستاگرام را باز میکنید یا وبسایت فلان روزنامه یا مجله را میبینید، تبلیغی پیش چشمتان ظاهر میشود که با دادههایی که پیشتر تولید کردهاید یا جستوجوهایی که کردهاید به دقت تنظیم شده است. و باز شما در همان چرخهی تولید و استمرار سرمایه قدم به قدم و تا حلقوم فرو میروید!
راه گریزی هم هست؟ بعید میدانم. دامنهی این سرمایهداری اجتماعی چنان وسیع و فراگیر است که به این زودیها شاهد تغییر نخواهیم بود. تنها کاری که میشود کرد پرهیز از افتادن در میدان ستاره شدن است. و این دشوارترین کار است چون ظاهراً خلاف طبع آدمی است. آدمی در برابر شهواتاش – از هر جنسی – زود تسلیم میشود و زانواناش شل میشود. خطرناکترین شهوت آدمی هم – به خیال من – شهوت مطرح شدن و تعظیم و تکریم دیدن است. و شبکههای اجتماعی درست از همین سپرانداختگی آدمی در برابر شهواتاش تغذیه میکنند.
[تأملات, وبلاگستان] | کلیدواژهها: , سرمايهداری, سرمایه, شبکههای اجتماعی, شهوت شهرت
هیچ بر هیچ

فکر نمیکنم در روزگار معاصر، یعنی همین عصر تکنولوژی و وب و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، وسوسهای قویتر و پرزورتر از نمایش خویش و میل به دیده شدن و مطرح شدن وجود داشته باشد. این وسوسه دامن بسیار کسان را که در دنیای ماقبل اینترنت – و در واقع ماقبل شبکههای اجتماعی – مهارشان بیشتر به دست خودشان بود، گرفته است. در میزان همهگیری و نفوذ و رسوخ این شبکهها همین بس که بسیاری از کسانی که امروز آلودهی آن شدهاند، حتی وبلاگ هم نمینوشتند. یک دلیل ساده و روشناش این است که شبکههای اجتماعی کار عرضهی نفس را بر آدمیان بسیار بسیار آسانتر کردهاند (و به همان اندازه میزان کنترل بر تولیدات و نمایشهای آدمی توسط گردانندگان این شبکهها و دولتها گسترش یافته است).
بیهوده حاشیه نروم. فکر میکنم شبکههای اجتماعی، بسیار چیزها به آدمی میدهند و بسیار چیزها را هم از او میستانند. بحث انتخاب هم شاید نباشد. بحث خوب و بد هم در میان نیست که بگویی شبکههای اجتماعی خوباند یا بد. شاید هیچ قاعدهی کلی وجود نداشته باشد. هر فردی، به تنهایی،چه بسا خودش فقط، میتواند تصمیم بگیرد که شبکههای اجتماعی، یا حتی کدام شبکهی اجتماعی و تحت چه شرایطی برای او مناسب هستند. با خودم که حساب میکنم گاهی اوقات فکر میکنم پرداختن به بعضی مسایل شبکههای اجتماعی – و درگیر شدن در بعضی بحثها، حتی وقتی که جنبهای علمی و آکادمیک هم پیدا میکنند – حیف است و بر باد دادن عمر گرانمایه. سؤال این است که آدمی – نه بگذارید بگویم «من»ِ گوینده – خودش را خرج چه چیزی میکند؟ آدم همیشه میتواند از خودش بپرسد که خودش را به چه چیزی میفروشد؟ گرفتیم که فلان سخن من و ما در بهمان فضا ناشنیده و نادیده ماند. آخرش چه میشود؟ بخت دنیا یا رستگاری عقبای ما در گرو مطرح شدن فلان نظر ماست؟ دنیا بدون ما از حرکت میایستد؟ زمین متوقف میشود؟ مثلاً کسانی که چند بار تجربهی ترک فیسبوک داشتهاند، احتمالاً میتوانند بهتر بگویند که با این ترک چیزی را از دست دادهاند یا به دست آوردهاند.
خیلی وقتها، در دنیای واقعی و در دنیای مجازی نیز، این بیت حافظ پیش چشمام بوده است:
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است | دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
این همان آدمی است که برایاش همصحبتی و همنفسی با یار – یار یگانهی واحد – به دو جهان میارزد: یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم | دولت صحبت آن مونس جان ما را بس.
اما همهی اینها به پای این بیت حیرتآور حافظ – که گویی تصویری رنگآمیزیشده از خیام است – نمیرسد:
جهان و کار جهان، جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق.
هیچ! ما که «چو خشخاشی بر روی دریا» هستیم و چه بسا همان هم در این بیکرانهی هستی نباشیم، کجای جهان را پر میکنیم با این حنجره دریدن و «روز و شب عربده با خلق خدا»؟ بگذار همه با خیالی که دارند خوش باشند. و کل حزب بما لدیهم فرحون. مشکل خیلی وقتها این است که زمین بازی و قواعد بازی در شبکههای اجتماعی را به جای اینکه ما تعریف کنیم، صاحبان شرکتهای بزرگ و در سطح پایینتر بقیهی کاربران تعیین میکنند. گویی در این میدان خودت چندان اختیاری نداری. گویی فضای مجازی عرصهی نبرد جبر و اختیار دوران مدرن است. خیلی وقتها کاری میکنی و چیزی میگویی و فکر میکنی با اختیار این کار را کردهای در حالی که کسی، چیزی، حالی، خیالی، وسوسهای پاسخی تو را گوشکشان میکشاند و خودت در این توهم و گمانی که چه عرصهی فراخی برای اختیار و اعمال فردیت آدمی. آخر قصه؟ هیچ، هیچ اندر هیچ! این «هیچی» بیشتر وقتی خودش را نشان میدهد که درگیر تجربههای وجودی باشی و ببینی که از فرش تا عرش نه در فضای مجازی و نه در فضای واقعیاش، «چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من»! اینها را اگر آدمیان با خودشان مرتب مرور کنند، کمی ملایمتر میشوند. از سرکشی و غرورشان کاسته میشود. متواضعتر میشوند. آن سختگیری و تعصب، آن خشم و خروش زبانهاش فرو مینشیند. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
[تأملات] | کلیدواژهها: , اختيار, ترک, جبر, حافظ, خيام, شبکههای اجتماعی, فضای مجازی, فيسبوک