وطندوستان یا تاجران؟
نمایشنامهی ملوانان هنوز ادامه دارد. ملوانان از سوی وزارت دفاع اجازه یافتهاند که داستانهایشان را به رسانهها بفروشند. فی ترنی پیشنهادی صد هزار پوندی داشته است. هر چه هست، صدور اجازهی فروش داستانها به ملوانها جنجال تازهای در بریتانیا درست کرده است و اصالت ماجرا و حسن نیت ملوانها را زیر سؤال برده است. اما باید به این نکته هم توجه داشت که ساختار یک جامعهی سرمایهداری و مصرفی که از همه چیز میخواهد پول بسازد، اقتضایی جز این ندارد. ولی چرا نظامیها؟ آن هم در چنین بحرانی؟ نظامیان انگلیسی ادعا میکنند که با آنها بدرفتاری شده است و تحت فشار «اعتراف» کردهاند و از بیم «هفت سال زندان» آن حرفها را در تلویزیون ایران زدهاند.
هیچ شکی نیست که نشان دادن ملوانهای بریتانیایی در تلویزیون ایران و «اعتراف» گرفتن از آنها نمرهای منفی در کارنامهی دیپلماسی ایران بود. ایران میتوانست تمام ادعاهایاش را حفظ کند ولی نمایشنامهی تلویزیونی از آنها نسازد. این اعترافگیریها، حداقل برای مخاطبان داخلی، اعتبار و آبرویی نداشت. پخش اعترافها بازی سیاست خارجی بود. اما آزادی ملوانها بدون هیچ چشمداشتی (حداقل ظاهرِ ماجرا این است)، امتیازی مثبت برای ایران بود و به قدر کافی غیرمنتظره و شگفتانگیز بود. آزادی ملوانها را سیاستمداران انگلیسی هرگز انتظار نداشتند. مارگارت بکت گفته بود که نباید توقع داشت این قضیه به سادگی و سرعت حل شود و بر خلاف انتظارِ او، مسأله خیلی سریعتر و سادهتر از اینها حل شد.
اما از آن سو، جلال شرفی، دیپلمات آزاد شدهی ایرانی مدعی است نیروهای آمریکایی او را شکنجه کردهاند. مخاطبان عمومی ماجرا و افراد عادی هیچ ابزاری ندارند، هیچ معیاری ندارند برای اینکه از نزدیک بدانند ملوانان انگلیسی راست میگویند یا دیپلمات آزاد شدهی ایرانی. تمام داوری ما بر اساس پیشفرضهاست. اگر از قبل ذهنیتی منفی نسبت به انگلیسیها و آمریکاییها داشته باشی، البته که ادعاهای دیپلمات ایرانی را راست میدانی و مدعیات ملوانان انگلیسی را دروغ. بر عکس، اگر به سیاستمداران ایرانی جانبدارانه و متعصبانه نگاه کنی، لاجرم مدعیات آنها را دروغ خواهی دانست. راه دشوار، راه میانهای است که بخواهی سعی کنی بر اساس مستندات مستقل و عینی که شک و شبههای در آن نیست، داوری منصفانه داشته باشی. دسترسی ما هم به این مستندات بسیار محدود است. ما مغلوب رسانه هستیم. باید دید برگ برندهی رسانهای در دست کیست. اما تا اطلاع ثانوی، تمام قضاوتهای ما (به استثنای معدودی) بیشتر بر اساس پیشفرضهاییست که با خوراکهای رسانهای تلفیق میشود.
بحث و گفتوگو دربارهی سیاست ایران و انگلیس در این ماجرا هم در ایران و هم در انگلیس ادامه دارد. در ایران هم پیشفرضها هنوز کار خود را میکنند. بخشی از اصلاحطلبها هم به علت همان نگاه منفی و سرشار از پیشفرض (که لزوماً هم غلط نیست)، نمیتوانند هیچ رفتار و دیپلماسی درستی از احمدینژاد انتظار داشته باشد. از این سو، در انگلیس توازنی نسبی بر قرار است. دیدگاههای همه جناحها به نسبتی مساوی منتشر میشود و مردم در داوریشان آزادتر هستند. اما از یاد نبریم که رسانهها هر لحظه میتوانند این جریان را تغییر دهند. پس زنده باد رسانه و مرده باد رسانه! شعارها را باید عوض کرد. تمام «مرگ بر»ها و «درود بر»ها، در عصر جهانی شدن، مخاطبشان رسانه خواهد بود، نه دولتها و سیاستها. یادمان نرود البته که سیاستها خود در ساختن رسانهها دست دارند ولی رسانهها آرام آرام، حداقل در غرب، سرشان را از زیر لحاف رسانههای دولتی بیرون آوردهاند.
پ. ن. همین الآن تلویزیون دارد با یک نفر (کلنل باب استیوارت) مصاحبه میکند که میگوید انتشار این داستانها اصلاً کار درستی نیست. هیچ کدام از ما به هیچ وجه نمیتوانیم تحقیق کنیم یا تأیید کنیم که این ادعاها چقدر درست و دقیق هستند. دعوا در اینجا شدیداً ادامه دارد!
پ. پ. ن. بانو راست میگوید این یک نکته را. اینها مدعی بودند که در ایران تحت فشار بودهاند و احساس امنیت نمیکردهاند. شما به این ابعاد قضیه توجه کنید: این ملوانها وقتی ایران بودند خرم و خندان و شنگول بودند. وقتی هم خبر آزادیشان را دادند با چه اشتیاقی ابراز خوشحالی کردند. اگر احساس امنیت نداشتند و با آنها بدرفتاری شده بود، هر لحظه باید انتظار میکشیدند که رأی ایران عوض شود، نه اینکه آسودهخاطر نیششان تا بناگوش باز باشد. وقتی وارد هیترو میشوند شادمان از هواپیما پیاده میشوند با هدیههایی که از ایران آوردهاند. بلافاصله به پایگاهی نظامی منتقل میشود و هنگام مصاحبههای مطبوعاتیشان، همه با چهرههایی عبوس ظاهر میشوند و یک نفر متن بیانیهای را از روی کاغذ میخواند (یعنی متن از قبل آماده شده است و اساساً شکل بیانیه و تکذیبنامه دارد). سؤال من این است: خوش رقصی چرا؟ فرض کنیم ایرانیها آنها را مجبور به گفتن آن حرفها کرده بود، چرا این همه خوشرقصی؟!
[پروندهی ملوانان انگليسی] | کلیدواژهها:
فرق زندانی و گروگان: معیارهای دوگانه
لحظهای پیشفرضهای سیاسی را کنار بگذارید. نیروهای آمریکایی به یک دفتر کنسولی ایران در اربیل حمله میکند و پنج نفر را دستگیر میکند. طبق قوانین بینالمللی ساختمانهای کنسولی و سفارتی، بخشی از خاک یک کشور تلقی میشوند. ادعای ایران هم این است که این ساختمان، ساختمان کنسولی بوده است. لذا این عمل آمریکاییها رسماً «گروگانگیری» تلقی میشود و امری است خلاف قوانین بینالمللی. آمریکا اما آنها را «زندانی» میخواند و «عامل ایران» در کمک به تروریسم. حتی اگر ادعای آمریکا را درست بدانیم، روش معیوب است و نتیجه دقیقاً «گروگانگیری» تلقی میشود. تعریف گروگانگیری این نیست که طرف گروگان گرفته شده لزوماً بیگناه باشد. روش دستگیری است که مشروعیت آن را زیر سئوال میبرد. حتی فرد مقصر و گناهکار را نمیشود به این شیوه بازداشت کرد.
انگلیسیها به تناوب ملوانانشان را «گروگان» و افراد «ربوده شده» خواندند. بوش هم آنها را گروگان میداند. ایران مدعی است که این ملوانها در آبهای ایران بودهاند. گزارش منتشر شده در اسکای نیوز هم تلویحاً این ادعا را تأیید میکند. مقالهی دیروز گاردین هم به نقل از یکی از منابع سپاه میگوید ملوانهای انگلیسی تا به حال حداقل سه بار وارد آبهای ایران شده بودند و به آنها هشدار هم داده شده بود (بدون هیچ خشونتی). حال قضاوت شما چیست؟ به این نمیگویند معیار دوگانه و ریاکاری؟ این یعنی «هر چه آن خسرو کند شیرین بود»! یعنی آمریکا و انگلیس (یعنی قدرت و زور بینالمللی) هر چه میکند خوب است و هر کسی که داغ بدنامی خورده باشد، کارهای قانونیاش هم بد است و زندانیها و اسرایاش هم «گروگان» و افراد «ربوده شده»هستند.
البته، مسایل بینالمللی را با مسایل داخلی خلط نباید کرد و از انصاف نباید فاصله گرفت. قوهی قضاییهی ما ید طولایی در گروگان گرفتن و ربودن شهروندانِ خود ایران دارد! وقتی کسی را بازداشت میکنند و به زندان میبرند و بدون محاکمه و وکیل طرف سالها در زندان میماند و هیچ رسیدگی منصفانهای به متهم (که از لحظهی بازداشت – بدون هیچ محاکمهای – به طور پیشفرض مجرم نامیده میشود) نمیشود، این رفتار چه معنایی دارد؟ اما رفتار داخلی حاکمیت ایران، لزوماً رفتار سیاسی و خارجی آن را بیمعنا نمیکند. حق هر چیز را در جای خود باید ادا کرد. هیچ تردیدی وجود ندارد که در معامله با ایران، غرب، آمریکا و انگلیس معیارهایی دوگانه داشتهاند.
[پروندهی ملوانان انگليسی] | کلیدواژهها:
این قصه هنوز تمام نشده است
این قصه سر دراز دارد. تنها یک بخش از تنشهای ماجرا تمام شده است و البته بخش دردسر آفرین اصلیاش سپری شده است. اما ملوانان انگلیسی هنوز هم خبرسازند.
پردهی اول: دستگیری ملوانان؛ پردهی دردناک برای انگلیسیها و نگران کننده برای ایرانیهای هراسناک و البته فرصتی برای شاخ و شانه کشیدن تبلیغاتی در برابر انگلیسیها.
پردهی دوم: آزادی ملوانها در موقعیتی استثنایی؛ بهرهبرداری تبلیغاتی. این شکست سیاست بلر است یا احمدینژاد؟ نظرها متفاوت و متضاد است. هر چه بود این پرده با موفقیت اجرا شد: هم دیپلماسی ایران نتیجه داد هم دیپلماسی انگلیسیها.
پردهی سوم: ملوانان انگلیسی مشغول جمعآوری اطلاعات از مرزهای آبی ایران بودند! انگلیسی پیش از دستگیری ملوانها هم این را میدانستند. اما چرا الآن این مطرح میشود؟ انگلیس چه سودی از آن میبرد؟ این برای استهزاء سیاستمداران ایران است؟ یا برای خنک کردن دل انگلیسیهایی که بعضیهاشان غرورشان جریحهدار شده است؟ یا در انتشار این خبر اعترافی هست ضمنی به اینکه ملوانان واقعاً وارد آبهای ایران شده بودند؟
من بعید میدانم اطلاعات جمع کردن ملوانان چیز قابل توجهی برای سیاستمداران ایرانی باشد. ایران از هر سو محاصره شده است و از زمین و هوا دربارهی ایران اطلاعات جمع میشود (ماهوارهها را فراموش نکنید). پس کدام اطلاعات؟ با کدام هدف؟ مگر این همه اطلاعات که تا به حال جمع کردهاند به چه قصدی و هدفی بوده و چه سودی داشته است؟ مگر برنامهی هستهای ایران الآن پنهان است؟ آشکارا ایران روی آن مانور میدهد و کسب اطلاعات بیشتر دربارهی آن هم تأثیری در روند داخلی آن نمیگذارد. خلاصه بگویم که به نظر من اگر انتشار خبر جمعآوری اطلاعات از سوی ملوانها به قصد تحریک نباشد، حداقل بخشی از ماجرا تسکین افکار عمومی است. از سوی دیگر، اعترافی است ضمنی به اینکه ایرانیها دلایل محکمی برای بازداشتِ آنها داشتهاند. تناقض ماجرا در این است.
به هر حال تا اینجا سه پرده از این نمایشنامه سپری شده است. پردههای دیگر هم در راهاند. اما امشب بلر از گشوده شدن خطوط تازهای از گفتوگو با ایران سخن گفته است. من گمان نمیکنم وضعیت دیپلماتیک و روابط میان ایران و انگلیس تیرهتر شود. بر عکس، روابط بیشتر عادی خواهند شد و این تمرین دیپلماسی و گفتوگو الگویی خواهد بود برای تعاملهای آیندهی سیاستمداران دو کشور. اما هنوز زود است قضاوت کنیم که ماجرای این ملوانها در داخل انگلیس چه خواهد شد. بخش ایرانِ ماجرا (حضور آنها در ایران) دیگر تمام شده است. اما این ملوانها تازه به انگلیس رسیدهاند. باید نشست و منتظر جنجالهای تازه شد. قصه هنوز تمام نشده است.
[پروندهی ملوانان انگليسی] | کلیدواژهها:
آیا انگلیس ایران را تهدید کرد؟
دو سه جا خواندم در وبلاگها که ایران از بیم تهدیدهای انگلیس جا زد. اولاً که این روایت از بن غلط است. هیچ یک از سیاستمداران انگلیس «تهدید» آن هم از نوع تهدیدهای خشن و شدیداللحن نکردند. تونی بلر گفته بود ۴۸ ساعت آینده نسبتاً مهم و حساس است (fairly critical) و گفته بود پس از آن مواضع سختتری خواهند گرفت. به این نمیگویند تهدید. این عرف دیپلماتیک در زبانبازی سیاسی است. نمیدانم ما چرا دوست داریم سیاستمداران ایرانی را همیشه زبون و ترسو و عاجز بدانیم؟ این چیزها دربارهی هر کسی صادق باشد، دربارهی احمدینژاد صادق نیست. او بارها نشان داده است از هیچ چیزی هراسی ندارد، حتی اگر به بهای بسیار سنگینی برای کشور تمام شود. پس نگویید او ترسید که این کار را کرد. اصلاً مسأله ترس نیست. من تنها حرکت آرام و تدریجی خردِ سیاسی را در این رفتار میبینم. خردِ سیاسی همان دیپلماسی است، همان استفاده از فرصتهاست. سوار شدن بر موج اتفاقات و استفادهی بهینه از لحظهها کردن است.
من با این یادداشت مهدی جامی (سیاست مات کردن حریف) سخت موافقام. تحلیلی است بسیار خوب و منصفانه از اتفاقات امروز. من در رسانههای اینجا هیچ تهدید ندیدم. هر چه بود نگرانی و دست و پا زدنهای سیاستمداران اینجا بود برای آزادی سریع ملوانانشان. همین. آن چیزی که بعضی از وبلاگنویسان اسماش را گذاشتهاند تهدید و واکنش خشن و سریع، چیزی است در حد و اندازه و قد و قامت یکی مثل جورج بوش که تازه آن هم بعید است دیگر به این سادگی اتفاق بیفتد (قضیهی ناپدید شدن مأمور سابق افبیآی چیزی را به یاد کسی نمیآورد؟). هیچ نیازی نیست برای نشان دادن مخالفتمان به جمهوری اسلامی و اعتراض به آن یا انتقاد شدید و جدی از آن به هر خار و خاشاک سستی چنگ بزنیم. هر کسی را در جای درست و مناسب خودش باید نقد کرد و آنجا که رواست و لیاقت آن را دارد یا باید به درستی ستود و حقاش را ادا کرد و یا سکوت کرد. انتخاب با ماست. اما جانب انصاف را نباید فروگذاشت.
[پروندهی ملوانان انگليسی] | کلیدواژهها:
سرگیجههای بیبیسی و جوکهای احمدینژاد
خبر آزادی ملوانان انگلیسی (همین چند دقیقه پیش) از بهترین خبرهای سال جدید بود: هدیهی ایران به ملت انگلیس! بیبیسی هنوز باور نمیکند که ایران دارد ملوانان انگلیسی را به خاطر ایستر آزاد میکند. من ادارهام و بانو دارد شبکههای خبری ایران و اینجا را دنبال میکند. گویندهی خبر بیبیسی باورش نمیشود. چند بار گفته است باید دوباره بررسی کنیم ببینیم مترجم اشتباهی نکرده باشد! رفتهاند صادق صبا را آوردهاند و او هم لفظ به لفظ همه چیز را برایشان ترجمه کرده است. اینها هنوز باورشان نمیشود. هراس برشان داشته است که مبادا احمدینژاد کارهای نباشد و یکی بزند ماجرای آزادی اینها را کأن لم یکن کند. جالب است که دیشب فکر میکردند خودِ احمدینژاد ممکن است در روند آزادی اینها اخلال ایجاد کند. خیلی ماجرای با مزهای شده است.
وقتشناسی سیاستمداران ایران در این مورد خاص بینظیر بود. یک کار شگفتانگیز بود واقعاً. درست قبل از فرا رسیدن ایستر. از آن طرف نکتهی با مزه و مضحک این است که احمدینژاد گفته است از بلر میخواهم این ملوانان را به خاطر گفتن حقیقت مجازات نکند! رودهبر شدیم از خنده. احمدینژاد فکر میکند انگلیس هم مثل ایران است. امیدوارم بعضی از دوستان این حرفهای مرا به حساب سینه زدن پشت سر حاکمیتِ سیاسی ایران نگذارند!
پ. ن. بانو میگوید اینها هنوز باورشان نمیشود. میگوید صادق صبا توی تلویزیون است و دارد غش غش میخندد. انگلیسیها کلمه به کلمهی حرفهای احمدینژاد را ترجمه کردهاند ولی هنوز باورشان نمیشود.
پ. پ. ن. خوب، بانو دیگر رسماً تبدیل به کانال ارتباط رسانهای من شده است! حالا دارند در بیبیسی احمدینژاد را نشان میدهند که مشغول دیدار با ملوانها و احوالپرسی از آنهاست. آنهم که کلی از او تشکر میکنند. خیلی تحویلشان گرفتهاند (ملوانها آنها را و آنها ملوانها را!). واقعاً قصهای شده است ها. شماها که ایران هستید حتماً تا حالا دیدهاید اینها را. ما هم شب میبینیم دوباره. (به روز شده ساعت ۱۵:۳۳ به وقت لندن).
[پروندهی ملوانان انگليسی] | کلیدواژهها:
بازی بیبیسی با وبلاگستان فارسی و ملوانان زندانی
شبکهی خبری ۲۴ ساعتهی بیبیسی همین الآن با آدمی مصاحبه کرد به نام «شهرام خلدی» دربارهی قضیهی ملوانان انگلیسی بازداشت شده در ایران و انعکاس آن در وبلاگستان. علیالظاهر، بنا به روایت گویندهی خبر، ایشان مدرس زبان فارسی در منچستر است و وبلاگنویس.
آقای خلدی تا توانست تخیلاتاش را به اضافهی باورهای شخصیاش دربارهی وبلاگستان فارسی را به خورد مخاطبان بیبیسی داد. آقای خلدی چنان تصویر سیاه و تلخی را از وبلاگستان فارسی ارایه کرد که اگر کسی نداند گمان میکند دیگر هیچکس در ایران جرأت وبلاگنویسی ندارد یا اگر وبلاگ بنویسد و سخنی خلاف سلیقهی حاکمیت بگوید فردا سر از اوین در میآورد. محض نمونه حضرتشان فرمودند که محدودیتهای بسیار زیادی برای وبلاگنویسان در ابراز آزادانهی عقیدهشان هست از جمله اینکه باید وبلاگهایشان را ثبت کنند! تو را به خدا میبینید یک آدم چقدر میتواند پرت باشد و چگونه روایتها را واژگونه کرده و مصادره به مطلوب کند؟ آقای خلدی مثل اینکه از سابقهی اعتراضهای همین وبلاگنویسان ایرانی داخل به طرح ساماندهی کذایی و شکست خوردنِ آن طرح بیسر و ته بیخبر است و نمیداند که کار به جایی کشید که خود وزارت ارشاد وبلاگنویسان را از ثبت وبلاگهایشان معاف کرد (به این میگویند موجسواری برای تبلیغات و نامآور شدن). هیچ کس نمیگوید وضع وبلاگستان ایران گل و بلبل است، اما هر چه باشد این قدر مزخرف و افتضاح که حضرت آقا توصیف کردند نیست. دروغ هم میخواهید بگویید دروغ شاخدار نگویید.
آقای خلدی میگوید عدهای از کسانی که جلوی سفارت انگلیس تظاهرات میکنند کسانی هستند که بورسیهی تحصیلی از جمهوری اسلامی ایران میگیرند تا برای تحصیل به انگلیس بیایند! تو را به خدا منطق و استدلال آقای خلدی را ببینید. واقعاً آدم حیران میماند که این آقای خلدی از خواب اصحاب کهف بیدار شده است یا بیبیسی واقعاً به سرش زده است که شهرام خلدی را به عنوان نمونهای خوب از وبلاگستان ایرانی به مخاطباناش معرفی میکند. کاش یک بار دیگر نشاناش بدهند یا لینک فیلمی از آن موجود باشد تا بفهمید و ببینید آقای خلدی چه دسته گلی به آب داده است.
من هر چه در گوگل جستوجو کردم به یک وبلاگ رسیدم که متعلق به «شهرام خلدی» نامی است و این وبلاگ هم از ۲۲ اکتبر ۲۰۰۶ (با ویرایش در ۹ نوامبر ۲۰۰۶) به روز نشده است. کس دیگری اطلاعات تازهای دربارهی این پدیدهی مشعشع تاریخ وبلاگنویسی زبان فارسی که نماد درخشانِ وطندوستی و صداقت و راستگویی و بیعیب و علت و بدون پیشداوری است دارد؟
پ. ن. بیبیسی دیگر رسماً به هذیان گویی افتاده است:
۱. یک بار میگویند ملوانان بازداشت شده، یک بار میگویند «ربوده شده» و مرتب هم این روزها دارند میگویند «گروگان گرفته شده». چیزی به اسم «زندانی» معنی ندارد از نظر اینها.
۲. گوینده میگوید عکسهای تازهی ملوانان در خبرگزاری نزدیک به «سپاه پاسدارن» منتشر شده است. کسی خبر دارد «خبرگزاری فارس» چه قرابتی با سپاه دارد؟ تا جایی که ما میدانستیم «فارس» به قوهی قضاییه نزدیک بود نه به سپاه. کسی میتواند توضیح تازهای بدهد؟
۳. اوج فاجعه اینجاست که چهرهی حسین شریعتمداری را به عنوان صاحبنظر در تلویزیون بیبیسی نشان بدهند! از طرفی یکی مثل شهرام خلدی را با آن حرفهای بیسر و ته نشان میدهند و از طرفی یکی مثل شریعتمداری را که روش و منش و اخلاقاش برای تمام عالمیان شناخته شده است نشان میدهند (واقعاً لازم است دربارهی شریعتمداری توضیحی بدهم؟!). حدِ میانه، اعتدال و دیپلماسی انگار دارد از میان میرود.
انگار هم در ایران و هم در اینجا رسانهها میخواهند به نزاع بیشتر دامن بزنند و قضیه را پیچیدهتر کنند. ماجرا هر چه باشد، از هر دو سو نیاز به خویشتنداری و گفتوگو دارد. باز خدا خیرشان بدهد انگلیسیها را که این قدر دارند روی حرفهای لاریجانی مانور میدهند و از آن استقبال میکنند. کاش رسانههای ما در ایران هم به جای شلوغبازی و متشنج کردن وضعیت اندکی خویشتنداری پیشه میکردند و بیشتر مراقب حرکات و سخنانشان بودند. خدا میداند این شاخ و شانه کشیدنها و خط و نشانها کی تمام میشود!
پ. پ. ن. امروز یکی از همکارانام در اداره میگفت که یکی از شبکههای تلویزیون (شبکهی چهار گمان کنم) خبری را آورده بود که ملوانان انگلیسی هنگام دستگیری در آبهای ایران بودهاند. ظاهراً دعوا بر سر اینکه اینها در آبهای ایران بودهاند یا نبودهاند، هنوز ادامه دارد و نمیشود با قاطعیت گفت کدام یک درست میگویند، اما درد اینجاست که خیلی از ما ایرانیها علیالاصول حاکمیت ایران را همیشه متهم میبینیم حتی در وقتهایی که کارِ درست را انجام بدهد! حال به فرض اینکه اینها در آبهای ایران هم بوده باشند، عدهای همیشه میگویند ایران بیخود کرده اینها را گرفته است! این دسته از آدمها دیگر نوبر سیاست و ادراکاند.
بعد التحریر: آقای خلدی در وبلاگشان به یادداشت من واکنش نشان دادهاند و دربارهی اعتراض من یادداشتی نوشتهاند. از ایشان سپاسگزارم که دغدغهی روشن ساختن موضعشان را دارند. من هم در ذیل همین مطلب مختصری در پاسخ نوشتهام. اما همچنان با بعضی از نکات ایشان مخالفام و به تفصیل در همین وبلاگ قبلاً دربارهی دیدگاه خاصام توضیح دادهام: من وبلاگستان را حزبِ سیاسی نمیدانم.
[وبلاگستان, پروندهی ملوانان انگليسی] | کلیدواژهها: