ارمغان منزل چهل و یکم

شاید اغراق نباشد اگر بگویم کمابیش بیست سال است که درگیر «مجلس مکتوب» شهرستانیام. بیش از یک سال پیش، کار تصحیح تازهای از متن فارسی رسالهی شهرستانی (صاحب ملل و نحل) و ترجمهی انگلیسی منقحی از آن را آغاز کردم. دو هفته پیش اولین نسخهی پیشنویس کار تمام شد. امروز، راضی شدم که دیگر در مقدمهی انگلیسی و ترجمهی متن فارسی تصرفی نکنم. ماههای اخیر شاید پرفشارترین و سنگینترین ماههای کاری این سال بود. یکی دو هفتهی اخیر وسواس پاکیزه کردن کار و صیقل دادن آن فشار را مضاعف میکرد. امروز نسخهی کاری را تحویل دادم تا آرامآرام به دست نشر سپرده شود.
مختصر توضیحی بدهم که این کتاب تازه چیست و اهمیتاش از چه روست. استاد جلالی نائینی پیش از این سه بار این متن را چاپ کرده بود. چاپ نخست آن در سال ۱۳۲۱ شمسی منتشر شد و چاپ بعدی آن بر اساس همان تصحیح به ضمیمهی ترجمهی افضل الدین صدر ترکه اصفهانی از ملل و نحل شهرستانی به شکلی خالی از نقطهگذاریها و علایم مخل چاپ نخست در سال ۱۳۳۵ منتشر شد. این تصحیح بر اساس نسخهی واحدهای بود که ایشان در کتابخانهی مجلس شورای ملی یافته بود. چندین دهه طول کشید تا در سال ۱۳۶۹ ایشان نسخهی دیگری از استانبول یافت و تصحیح پاکیزهتری از مجلس خوارزم منتشر کرد (ذیل عنوان «دو مکتوب»). هر دو چاپ جلالی نائینی مشکلاتی داشت هر چند به هر حال متن قابل خواندن و در دسترس بود. در چاپ حاضر من از دو نسخهی دیگر – یکی در کتابخانهی مجلس و دیگری از کتابخانهی آیتالله مرعشی در قم – استفاده کردهام که نسخهی اخیر اقدم نسخ است مورخ ۶۸۵ قمری که گویا به خط قطبالدین شیرازی است. مهمترین تفاوت چاپ حاضر تغییر در علامتگذاری و صورتبندی جملات و بندهای مجلس خوارزم است. این تفاوتها به طور مشخص در ترجمهی انگلیسی رساله آشکار است. استاد جلالی نائینی در پارهای از موارد عبارات را به شکلی ضبط کرده بودند که خواننده برای فهم مقصود شهرستانی دچار سردرگمی میشد. کلید فهم بندها و عبارات مختلف مجلس خوارزم درک منظومهی فکری و عقیدتی شهرستانی در چارچوب کلانتر حوادث فرهنگی، سیاسی و اعتقادی زمان اوست. مجلس خوارزم شهرستانی و تفسیر مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار او – که در سالهای آخر عمر او نوشته شدهاند – از حیث آشکار کردن خط سیر فکری و عقیدتی شهرستانی بیپرده و صریحاند. دانشوران معاصر و نویسندگان سدههای میانه همگی میان اینکه شهرستانی متکلم اشعری مسلکسنی (با رویکرد فقهی شافعی) است یا داعی شیعی اسماعیلی نزاری نوسان داشتهاند (مضاف بر پارهای از آراء شاذ). اکنون میتوان کمابیش با قاطعیت گفت که شهرستانی جایگاهی ممتاز در سلسلهی دعوت اسماعیلیان نزاری داشته است و دست کم یکی از دلایلی که باعث سردرگمی متقدمان و امروزیان میشده، التزام او به تقیه بوده که شیوهی مرسوم شیعیان و به ویژه اسماعیلیان بوده است. باری اینها را در تعلیقات و حواشی کتاب به تفصیل آوردهام و جای بحث بیشتر آن در اینجا نیست. شیوهی بررسی هویت اعتقادی شهرستانی تکیه بر این دو اثر خاص و مقایسهی مضامین آن با سلسلهی آثار اسماعیلیان نزاری در دورهی الموت بوده است. شرح مبسوط اینها را هنگام چاپ کتاب میتوان خواند.
مهمترین پرسشی که باعث تصحیح و ترجمهی این اثر شد، کوشش برای بازسازی، فهم دقیقتر و واشکافی اعلام قیامت در میان نزاریان الموت در رمضان ۵۵۹ قمری بود. یافتن سرنخهایی برای بررسی تبار این اندیشه و سرچشمههای بسط و ترویج آن بدون مطالعهی آثار شهرستانی کاری است دشوار و غامض. کلید فهم دعوت قیامت در میان اسماعیلیان نزاری مجلس خوارزم شهرستانی و تفسیر قرآن اوست که دیگر اکنون میتوان آنها را دو اثر اعتقادی اسماعیلی به شمار آورد. در آن زمان پرسش و مسألهی اصلی من هویت دینی و اعتقادی شهرستانی نبود. هویت اعتقادی او تنها فرع قصه میتوانست باشد. اکنون – به رغم مقاومتی که سالها در برابر طرح فرضیهی اسماعیلی بودن او داشتم – تردیدی در اسماعیلی بودن او ندارم.
چاپ نهایی کتاب چندین ماه به طول خواهد انجامید اما اصل و بدنهی کار پایان یافته و چیز زیادی به آن افزوده نخواهد شد مگر حواشی جانبی. دو سال پیش در چنین روزی نخستین کتابم واپسین مراحل اتماماش را طی کرد. اکنون نوبت کتاب دوم است. «تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند…»!
[دين, کتاب] | کلیدواژهها: , خلق و امر, شهرستانی, شهریوريه, قيامت, مجلس خوارزم, مفاتيح الأسرار و مصابيح الأبرار, ملل و نحل
کدام اسلام؟ کدام حقوق؟ کدام بشر؟

ترجمهی فارسی ویرایش پنجم کتاب «اسلام و حقوق بشر: سنت و سیاست» نوشتهی آن الیزابت مایر که حدود دو سال پیش آغاز شد فردا با حضور نویسندهاش در توانا رونمایی میشود. نویسنده در این کتاب چه میگوید؟ لُبّ مدعای نویسنده این است که هر گونه توجیهی که دولتهای مختلف برای نقض حقوق بشر بینالمللی ارایه کنند و مستمسکشان برای نقض این حقوق، اسلام باشد، باید نقد شود. لذا از آنجا که دولتها یا حکومتهای معاصر با احکام اسلامی برخوردی گزینشی دارند آن هم تنها تا حدی که سیاستهای محلیشان اقتضا کند، بررسی ادلهی غیر دینی مستتر در سیاستهای آنها که رسماً پشت نقابی از احکام اسلام و شریعت پنهان است، امری است موجه و مشروع. این خلاصهی مدعیات اصلی آن الیزابت مایر است.
نویسنده در همان مقدمهی کتاب به درستی به این نکته اشاره میکند که عنوان کتاب، «اسمی بی مسما»ست (ص. ۱۳ متن فارسی). در نتیجه، به خوبی آگاه است که تعبیر «اسلام» تعبیر مسألهساز، نادقیق و گمراهکننده است. اما نه این عنوان را تغییر میدهد و نه در جای جای کتاب وقتی از «احکام اسلام» یا «شریعت» سخن میگوید، بحثی انتقادی را دربارهی تاریخ شکلگیری این اصطلاحات و تعابیر در ادبیات غربی و همچنین ادبیات مسلمانی مدرن مطرح میکند. اما برای مقصود او، تا همین اندازه که به پیچیدگی بحث اگاه است، کافی است که خواننده این نکته را پس ذهن داشته باشد که نخست با عاملیت افراد مواجه است و دیگر اینکه طرف حساباش دولتها و حکومتهایی است که دست بر قضا نویسنده در عمدهی موارد آنها را به صفت «خاور میانهای» منسوب میکند تا «اسلامی» که عنوانی است مسألهدار و محل نزاع.
مسألهی محوری مایر، تناقض فرضی یا احتمالی چیزی به اسم «اسلام» با «حقوق بشر» نیست. مسألهی اصلی او این است که در روزگار معاصر به ویژه از نیمهی دوم قرن بیستم به بعد چه اتفاقی افتاده است که بعضی کشورهای خاورمیانهای که اکثریتی مسلمان دارند، به سوی ارایهی نسخههایی بدیل از اعلامیهی حقوق بشر رفتهاند. سیاستهای اسلامیسازی در ایران پس از انقلاب ۵۷، پاکستان دورهی ضیاء الحق (با مروری نسبتاً جامع بر عقاید مودودی)، سودان زمان جعفر نمیری با ارجاع به قوانین و سیاستهای رسمی این کشورها (به ویژه با نقل قولهایی از قانونهای اساسی این کشورها) بررسی میشوند. در کنار قوانین و اعلامیههای عربستان سعودی و مصر، قانونهای اساسی عراق و افغانستان پس از حملهی آمریکا هم از بخشهای تطبیقی مهم این کتاب به شمار میروند.
نویسنده در تقریباً اغلب موارد کوشیده است از نگاه پلمیک و یکپارچهسازی که از اسلام و حقوق بشر دوقطبی کاذبی میسازد پرهیز کند اما در پارهای موارد عنان از کف میدهد به جای بحثانگیز کردن مقولاتی جزمی و به ظاهر پذیرفتهشدهای مثل «شریعت»، «احکام اسلام» و مقولاتی از این دست (به طور مشخصتر ادعای اینکه اسلام لزوماً و ضرورتاً باید دستورالعملی حکومتی داشته باشد)، در دام همان منطق مروجان و مدافعان طرحهای اسلامی حقوق بشر میافتد و گفتار آنها را ولو ناخواسته بازتولید میکند. او به درستی از برخورد گزینشی دولتهای غربی با کشورهای ناقض حقوق بشر در خاور میانه (و جاهای دیگر دنیا) یاد میکند ولی همچنان شورمندانه از جهانشمولی ایدهی حقوق بشر دفاع میکند بدون اینکه رفتار تناقضآمیز یا ریاکارانهی آنها را توجیه کند (بنگرید به صفحات ۴۵ و ۴۶ متن فارسی). از دید او، کارنامهی غیر قابل دفاع کشورهایی که از رتوریک حقوق بشر برای حمله به کشورهای خاورمیانه استفاده کردهاند، دلیل موجهی برای چشم فروبستن بر نقض حقوق بشر در این کشورها نیست.
نفس اینکه مایر در روایتی که از حقوق بشر به دست میدهد، بر همدستی دولتهای غربی مروج حقوق بشر با حکومتهای خودکامه و استفادهی مزورانهی آنها از حقوق بشر در گفتار سیاسیشان چشم فرو نمیبندد، نکتهای است در خور اهمیت. قلمرو کار او – حتی در مواردی که خواننده با او همدل نباشد – دانشگاهی است و کتاب اساساً و اصالتاً از جنس جزوهها و دستورالعملهایی که در نهادها و سازمانهای فکری نزدیک به حکومتها و سیاستهای دولتهای غربی ساخته میشود، نیست. خصلت دانشگاهی و علمی کتاب، اثر او را از نوع آثاری که به هر تقدیر مروج و مبلغ سیاستی جزماندیشانه و ایدئولوژیک دربارهی رویکردهای مدرنیستی و لیبرالیستی به معنی جزمیشان هستند، متمایز میکند. مایر با حقوق بشر برخوردی کمابیش مؤمنانه دارد. این برخورد مومنانه ولو جایی به آن تصریح نشده باشد، همان مشکلی را میتواند بالقوه ایجاد کند که کشورهای خاورمیانهای با تمسک به احکام اسلامی برای به اصطلاح فرهنگیسازی معیارهای حقوق بشر انجام میدهد. این تئوریها و مفاهیم مدرن خود در قرن حاضر در کانون نقد جدی واقعاند نه از سوی مخالفان و منتقدان مسلمان یا غیرمسلمانشان بلکه دقیقاً از سوی کسانی که سخت دلبستهی این دستاوردهای مدرن و امروزی بشر هستند.
ترجمهای که به این قلم انجام شده ناگزیر خالی از خلل و لغزش نیست. هر قصوری و اشکالی که در ترجمه هست، حاصل دلیریهای کنج خلوت من است و عیبپوشی و نقد مشفقانهی خوانندگان را طلب میکند. به گمانم این جنس کتابها میتوانند آرامآرام فضای معرفتی و فرهنگی ما را از اسارت در جزماندیشیهای سیاسی و ایدئولوژیک و دوقطبیهای کاذب شرقی-غربی یا دوگانههای خیالی اسلامی-مدرن یا اسلامی-لیبرال برهاند. جا دارد از آموزشکدهی توانا سپاسگزاری کنم که زمینهساز نشر ترجمهی فارسی این کتاب شدند.
نسخهی پیدیاف فارسی این کتاب را میتوانید از اینجا یا اینجا دانلود کنید.
[کتاب] | کلیدواژهها: , اسلام, اسلامیسازی, اعلاميهی جهانی حقوق بشر, افغانستان, جعفر نميری, حقوق بشر, دموکراسی, سلطانحسين تابنده, سودان, سکولاريسم, ضياء الحق, لیبراليسم, مودودی, پاکستان
کتاب مستطاب «رضایتِ وِبستان»

فکر میکنم کتابی که ربکا مککینن دربارهی اینترنت و آزادی در سال ۲۰۱۲ منتشر کرده است، یکی از روزآمدترین و جامعترین پژوهشهایی است که تا به حال منتشر شده است. این کتاب اکنون به فارسی – به سعی و سیئهی صاحب این قلم – ترجمه شده است و با ویرایش مهدی جامی، توسط آموزشکدهی توانا منتشر شده است. نسخهی اینترنتی این کتاب به صورت رایگان در وبسایت مزبور دسترس است (از اینجا یا اینجا هم میتوانید دانلود کنید). در ادامه، متن مقدمهای را که برای این ترجمهی فارسی نوشتهام، میتوانید بخوانید.
لازم به شرح و تفصیل نیست که ترجمهی چنین اثری، که مشحون از اصطلاحات و واژگان تخصصی و فنی است کار آسانی نیست. مطمئنام که میشود روایت بهتری از این ترجمه هم فراهم کرد. اما تمام این داوریها معطوف به آینده است. آنچه در زمان حال در مقدورات ماست، همین است. اگر در مواردی نقصان یا لغزشی در این اثر باشد، متوجه من است. یک بار دیگر هم باید اینجا از شکیبایی مهدی جامی در ویرایش ترجمه تشکر کنم.
***
ادامهی مطلب…
[کتاب] | کلیدواژهها: , آزادی, اینترنت, توانا, دموکراسی, ربکا مککينن, رضايت وبستان, مهدی جامی, وبلاگستان
کشفِ دوبارهی شمس تبریز!
برای شناختِ شعر و اندیشهی مولوی، باید سالها وقت صرف کرد و اشارهها دید و شنید. شفیعی با کاری که کرده است، این راه دشوار را، حداقل برای من، بسیار هموار کرده است. آن همه تعلیقات و توضیحات، آنها همه نکات ظریفی که در ذیل غزلها و حاشیهی ابیات نوشته است، پیچیدگیها و دشواریهای غزلها را حل میکند. روزگاری، دلخوش بودم به همان گزیده. اکنون دلگرمام به این گزیدهی بسیار مفصلترِ دو جلدی. شفیعی در ابتدای مقدمه گفته است اگر کسی از انتخاب او راضی نیست و غزلهای دیگری را هم میپسندد، دیوان کبیر را از او نگرفتهاند! راست میگوید. او کارِ خودش را کرده است و الحق و الانصاف که خوب کار کرده است.
مقدمهی صد و چهل و چند صفحهای شفیعی، میتواند خود رسالهی مستقلی باشد دربارهی شعر و اندیشهی مولوی. عمیقاً معتقدم که هر کس که بخواهد مولوی را بشناسد و با او دمساز باشد، بدون شک باید این دوجلدی را در خانهاش و همراهاش داشته باشد. چاپ کتاب هم زیبا و خوب است. جنس کاغذ میتوانست بهتر باشد و کیفیت را انتشارات علمی میتوانست بهتر از این کند. اگر مثل چاپ «فصوص الحکم» کارنامه منتشر میشد، من یک نفر بسیار شادمانتر میشدم. اما با همهی اینها، این چاپ، خوشدست است و خوشخوان. ترتیب و ترکیب غزلیات عالی است. دسترسی به آنها آسان است. توضیحات جامع و عالمانه است. صفحهبندی خوب است. فهرستهای غزلیات (و مخصوصاً فهرست اوزان و بحور غزلیات) کاری است خوب و به یاد ماندنی. این چاپ، با چاپ دیوان کبیر که به همت استاد بدیع الزمان فروزانفر انجام شده است تفاوت دارد. کار فروزانفر کاری بود سترگ و به یاد ماندنی. این دو جلدی، جایی در کنار آن کار بزرگ برای خود باز کرده است و حتی وسوسه میشوم بگویم بهتر از آن. این دو جلد را انتشارت علمی منتشر کرده است و قیمتاش ۳۵۰۰۰ تومان است. من اگر پولاش را هم نمیداشتم، قرض میکردم و این دو جلد را میخریدم!
[کتاب] | کلیدواژهها:
دربارهی تکثر جهان اسلام
[کتاب] | کلیدواژهها:
تسامح اسلامی و تسامح غیر-اسلامی
[کتاب] | کلیدواژهها:
اصلاح یا واژگون ساختن اسلام؟
[کتاب] | کلیدواژهها:
فصوص الحکم کارنامه

پ. ن. کسانی که کار موحد را ناخوش میدارند، خوب است نظر مصطفی ملکیان را هم دربارهی این چاپ تازه بخوانند: «دکتر موحد در شرح و ترجمه فصوص الحکم اسطوره شکنی کرده اند / متدولوژی عالم تاویل در نظر ابن عربی آنارشی محض است.»
[کتاب] | کلیدواژهها:
انتشار کتاب در فرایند تکامل!
در نتیجه من انتشار این کتاب با این شکل از ترجمه را، بر خلاف آنچه شاید از یادداشتهای قبلیام استنباط میشود، خطری برای جامعهی ایران نمیدانم. کتاب کارِ خودش را میکند و جامعه هم راه خودش را میرود. آقای مدرسی هم ان شاء الله دچار پیامدهای کینهجویی و حسادت و نفرت هموطنانی که سنگ دین را به سینه میزنند نخواهد شد. نمونههایی را که ایشان در مقدمهی فارسی که در مطلب قبل نقل کرده بود بخوانید (نمونهی طهارت اهل کتاب و بسیاری مسایل از این دست). در این روایتها، رنج نویسنده از گزندهایی که به او رسیده یا ممکن بوده برسد کاملاً مشهود است. فرض کنید خود نویسنده میخواست کتاباش را به فارسی بنویسد (یا اصلاً همین را میخواست خودش به فارسی ترجمه کند)، به نظر شما چه باید میکرد که کتاب منتشر میشد و مضمون اصلی کتاب هم لوث نمیشد؟ به نظر من چیزی شبیه به همین کتابی در میآمد که اکنون به فارسی در دسترس است.
نمونهی دیگری از این دست کتابها، ترجمهی فارسی «جانشینی محمد» مادلونگ است (که پیشتر یکی دو بار دربارهاش نوشتهام). شنیدهام که کتاب را در ایران جمع کردهاند. گویا مدعی بودهاند که برای اهل سنت حساسیتآفرین شده است (انگار واقعاً به حساسیتهای اهل سنت توجهی جدی میشده است!). واقعیت این است که کتاب مادلونگ اگرچه رویکردی کاملاً تاریخی و آکادمیک دارد، موضع شیعیان را بیشتر تقویت میکند. ولی علی را زمینیتر میکند و آن وجههی دور از دسترس بودن و آسمانی بودن را کمرنگ میکند (هر چند نگاهی مثبت به علی دارد). همین زدودن غبار اسطوره و قداست از گردِ علی برای آن فضا مشکلآفرین بوده است. (کسی میداند آیا که کتاب «عبای پیامبر» روی متحده در ایران به فارسی در آمده است یا نه؟). به نظر من اگر امکاناش وجود داشت که ترجمهای وفادار به متن انگلیسی از کتاب مدرسی ارایه کرد و آن را منتشر کرد، کار خوبی میشد و مخاطب خاص خودش را هم پیدا میکرد ولی عجالتاً همین که هست، کتابی است بسیار خواندنی و درسآموز. گاهی اوقات قضاوت دربارهی بعضی از نکات مطرح شده در کتاب، حتی از پس پردههای ستبر الفاظ عاطفی و ایدئولوژیک، بر عهدهی خوانندهی تیزبین میافتد.
[کتاب] | کلیدواژهها:
سرگردان میان مترجم و مؤلف
[کتاب] | کلیدواژهها: