۱
سنگِ خارا…
مدتهاست که میخواهم چيزی دربارهی مرضيه بنویسم. اما به دلايلی که کمابيش روشن است، مردد بودم و همچنان هستم. با تمام این احوال، مرضیه خوانندهای بود که صدایاش در یاد و خاطرهی نسلی باقی است. مرضيه خوانندهی نسل من نبود. شاید خوانندهی نسل پيش از من يا نسل پيشتر بود ولی صدای او سالهایی از زندگی مرا پر کرده است و امروز هم بسیار پیش میآيد که زمزمهی صدای او همراه من باشد.
هنرمندان هم مانند همهی آدمهای ديگر، انساناند و همان خوبیها يا خطاهایی که در هر آدم ديگری ممکن است يافت شود، در آنها هم هست. مرضیه، به نظر من، در سالهای آخر عمرش مرتکب اشتباهاتی شد که او را از چشم بسياری انداخت. اما، هیچ کدام از خطاهای مرضیه نتیجه نمیدهد که فلان تصنیف زیبایی که خوانده است، ديگر زیبا نيست يا ديگر نباید از آن لذت برد. میدانم عمدتاً آدمها سخت میتوانند خودشان را از این داوریها جدا کنند. ولی اگر کمی از ارتفاع و از بالا به ماجرا نگاه کنیم، قضيه آسانتر میشود. همهی ما کمابیش وضع مشابهی داریم با اين تفاوت که احوال ما کمتر آشکار میشود و کمتر زیر ذرهبین قرار میگيرد. آنکه داوری نهایی را دربارهی ما میکند، هنگام قضاوت، همه چیز ما را جمع میزند و به خاطر یک یا دو خطای کوچک يا معصيت عظما، تمام هستی ما را مشمول عقوبت و عذاب نمیکند. گاهی برای اینکه با کسی بر سر مهر باشی یا مروت کنی، کافی است پی بهانهای بگردی تا بگويی به خاطر همين یک فعل نکو و به خاطر همين خوبی، میشود از همهی آن خطاها و لغزشها اغماض کرد. اينجاست که بعضیها «از دیده میافتند ولی از دل نمیروند».
بسیار بیشتر از اين میخواستم بنویسم ولی کوشش میکنم عنان قلم را بگيرم که سر به جاهای دیگر نکشد. از هنر و هنرمندان بسيار میشود گفت و نوشت. اما برای مرضيه، فکر کردم جدای از این نقدی که بر لغزش سالهای پایان عمر او دارم، ترانههایی از او روزها و شبهای مرا ساختهاند و همدم و انيس تنهاییها، شادیها و غمهای من بودهاند. پس شکر نعمت گزاردن و حق سپاس ادا کردن، اقتضا میکند که اينگونه و به نیکی از او ياد شود. در زیر، گزيدهای از ترانههایی از مرضیه را آوردهام که خودم بسيار گوش دادهام و گوش میدهم و آنها را دوستتر دارم. از مرضيه آثار زیادی باقی مانده است، اما اينها سلیقه و انتخاب من است. شاید شما هم با من موافق باشيد.
[موسيقی] | کلیدواژهها: , بنان, بوی جوی موليان, بيداد زمان, دوش, رفتم که رفتم, سنگ خارا, مرضیه