آن کو به دل دردی ندارد آدمی نيست

آدمی به درد داشتن آدمی است. این فقط کشف صوفيان يا بعضی از دينداران نيست. هر کسی که آدمی بودن را در عمق وجودش لمس کرده باشد، درمیيابد که اين موجود نحیف و ضعیف و ناتوان و در عین حال حیرتآور و باشکوه چه اندازه در میان تناقضهای کمرشکن دست و پا میزند و از دل همان تناقضها، هوشرباترین آفرینشهای بدیع را بر میکشد. اما، همهی آدمیان طبعاً نه وقوف دارند به این نکته و نه اصلاً برایشان مهم است. طبع عالم اين است که اکثر ساکناناش را متوسطان بلکه غافلان پر کردهاند و بنای زندگی و معاش – علیالعموم – هم بر غفلت است. اما درد داشتن را از آدمی نمیشود منسلخ کرد. درد، سرشت آدمی است. بعضی از آدميان این را میفهمند و از همان درد کيميا میسازند. درد ناگزیر را میکشند و میچشند تا اکسيری از آن بیرون بکشند. کار آسانی نيست. شهامت میخواهد. شجاعت در افتادن با خود را لازم دارد. در افتادن با دیگری، هميشه کار آسانی است. نظام طبیعت هم به هزار نشانه به هر کسی میگويد دیگری را حذف کن، نابود کن، از میان بردار، تنازع بقا را پاس بدار. تکامل – ظاهراً – همین را میگويد. در افتادن با خويش همزمان روایت ديگری از بقا را عرضه میکند.
در افتادن با خويش در سطح عقلانی به همان معنای متعارف درس گرفتن از تجربههای ديگران و خويش است. به معنی نقد کردن مداوم خويش است. يعنی پيوسته گریبان خودت را بگیری و در هر حالی سعی کنی جايی برای متهم کردن و سنجش خود باز بگذاری. غفلت از خطاکاری آدمی – و خطاکاری خويش – سم مهلکی است که کمترین زياناش در کوتاهمدت به خود آدمی میرسد.
اما در افتادن با خويش سطحی معرفتی-روانی-عاطفی هم دارد. با خويش در افتادن تنها تا مرز مشخصی کار عاقلان و خردمندان است. اين در افتادن با خويش اگر از مرز خاصی عبور کند يا وصف ديوانگان است یا کیفیت عاشقان. در افتادن با خويش، خصوصاً در میان دینداران، به رغم توصيههای مکرر ظاهر شریعت بر توبه و اصلاح رابطهی خود و خداوند، امر رایجی نيست به دلیل اينکه شریعت – در فهم متعارفی که از آن میشود – مستعد پرورش ریاکاران و رياکاری است. لذا پرسش بر میگردد به يک نکتهی ساده: انسان ديندار در حفظ رابطهی همزمان با خدا و سایر انسانها – که نقطهی کانونیاش نهايتاً بشریت اوست – چه اندازه نگاهاش به افقی بلندتر است؟ چقدر بر خود سخت میگيرد؟ ممکن است کسی بر خود سخت بگیرد که آداب شرعی را ادا کند. ادای آداب شرعی کار دشواری نیست. با اندکی تمرین بیش از آنکه سختی باشد، لذتبخش میشود. تبدیل به عادتی میشود که اتفاقاً ترک آن، بيشتر برای گزارندهاش دشوار میشود تا ادای آن. پس دشواری در التزام به شريعت نيست. دشواری همچنان در چسبیدن گریبان خويشتن است. دشواری در متهم داشتن خويش است. و گرنه دینداران همه میتوانند صبح تا شب صورتحساب تهيه کنند و آخر روز بگذارند پيش خدا که چنین کردم و چنان کردم. کاری که آدمی هميشه برایاش سخت است، چه در افق عقلی و چه در افقی عاطفی-روانی، همين چالش با خويش. همین با خويش برآمدن.
پرگويی نکنم. دو ترانه از دولتمند خال در زير میآورم که به گمان من خلاصهی زیست آدمیوار است. در اینها دو غزل درخشان و حيرتآور مد نظر من است. يکی غزل باشکوه «حيلت رها کن عاشقا»ی مولوی است و ديگری ابیاتی از میرسید علی همدانی («هر که ما را ياد کرد، ايزد مر او را یار باد…»). اولی حکايت خويشتنسوزی بیمحاباست. در دل آتش رفتن، تحمل رنج بیاندازه. متهم کردن خويش. و تمام اينها يک غايت بيشتر ندارد: سینه را هفت آب شستن از کینهها. يعنی اول و آخر قصه تصفيهی خويش است. سوزاندن تمام اين رذايلی که سالها آدمی ذرهذره انباشته میکند؛ دانسته يا نادانسته. از میان برداشتن تمام کينهها و نفرتها و بغضهايی که بر خود دوخته است و اولين قربانیاش خود آدمی است. دومی، مقدم داشتن ديگری بر خود است. از آن مهمتر استقبال کردن از رنج و آزاری که از ديگری به آدمی میرسد. نگاه صوفيانه و قلندرانهای است ولی مضمونی معرفتی هم دارد. از رنجی که از ديگری به آدمی میرسد، میتوان چيزی ساخت که به درمان دردهای آدمی بيايد. آنکه ما را رنج میرساند به قصد انتقام، تشفی خاطر، آزار، يا کينهکشی چنين میکند. ولی پذیرنده يا هدف اين رنج، میتواند از اساس این را دگرگون کند و این جوی خون را تبديل به نیل کند. تمام آنچه نوشتم در حقیقت زاید بود. اصل سخن را در همين دو ترانه بجوييد و بشنويد. اينها را نخوانديد هم نخوانديد.
Audio clip: Adobe Flash Player (version 9 or above) is required to play this audio clip. Download the latest version here. You also need to have JavaScript enabled in your browser.
Audio clip: Adobe Flash Player (version 9 or above) is required to play this audio clip. Download the latest version here. You also need to have JavaScript enabled in your browser.
[موسيقی, هذيانها, واقعه] | کلیدواژهها: , درد, دولتمند, دولتمند خال, سایه, مولوی, ميرسيد علی همدانی, ه. ا. سايه
هر که ما را ياد کرد، ايزد مر او را ياد باد
در دو عالم نيست ما را با کسی گرد و غبار
هر که ما را رنجه دارد، راحتاش بسيار باد!
[موسيقی] | کلیدواژهها: , خالاف, دولتمند, دولتمند خال, ميرسيد علی همدانی