۲
ملت ايران و موسيقی و فرهنگاش سخت وامدار مشکاتيان – و شجريان – است. آنچه که این دو از خزينهی گرانبار فرهنگ و ادب ما بيرون کشيدهاند و در ياد و حافظهی ناخودآگاه و آگاه ما نشاندهاند، مسير حرکتِ ملت ما را در طول تاريخ ترسيم میکند. انتخاب اشعار و آهنگها هيچ وقت برکنار از امواج زمانه نبودهاند. يک نمونهی درخشاناش آلبوم تاريخی «بيداد» است. نمونهی ديگرش، «آستانِ جانان» است.
بر آستانِ جانان…

سنتورنوازی بیمانند مشکاتيان به همراه تنبک ناصر فرهنگفر و آواز بهشتی شجريان، اثری آفريده است که همچنان در خاطرهی نسل من باقی است و باقی خواهد ماند.
اين خاطر حزين که شعرِ تر هم آن را بر نمیانگيزاند، قصهی آن روز و امروز ماست. نه در زمانِ آفرينش اين اثر و نه در زمانهی ما، کم نيستند کسانی که رموز اين «کلکِ خيالانگيز» را فهم نمیکنند. از همان زمان هم اين نويد باقی بوده است که:
غمناک نبايد بود از طعن حسودِ ای دل
شايد که چو وابينی، خیر تو در اين باشد
آن دوره هم، دورهای بوده است که در آن سينهها مالامال درد بود و مرهمی بر زخمهای هنرشناسان کمتر يافت میشد و سخن حکيمانه و دردمندانهی حافظ همچنان که آن روز طنين داشت، امروز هم طنين دارد و چه بسا که مهيبتر هم به گوش میآيد که:
آدمی در عالمِ خاکی نمیآيد به دست
عالمی ديگر ببايد ساخت وز نو آدمی
اما قصه همچنان بر همان مدار پيشين میگردد که:
اهلِ کام و ناز را در کوی رندی راه نيست
رهروی بايد، جهانسوزی نه خامی بیغمی
در طریق عشقبازی امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل که با دردِ تو خواهد مرهمی
دردِ آزادی هم از همين جنس است. به آسانی و آسايش درمان نمیشود. راهِ آزادی و خواستن عدالت هم به خامی و بیغمی پيمودنی نيست. اين تلاش و تمنای آدمی، در آيينهی وجود او و فراز و فرود احوال درونی او به روشنی متجلی است. جهان به شتاب از کنار ما میگذرد. زمان نمیآسايد. تيزروتر از پای لنگِ آدميان و چشمِ کوتهبين آنهاست:
چشمِ آسايش که دارد از سپهرِ تيزرو
ساقيا جامی به من ده تا بياسايم دمی
همين آدمی است که گاهی در ميدان مبارزه، از پای میافتد و رنجور میشود:
کشتی باده بياور که مرا بی رخِ دوست
گشته هر گوشهی چشم از غمِ دل دريايی
پيشتر نوشتهام که چگونه بازی زمانه، هنرمند را وا میدارد که به جای «آيينهی شاهی» تعبير «آيينهی صافی» را بنشاند، حتی اگر کسی نکتهی ظريف و طعنهآميز اين تصرف در شعر خواجهی شيراز را در نيابد!
اين قصهها را نوشتم که يک بار ديگر تکرار کنم که هنرمند ما چگونه پا به پای زمانه و مردمِ خود گام برداشت تا نغمهسرای رنجها و اميدها، شادیها و اندوهها و ترانهسرای حماسههای آنها باشد و از آنها جدا نباشد. و از خاطر نمیبريم که بدسگالان و کژبينان، چگونه بر جوانمردی آغاليدند که پشت پا بر هوس دولت دنيا زد و دلیرانه بانگ برآورد که او همان صدای «خس و خاشاک» است تا نامردمان و مزوران الحان او را برای نيرنگ و سالوسشان مصادره نکنند. موسيقی ما، تاريخ ماست. ملت ما توانگرتر از آن است که به زخمهای بیداد و نادانی از پای در آيد. ما میمانيم و جهل و تاريکی رفتنی است.
[موسيقی, پرويز مشکاتيان] | کلیدواژهها: , آستان جانان, بيات ترک, سنتور, شجريان, ناصر فرهنگفر, پرويز مشکاتيان
۴
…شايد که چو وابينی، خير تو در اين باشد
اين آواز، مو بر اندام هر صاحبدلی راست میکند. آدم را پرتاب میکند به دوردستهای خاطره و خطر. از اين آلبوم تنها آواز روی غزل حافظ و دو تصنيف آن را آوردهام. حالِ اين لحظهی من اينهاست…
هر کو نکند فهمی زين کلکِ خيالانگيز
نقشاش به حرام ار خود صورتگر چين باشد…
|
[موسيقی] | کلیدواژهها: , آستان جانان, بیات ترک, شجريان, شيدايی, پرويز مشکاتيان