فاصلهی ظلمات و نور…
سه چهار هفتهای پیش هوش و حواسام آمیخته با سورهی فاطر بود. گمان میکنم آیات اول این سوره را با صدای مصطفی اسماعیل میشنیدم (شاید هم منشاوی). الآن هر چه میگردم نمییابم فایلاش را. ولی اصل قصه نفس آیات است نه قاری. نشانه میگذارم برای اینکه دوباره برگردم به سراغاش. اما هر بار که میخوانی و میشنوی، چیز تازهای کشف میکنی. یادم هست برای یکی از جلسات تدریسام، آیهای در این سوره را میخواستم با دانشجویانام بخوانیم که بعد از پایان کلاس به صرافتاش افتادم و دیر شده بود. اما آیات دیگر این سوره همان حال و هوا را دارد (خصوصا این بخش پایین که پررنگ کردهام).
وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِیرُ وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ ۖ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا ۚ وَإِن مِّنْ أُمَّهٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ
[audio:http://malakut.org/quran/035.mp3]
(سورهی فاطر با صدای شاطری)
[واقعه] | کلیدواژهها: , شاطری, شريعت, علم, فاطر, قائم, قرآن, قيامت, نذير
ز درخت بس بلندم…
درخت چیز عجیبی است. وجود عجیبی است (نه که «موجود» عجیبی است؛ وجود عجیبی است). بیهوده نیست درخت با معرفت و با حیات نسبت دارد. درخت معرفت، همان درختی که آدم را از آن بهشت بیرون کرد. درختی که آدمی را به زمین آورد؛ درختی که خود از زمینی میروید که زمینهی شناخت و مادر حیات است. درختی که در زمین است اما دست به سوی آسمان دارد. درختی که با دانش، با حیات، با دعا، با عروج و با زایندگی نسبت دارد. درخت پاک. شجرهی طیبه. «و لا تقربا هذه الشجره»، مبتداست و منتها «فتکونا من الظالمین». اما چرا چشیدن آن میوه، تقرب به آن درخت، همعنان با ظلم شد؟ چه ظلمی؟ «و بازداشت ایزد تو مر آدم را از آن درخت، مثل بود بر بازداشتن مرو را از برهنه کردن باطن». و اینجاست که سرّ قیامت آشکار میشود و تفاوت میان قیامت و اباحت.
«ابلیس مر آدم و حوا را چنین گفت که خدای مر شما را از این درخت باز نداشت مگر از بهر آنکه شما هر دو فرشته خواستید گشتن از خوردن آن یا همیشگی خواستی یافتن و سوگند خورد ایشان را که من شما را نصیحتکنندگانم. و معنیاش آن بود که ایشان را چنین گفت که حد عمل و فرائض همه رنج و سختی است و اگر از عمل دست بازدارید و به علم مشغول شوید، اندر حد فرشتگی رسید و از کار برسید و نیکو گردانید نزدیک ایشان اباحت کردن و گذاشتن عمل و امید دادن ایشان را که شما به دست باز داشتن از عمل باقی گردید همچون فرشتگان تا به گفتاری از حد پیامبری بگذشتند که بدیشان داده بود و اندر حد خداوند قیامت شدند که ایزد تو آن را از ایشان بازداشته بود…».
شگفتانگیز است که درخت، با قیامت نسبت دارد. درخت با بهار نسبت دارد. بهار رویی با مسیح دارد و قائم. رویی دارد با برآمدن جانها از گور تنها. رویی دارد با زنده شدن به دانش و معرفت. «استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم»، حکایت قیامت است؛ دعوت قیامت است. بانگی است برای برانگیختن. قائم، اسرافیل وقت میشود که «مرده را زیشان حیات است و نما». و این همه راز ریخته است در درخت. این همه معنا در یک کلمه، در یک وجود.
پ. ن. بهانهاش دیدن چندین بارهی این فیلم دارن آرونوفسکی، چشمه، بود.
[واقعه] | کلیدواژهها: , آدم و حوا, اباحت, اسرافيل, بهار, حیات, درخت, شریعت, قائم, قيامت, مسيح, معرفت
هیچ بر هیچ

فکر نمیکنم در روزگار معاصر، یعنی همین عصر تکنولوژی و وب و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، وسوسهای قویتر و پرزورتر از نمایش خویش و میل به دیده شدن و مطرح شدن وجود داشته باشد. این وسوسه دامن بسیار کسان را که در دنیای ماقبل اینترنت – و در واقع ماقبل شبکههای اجتماعی – مهارشان بیشتر به دست خودشان بود، گرفته است. در میزان همهگیری و نفوذ و رسوخ این شبکهها همین بس که بسیاری از کسانی که امروز آلودهی آن شدهاند، حتی وبلاگ هم نمینوشتند. یک دلیل ساده و روشناش این است که شبکههای اجتماعی کار عرضهی نفس را بر آدمیان بسیار بسیار آسانتر کردهاند (و به همان اندازه میزان کنترل بر تولیدات و نمایشهای آدمی توسط گردانندگان این شبکهها و دولتها گسترش یافته است).
بیهوده حاشیه نروم. فکر میکنم شبکههای اجتماعی، بسیار چیزها به آدمی میدهند و بسیار چیزها را هم از او میستانند. بحث انتخاب هم شاید نباشد. بحث خوب و بد هم در میان نیست که بگویی شبکههای اجتماعی خوباند یا بد. شاید هیچ قاعدهی کلی وجود نداشته باشد. هر فردی، به تنهایی،چه بسا خودش فقط، میتواند تصمیم بگیرد که شبکههای اجتماعی، یا حتی کدام شبکهی اجتماعی و تحت چه شرایطی برای او مناسب هستند. با خودم که حساب میکنم گاهی اوقات فکر میکنم پرداختن به بعضی مسایل شبکههای اجتماعی – و درگیر شدن در بعضی بحثها، حتی وقتی که جنبهای علمی و آکادمیک هم پیدا میکنند – حیف است و بر باد دادن عمر گرانمایه. سؤال این است که آدمی – نه بگذارید بگویم «من»ِ گوینده – خودش را خرج چه چیزی میکند؟ آدم همیشه میتواند از خودش بپرسد که خودش را به چه چیزی میفروشد؟ گرفتیم که فلان سخن من و ما در بهمان فضا ناشنیده و نادیده ماند. آخرش چه میشود؟ بخت دنیا یا رستگاری عقبای ما در گرو مطرح شدن فلان نظر ماست؟ دنیا بدون ما از حرکت میایستد؟ زمین متوقف میشود؟ مثلاً کسانی که چند بار تجربهی ترک فیسبوک داشتهاند، احتمالاً میتوانند بهتر بگویند که با این ترک چیزی را از دست دادهاند یا به دست آوردهاند.
خیلی وقتها، در دنیای واقعی و در دنیای مجازی نیز، این بیت حافظ پیش چشمام بوده است:
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است | دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
این همان آدمی است که برایاش همصحبتی و همنفسی با یار – یار یگانهی واحد – به دو جهان میارزد: یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم | دولت صحبت آن مونس جان ما را بس.
اما همهی اینها به پای این بیت حیرتآور حافظ – که گویی تصویری رنگآمیزیشده از خیام است – نمیرسد:
جهان و کار جهان، جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق.
هیچ! ما که «چو خشخاشی بر روی دریا» هستیم و چه بسا همان هم در این بیکرانهی هستی نباشیم، کجای جهان را پر میکنیم با این حنجره دریدن و «روز و شب عربده با خلق خدا»؟ بگذار همه با خیالی که دارند خوش باشند. و کل حزب بما لدیهم فرحون. مشکل خیلی وقتها این است که زمین بازی و قواعد بازی در شبکههای اجتماعی را به جای اینکه ما تعریف کنیم، صاحبان شرکتهای بزرگ و در سطح پایینتر بقیهی کاربران تعیین میکنند. گویی در این میدان خودت چندان اختیاری نداری. گویی فضای مجازی عرصهی نبرد جبر و اختیار دوران مدرن است. خیلی وقتها کاری میکنی و چیزی میگویی و فکر میکنی با اختیار این کار را کردهای در حالی که کسی، چیزی، حالی، خیالی، وسوسهای پاسخی تو را گوشکشان میکشاند و خودت در این توهم و گمانی که چه عرصهی فراخی برای اختیار و اعمال فردیت آدمی. آخر قصه؟ هیچ، هیچ اندر هیچ! این «هیچی» بیشتر وقتی خودش را نشان میدهد که درگیر تجربههای وجودی باشی و ببینی که از فرش تا عرش نه در فضای مجازی و نه در فضای واقعیاش، «چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من»! اینها را اگر آدمیان با خودشان مرتب مرور کنند، کمی ملایمتر میشوند. از سرکشی و غرورشان کاسته میشود. متواضعتر میشوند. آن سختگیری و تعصب، آن خشم و خروش زبانهاش فرو مینشیند. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
[تأملات] | کلیدواژهها: , اختيار, ترک, جبر, حافظ, خيام, شبکههای اجتماعی, فضای مجازی, فيسبوک
قضاگردان

دو تصنیف در آلبوم «شورانگیز» علیزاده هست، که ورای وصفاند. مستیآفریناند این دو تصنیف. وقتی شعر خوب با آهنگ خوب و آهنگساز نابغهای مثل علیزاده جمع شوند، حاصلاش این میشود. در این چند روزها بارها در ذهنام داستانها نوشتم برای این دو تصنیف و غزلهایاش – برای «شما مست نگشتید وزان باده نخوردید» – ولی الآن که فکر میکنم میبینم بیهوده است. کسی اگر ذوقاش را داشته باشد بدون اینکه خیال و ذوق چون منی در دریافتاش از شعر و موسیقی دست ببرد، همان ذوق و حال را خواهد داشت، پس مرا نرسد که خیال مخاطب را مهار بزنم. بیکرانگی خیال و درخشش این تجربه را هر کسی میتواند بیازماید.
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Shoor%20Angiz/06.%20Sabouh.mp3]
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Shoor%20Angiz/10.%20Bia%20Saghi.mp3]
دو قطعهی دیگر از آلبوم «راز و نیاز» علیزادهاند. این دو قطعه – و آن دو قطعهی بالا – برای من حال و هوای نوروز و طراوت و تازگی میآفرینند. بی هیچ شرح و حکایتی، هوش و خیالتان را رها کنید در دریای این نغمهها.
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Hossein%20Alizadeh%20-%20Razo%20Niaz/07%20Raz%20o%20Niaz.mp3]
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Hossein%20Alizadeh%20-%20Razo%20Niaz/13%20Biya%20Ta%20Gol%20Barafshanim.mp3]
[موسيقی] | کلیدواژهها: , بيا ساقی, حافظ, حسين عليزاده, راز و نياز, شهرام ناظری, شورانگيز, عليرضا افتخاری, مولوی
بهاری خرم است ای گل، کجایی…
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گُلنار
دگر منقل مَنِه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خُرم است ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مَبَر فرمان بدگوی بدآموز…
[audio:http://www.malakut.org/music/Iraj%20Bastami%20-%20Bouye%20Norouz/Iraj%20Bastami%20-%20Bouye%20Norouz%20-%2005%20Bouye%20Norouz.mp3]
[موسيقی] | کلیدواژهها: , ايرج بسطامی, بهاريه, بوی نوروز, حميد متبسم, سعدی, چهارگاه, گروه دستان
تأملاتی در حاشیهی بحران اوکراین

۱. بحران اوکراین به رغم – و حتی شاید به دلیل – تمام مداخلهی اروپا و آمریکا، نتیجهای معکوس داد. انضمام کریمه به روسیه تنها حاصل سرسختی و جاهطلبی پوتین نبود. بخش مهمی از کار انضمام کریمه با روسیه را اروپا و آمریکا با سوء تدبیرشان تسهیل کردند. واقعیتهای قصه از این قرار است که رییس جمهوری که به شیوهای دموکراتیک و با رأی مردم انتخاب شده بود، در جریان اعتراضی که چندین لایه بود و هویتهای سیاسی مشخصی نداشت (از جمله اینکه نقش نیروهای افراطی و تندرو در سرنگون کردن یانوکویچ پررنگ بود)، از قدرت کنار نهاده شد (هیچ جای قانون اساسی اوکراین نمیگوید که حتی وقتی رییس جمهور فاسد است، میتوانید خارج از عرف قانونی کشور او را تنها با اعتراض عزل کنید). اروپا و آمریکا از جنبش یورومیدان حمایت کرد. عاقبت کار فرار رییس جمهور قانونی کشور شد و سنگین شدن وزنه به سود روسیه. به عبارت دیگر، روسیه بهانهای را که همیشه منتظرش بود پیدا کرد. در کریمه همهپرسی برگزار شد (یعنی باز هم در فرایندی دموکراتیک) و اکثریت مردم کریمه که به هر حال به روسیه متمایلاند، رأی به انضمام کریمه به روسیه دادند. اروپا و آمریکا این انضمام را خلاف قانون اساسی خواندند (در حالی که پیشتر از آن هیچ اشارهای به سرنگونی دولت در تعارض با قانون اساسی نداشتند). آنچه میماند تنها رتوریک طرفین است که از ظواهر بر میآید که پوتین در این میدان پیروز شده است (افزایش فراوان محبوبیت پوتین و افول ستارهی اقبال اوباما پس از این بحران یکی از شواهد ماجراست).
۲. مخالفان اروپایی و آمریکایی پوتین روسیه را تحریم کردهاند. اما تحریم روسیه زمین تا آسمان با تحریم عراق، سوریه و ایران تفاوت دارد. در خاورمیانه علاوه بر محدود کردن بعضی از مقامات حکومتی آسیب اصلی به مردم این کشورها میرسید ولی در روسیه هیچ اتفاق مهمی با این تحریمهای ضعیف و بیرمق نمیافتد. یعنی باز هم اروپا و آمریکا بازندهی قصهاند و پوتین پیروز نبرد.
۳. در پروندهی هستهای ایران، همیشه بیم آن هست که این اختلاف میان روسیه و قدرتهای دیگر صدمهای به روند مذاکرات بزند. اما نکتهی مهم این مذاکرات این است که به هر حال آمریکا دستکم از بین آنکه مبادا دوباره روسیه ابتکار عمل را به دست بگیرد، از مماشات با ایران سود خواهد برد. گشوده شدن کانال ارتباط مستقیم بین ایران و آمریکا، ایران را از روسیه بینیاز میکند ولی همزمان آمریکا هم چارهای نخواهد داشت جز اینکه همین ارتباط را ادامه دهد تا اینکه همزمان هم با روسیه قطع ارتباط کند و هم با ایران و منزویتر از پیش شود. تحلیل من این است که انضمام کریمه به روسیه در نهایت به تسهیل مذاکرات هستهای ایران با غرب یاری میرساند.
۴. روسیه در عمل قدرتی جهانی است که تا امروز طرفدار کشورهای شیعه بوده است (از ایران بگیرید تا سوریه). درست بر خلاف آمریکا که مشخصاً همپیمان عربستان سعودی و کشورهای به ویژه افراطی سنی است. پس از بحران اوکراین، روسیه بیشتر به اسد متمایل خواهد شد و تا همین امروز هم اسد در نبرد با مخالفاناش دست بالا را داشته است. در معادلهای که یک سوی آن ایران، سوریه و روسیه هستند و سوی دیگرش آمریکا و کشورهای اروپایی، به ویژه وقتی که بحران سوریه بدون مشارکت و همکاری ایران غیرقابل حل مینماید، آمریکا با زخمی کردن روسیه تنها برگهای برندهاش را از دست داده است. تصور آیندهی سیاسی سوریه بدون اسد با اشتباهات پیاپی سیاسی آمریکا – از جمله به خاطر مماشاتاش با عربستان سعودی و قاطعیت نشان ندادن در برابر گسترش حضور نیروهای افراطی و خشن در میان مخالفان اسد – اکنون بسیار دشوارتر شده است. از دست دادن همراهی روسیه کار را بر آمریکا بیش از پیش دشوار خواهد کرد.
۵. بحران اوکراین برای پوتین فرصتی تاریخی بود که هم غرور ملی روسها را – پس از تجربهی تلخ اتحاد شوروی و ناکامی تاریخیشان – به رخ طرف مقابل بکشاند و هم چهرهی خود را در داخل روسیه ترمیم کند. فشارها و جنجالهای سیاسی و رسانهای طرف مقابل هم چیزی بیش از سر و صدا نیستند و در عمل به نظر نمیرسد که اتفاق خاصی بیفتد؛ به ویژه که روسیه هیچ اقدام نظامی علیه اوکراین نکرده است؛ هیچ حملهای رخ نداده است و پوتین تنها با تماشا کردن و بهرهگیری از فرصتهایی که اروپا و آمریکا با شتاب و بیتدبیری در اختیارش گذاشتهاند موقعیت خود را به آسانی تثبیت کرد. اعتراضهای اوکراین بیش از آنکه یادآور بهار عربی در نمونهی تونس (یا حتی اعتراضهای مخملی یا رنگی سابق) باشد، چیزی است شبیه مصر: مبارک میرود، مرسی به قدرت میرسد و با کودتای ارتش سرنگون میشود. وضع اوکراین از سابق بهتر نشده است هر چند دولت تازه روی کار آمده سخت مستأصل است که به اتحادیهی اروپا نزدیک شود. پهن شدن بساط ناتو بیخ گوش روسیه برای پوتین پذیرفتنی نبود. ناتو تنها با دادن هزینهی از دست رفتن کریمه میتوانست آغوشاش را به روی اوکراین تازه بگشاید. اما آنکه حالا سرش بیکلاه میماند، نه روسیه است و نه کریمه بلکه دقیقا اوکراین جدید است. اتحادیهی اروپا اگر قرار بود به کشوری کمک کند، ناگزیر میبایست دست اسپانیا و یونان و کشورهای بحرانزدهاش را بگیرد. نجات اقتصادی اوکراین آخرین چیزی است که اروپاییان در این بحران اقتصادی به آن علاقهمندند (پر پیداست که مسأله نه دموکراسی است و نه آزادی وحقوق بشر؛ اگر بود میتوانستند در برابر حزب اسوُبودا، جناح راست و رفتارهای افراطیشان موضع بگیرند – و اینها بخشی تعیینکننده از یورومیدان بودند – که بدیهی است نمیخواستند اعتراضها به یانوکویچ را به این شکل در هم بکشند).
۶. پوتین سرمایهگذاری کلانی روی سیاستهای دوگانهی غرب کرد و هیچ نمونهای از خیرهسری و یکجانبهنگری آنها را از قلم نینداخت. درست در همان روزی که کریمه به روسیه منضم شد، پوتین هم وقت را غنیمت شمرد و شاید غراترین سخنرانی تمام عمر سیاسیاش را ایراد کرد. سخنان پوتین بیشک تأثیرگذار بود. هم مصرف داخلی و تبلیغاتی داشت و هم به آسانی میتوانست مخالفان خارجیاش را به شلاق انتقادهای گزنده بگیرد. پوتین اگر قرار بود تنها به پیشینه و سابقهی اروپا و آمریکا در مداخلههای سیاسی و نظامیشان تکیه کند، نیازی به هیچ توضیح یا توجیهی برای انضمام کریمه به اوکراین نداشت. پوتین بدون شلیک حتی یک گلوله کریمه را به روسیه منضم کرد. از نظر منتقدان غرب، اگر همهپرسی کریمه از نظر اروپا و غرب «غیرقانونی» است، کل قانون اساسی افغانستان و عراق مشکل بدخیمتر و مزمنتری دارد که تنها به استظهار آمریکا مستقر شده است (و بدون حضور نظامی پرهزینه و خونبار آمریکا تحققاش محال بود). پوتین از همهی این موارد بهترین استفادهی تبلیغاتی و سیاسی را کرد. این وضع برای آمریکا هم ناگوار بود و هم ناگزیر. اوباما نه میتوانست و نه میخواست بگوید حمله به عراق غیرقانونی بوده است و تمام این تعلل و تردیدها برای پوتین مائدهای آسمانی بود. روشن است که مسأله خوب یا بد بودن پوتین نیست؛ مسأله واقعیتی سیاسی است که فارغ از میل باطنی چپ و راست اکنون محقق شده است. آمریکا بازندهی بزرگ و زخمخوردهی این دعواست.
[تأملات] | کلیدواژهها: , اروپا, اوباما, اوکراين, روسيه, پوتين, کريمه
کتاب مستطاب «رضایتِ وِبستان»

فکر میکنم کتابی که ربکا مککینن دربارهی اینترنت و آزادی در سال ۲۰۱۲ منتشر کرده است، یکی از روزآمدترین و جامعترین پژوهشهایی است که تا به حال منتشر شده است. این کتاب اکنون به فارسی – به سعی و سیئهی صاحب این قلم – ترجمه شده است و با ویرایش مهدی جامی، توسط آموزشکدهی توانا منتشر شده است. نسخهی اینترنتی این کتاب به صورت رایگان در وبسایت مزبور دسترس است (از اینجا یا اینجا هم میتوانید دانلود کنید). در ادامه، متن مقدمهای را که برای این ترجمهی فارسی نوشتهام، میتوانید بخوانید.
لازم به شرح و تفصیل نیست که ترجمهی چنین اثری، که مشحون از اصطلاحات و واژگان تخصصی و فنی است کار آسانی نیست. مطمئنام که میشود روایت بهتری از این ترجمه هم فراهم کرد. اما تمام این داوریها معطوف به آینده است. آنچه در زمان حال در مقدورات ماست، همین است. اگر در مواردی نقصان یا لغزشی در این اثر باشد، متوجه من است. یک بار دیگر هم باید اینجا از شکیبایی مهدی جامی در ویرایش ترجمه تشکر کنم.
***
ادامهی مطلب…
[کتاب] | کلیدواژهها: , آزادی, اینترنت, توانا, دموکراسی, ربکا مککينن, رضايت وبستان, مهدی جامی, وبلاگستان
غمِ عشقِ ته مادرزاد دیرم…

مدتی پیش قطعاتی آوازی از اجرای شجریان با گروه عارف در شهر بنِ آلمان را در ملکوت آورده بودم روی سه غزل از سعدی. در میان آن اجراها قطعهای آوازی است در دشتستانی با سنتور پرویز مشکاتیان روی دوبیتیهای باباطاهر. این آواز را سالها پیش در ایران شنیده بودم و نوارش دچار همان سرنوشتی شد که بقیهی کاستهای موسیقی من در ایران. من ماندم و فایلهای پراکندهی صوتی روی کامپیوتر که هر کدام در جایی سرگردان است. این آواز دشتستانی از دلنشینترین آوازهایی است که شجریان خوانده است. کیفیت صدا چندان خوب نیست ولی در این آواز، سوزی هست که جانِ آدمی را مشتعل میکند. بشنوید و فیض ببرید (یکی دو دقیقهی اول مقدمهای است که گویندهی رادیو به زبان آلمانی توضیح میدهد به اضافهی انتهای آواز که بخشهایی از تصنیف صبح است ساقیا را پخش میکند).
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Dashtestani_in_Bonn/Shajarian_Meshkatian_Bonn.MP3]
[موسيقی] | کلیدواژهها: , آلمان, باباطاهر, بن, دشتستانی, سنتور, شجريان, پرويز مشکاتيان, گروه عارف
برنامهی هستهای ایران: مسأله یا شبه مسأله؟
یادداشت زیر را حدود دو سال پیش نوشته بودم. آن زمان هنوز دولت روحانی در افق سیاست ایران پدیدار نبود. ظریفی در کار نبود و سیاست هستهای ایران به اینجا نرسیده بود. این یادداشت آن زمان اولین بار در جرس منتشر شد و هر چه میگردم به نظرم نمیرسد آن را در ملکوت آورده باشم. فکر میکنم حالا بعد از دیدن تحولات این ماههای اخیر، خواندن این یادداشت هم برای خودم و هم برای مخاطبان جالب باشد. خوشحالام که تحلیلی که دو سال پیش از ماجرا داشتم با آنچه در ماههای اخیر اتفاق افتاده است، اختلاف معنیداری ندارد ولی همچنان این نکته عبرتآموز است که کسانی که از مسألهی هستهای ایران شبهمسأله ساخته بودند، همچنان با همان شبه مسأله مشغولاند و ذهنشان جایی بیرون واقعیت با خیالی ثابت شده است و هر اتفاقی که در هر جای عالم و خصوصاً در سیاست ایران بیفتد، هرگز باعث نمیشود از خوابی که در آن فرو رفتهاند بیدار شوند.
ادامهی مطلب…
[تأملات] | کلیدواژهها: , اسراييل, برنامهی هستهای ايران, جنبش سبز, روحانی, موسوی
ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو؟
اولین بار که در عمرم صدای سایه را شنیدم، از نوار کاستی بود که چند غزلاش را با پیانوی پرویز اتابکی خوانده بود. به گمانم این کاست را کانون پرورش فکری منتشر کرده بود (در اصل صفحهی گرامافون بوده است که سال ۱۳۵۱ منتشر شده است؛ ۱ صفحه، ۳۳ دور). گویا سایه خودش از این کار راضی نیست. ولی این اهمیت ندارد. نخستین خاطرههای من از شعر سایه با این کاست پیوند خورده است. الآن هم هر وقت میشنوماش، حالام دگرگون میشود. بغضی در جانام خانه میکند. مهم نیست که سایه از این کاست راضی است یا نه؛ چیزی که مهم است این است که برای «من»، منی که بعد از کمابیش بیست سال دوباره دارم میشنوماش، حالی دارد، آنی دارد که باید کسی در آن هوا سیر کرده باشد که بفهمد چرا ارکان وجودت از شنیدناش میلرزد: خون میرود نهفته از این زخم اندرون…
[audio:http://www.malakut.org/blog/audio/Hooshange%20Ebtehaaj-Atabaki/bakhshe%201.mp3]
[audio:http://www.malakut.org/blog/audio/Hooshange%20Ebtehaaj-Atabaki/bakhshe%202.mp3]
[هذيانها] | کلیدواژهها: , غزل, ه. ا. سايه, پرويز اتابکی, پيانو, کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان