مدتها پيش نوشته بودم که برای فهم حوادثی که در ايران اتفاق میافتد نيازمند کليد هستيم. بايد همه چيز را تأويل کرد. يکی از اين چيزها البته «حماسه» است هر چند ديگر انگار روز به روز پردهها بيشتر فرو میافتند. اگر به ياد داشته باشيد، در تمام اين هشت سال اخير و حتی قبل از آن هم، تمام دغدغه و هم و غم نظام اين بود که مبادا کسی تصويری ناراست يا دلخراش يا تيره از وضع کشور ارایه کند. پس از ۲۲ خرداد ۸۸، تمام کوشش نظام اين بود که بگويد اتفاقی نيفتاده است و اين «اغتشاشها» و «قانونشکنی»های بعضیها که «رقابت» را تاب نياوردهاند چيز مهمی نيست و قاطبهی ملت حرف ديگری میزنند. نه که تصور اين بود؛ تصويری که میخواستند ارایه کنند همیشه اين بود که همه چيز آرام است.
شکر ايزد که در اين چهار سال ديديم که مو به مو هر آنچه میرحسين موسوی گفته بود رخ داد، بیکم و کاست. دستگاه ديپلماسی کشور و نهاد مذاکرهکنندهی هستهای مهمترین ارمغاناش برای کشور باخت مضاعف و دادن امتيازهای مکرر و تقديم قطعنامهها و تحريمهای کمرشکن به کشور بود و البته گناهاش به گردن «دشمن» بود نه به سوء مديريت و ناتوانی و بیتجربهگی تيم معتمد برای دستکم منجمد کردن اين روند باخت و بیاعتباری فزاينده.
اينها نه چيز تازهای است نه بر کسی پوشيده. اصل ماجرا اين است که در «انتخابات» پيش رو که در آن بازيگران سنگينوزن از ميدان رقابت حذف شدند و نظام هم از «تمکين» آنها به اين روند نامتعارف قدردانی کرد، اتفاق غريبتری افتاد: گويا يکايک نامزدها، حتی سعيد جليلی، به صريحترين وجهی به مهمترين دستاورد جنبش سبز اشاره میکنند: دولتمردان و نظام همگی خواسته يا ناخواسته به سويی رفتهاند که به وجود «بحران» در کشور اذعان میکنند. اینکه از نامزدی نزديک به اصلاحطلبان يا ميانهروها بشنويم که در کشور بحران و فساد و بیتدبيری وجود دارد غريب نيست. اينکه اصولگرايان و عزيزکردهگان و برکشيدهگان نظام امروز حرفهایی را در رسانهی «ملی» بزنند که چهار سال پيش اگر از دهان يک دانشجو بيرون میآمد کمترين هزينهاش بازجويی و حبس بود، اتفاق مهمی است. جهش مهمی که رخ داده است اين است که «چه بايد کرد؟» به آگاهی مخالفان جنبش سبز هم رسوخ کرده است هر چند در سطح و افق سبزها به قصه نمینگرند. همه میپذیرند که وضع اقتصاد ويران است: يعنی قصه نه تنها شعب ابیطالب بلکه بدتر از آن نيز هست. همه میپذيرند که وضع تحريمها و پروندهی هستهای کشور را به نابودی میکشاند. همهی نامزدهای فعلی ديگر تعارف را کنار گذاشتهاند و صراحتاً اشاره میکنند که «فتنه»ی سال ۸۸ ساخته و پرداختهی احمدینژاد به مدد حمايت و رعايت صدا و سيما بود. کار به جایی رسيده است که مجريان هم نفس راحتی میکشند وقتی میبينند کار به پردهدری و جنجال کشيده نمیشود اما سر سوزنی به روی مبارک هم نمیآورند که اگر اين درجه از حساسيت مهم است میشد پيش از انتخابات ۸۸ سر اين چشمه را به بيل گرفت!
اين انتخابات ميدان بازی ما نيست به اين دليل که زمين بازی را کس ديگری از قبل به شکلی که مطلوب اوست ترسيم و تعيین کرده است و قواعد بازی را هم – تا جايی که میتوانسته – به سود خود تغيير داده است. لزوماً معنای اين مدعا اين نيست که بايد بيرون اين صحنه بايستيم و هيچ توانايی تأثيرگذاری بر آن را نداريم. همينکه یکی مثل قاليباف وقتی به سياست خارجی میرسد صراحتاً پایاش را کنار میکشد و توپ سياست خارجی را در ميدان نظام میاندازد و هيچ کاره بودن رييس جمهور را فرياد میزند، يعنی گرداندن انگشت اتهام به سوی نظام. يعنی خلع عامليت از رييس جمهور و ستاندن تصميمگيری و حق انتخاب از مردم. میشود از جزييات و بخشهای خرد اقتصاد حرف زد و مدعی تغيير دادن آن شد ولی سخن گفتن از کلانِ آن که ام المسألهی نظام است و گره خورده است به تحريم، به پروندهی هستهای و نوع رابطهی ايران با غرب، همچنان زمينی هراسناک است. اما اين رعبآور بودن مسأله تا حدی نيست که نامزدهای نظام نتوانند به سادگی دربارهی رابطه با آمريکا حرف بزنند.
سخن گفتن از رابطه با آمريکا ده سال پيش عاقبت و عقوبت تلخی داشت. اما امروز نزدیکترين افراد به رهبر کشور به آسانی در رسانهی مزبور از راههایی برای رابطه داشتن با آمريکا و «حل» مسألهها و عادی کردن روابط حرف میزنند (به جز البته سعيد جليلی که حاضر نيست بپذيرد تنشی را که خودشان ايجاد کردهاند يا دستکم سهم مهمی در دامن زدن به آن داشتهاند، بايد از بين برد).
اين فضای پرهيجان و تنش، هيچ اگر نداشته باشد يک خاصيت و مزيت دارد که غدهی سرطانی احمدینژاد – که خود نظام در برکشيدناش سهم داشت و اصلیترين مسبب آن با بار مسؤوليت سنگين شورای نگهبان و حمايتهای آشکار و علنیشان از او بود – از صحنهی حيات سياسی مردم، دستکم به طور رسمی، حذف میشود. گويا نامزدهای فعلی هم يکپارچه اتفاق نظر دارند که اين کابوس نظام بايد تمام شود. من هميشه خوشبينانه باور داشتهام که شايد اندک مايهای از عقلانيت در نظام باقی مانده باشد. هيچ شاهدی له يا علیهاش هم ندارم. خوشبينی و اميد است ديگر. ولی اميد و خوشبينی من هر چه باشد، واقعيت صحنهی سياست فعلی ايران اين است که همه فهميدهاند و حتی اگر شده با تمجمج به آن اشاره میکنند که مرتکب چه خبط عظيمی شدهاند (به جز البته برادران جليلی که گويا هنوز فضاحت چهار سال گذشته را تجلی جمهوریت میدانند و با وقاحت تمام اين خطاهای مکرر را میخواهند به گردن مردم بیندازند و نظام را حافظ و مدافع تصميم خطای مردم بشمارند).
برای به جلو رفتن، نياز به حماسه نيست. مهمترين راه پيشرفت، کشف و زدودن خطاهاست. درس گرفتن از اشتباهات است؛ نه اصرار بر خطاها. هيچ معلوم نيست نظام از خطاهای مکرر گذشتهاش خصوصاً در ۸ سال گذشته درس گرفته باشد. همچنان مقاومت آرام و مدنی مردم در ۲۵ خرداد کابوسی برای اين نظام است تا جايی که کسانی مثل حداد عادل و قاليباف که امروز مجسمهی چاپلوسی و تملق شدهاند کوشش میکنند اين تصوير باشکوه و درخشان را کمرنگ نشان بدهند غافل از آنکه نجات کشور در گرو همين مسالمت معترضانه در قبال ستمی است که نظام به خودش و ملت کرده است.
گيرم که بخشی از ملت را در اين نبرد نابرابر به حاشيه رانديد. گيرم که اعتراض مشفقان را در گلو خفه کرديد. گيرم که تصورتان اين است که آن شعلهی اميد فرومرده است و ديگر آذرخشی از کنج کوچهی اختر برنخواهد خواست. اما اين برد است؟
آنکه خصم خود به خاک انداخته است
در گمان برده است؛ اما باخته است
ايران، سفينهای است که همگی ما سرنشين آن هستيم. از بلبل خوشالحان گرفته تا مرغان هرزهگو. دلبستگی به ايران يعنی همينکه نگذاری تا جايی که میشود زمام امور به دست نابخردان بیفتد. میدانم که اين آرزويی دور است. قصه هنوز تمام نشده است. تازه اول ماجراست. ولی باید همين اعترافهای آهسته و با تمجمج نامزدهای گذشته از صافی ناصاف شورای نگهبان را غنيمت شمرد. حتی گاهی متملقان هم دچار لغزش فرويدی میشوند و سخنانی بر زبان میرانند که رسانههای هتاک نظام در وضعيتهای ديگر ممکن بود به خاطر گفتن اين حرفها آنها را به صلابه بکشند. اين هم غنميت است. اما نظام هنوز نتوانسته است شکاف بیاعتمادی ميان خودش و مردم را پر کند. روزهای آتی بهتر نشان خواهند چقدر نظام توانايی و هاضمهی حساب کشيدن از خودش را دارد و خطاهای خودش را به گردن ديگران – از مردم داخل گرفته تا دولتها و ملتهای ديگر در جهان – نمیاندازد. همه میدانيم که چطور استبداد داخلی و استکبار خارجی دست در دست هم کمر ملت ما را شکستهاند. هر دو هم مدام تقصير را به گردن ديگری میاندازند. هيچ کدام هم حاضر نيست بپذيرد که راه گشايش اين است که چشمهایشان را به جای نگريستن به کانون قدرت سخت، باید به منبع مشروعيت قدرت که خود مردم هستند بدوزند. تصور نظام هم از خودش اين است – يا فکر میکنيم تصورش اين است – که همین صحنهآرايی مهندسیشده نشاندهندهی مشارکت مردمی و مشروعیتبخشی آنها به قدرت سخت است. در مثلثی که يک سوی آن استبداد داخلی، سوی ديگر آن استکبار خارجی و ضلع ديگرش مردم هستند، باید ديد هر سه ضلع چقدر میتوانند رکن مشروعيت قدرت را باور کنند. من چشمانداز خيلی روشنی نمیبينم ولی هنوز باید صبر کرد.
نظرها (1)
اگر به نشانیها زیادی دقت کنیم با کمی چاشنی تخیل و البته این واقیعت که انتخابات ایران اگر نه برای ایرانیها ولی برای دنیا و منطقه بسیار مهم است میتوان نشانه های زیر را به نفع کاندیداهای خاص تفسیر کرد
.اول دادن موشک اس ٣٠٠ به سوریه از طرف روسیه که مدتها ایران میخواست ونمیدادند به نفع قاسم سلیمانی که خود در حد رهبر است الان و این یعنی به نفع قالیباف
دوم برداشته شدن یکی دو تحریم توسط امریکا که با اصرار تیم ولایتی برای اثبات توانشان و چراغ سبز به داخل به دلیل نشان دادن نفوذ و به امریکا برای قولهای مثبت آینده انجام شد
سوم هنوز خبری از انگلیسها و نشانه ای به نفع روحانی نیست چون پس از نشانی های قوی گذشته به برادران لاریجانی حتی درحد سفر پرنس چارلز به بم که آخر امرپس از چندین سال به جایی نرسید و با تحدید و تحلیل خطا از طرف این برادران و بروجردی سبب حمله به سفارت انگلیس شد ایشان دیگر به این راحتی به شخصی حتی ضعیفتر از لاریجانیها که روحانی است اعتماد نمیکنند
و نهایتن جلیلی لولو خورخوره نظام است که اگر امریکا هوای ایران را به دنبال مذاکرات پشت پرده ولایتی نداشته باشد و انگلیس یا کشور های اروپایی از طریق روحانی- ایران جلیلی را که ادامه وضعیت موجود است خواهد آورد و ایران به فعالیت هسته ای و موا رد دیگه مثل سوریه و عراق ادامه میده که یعنی جنگ البته مورد خفیف شده جلیلی قالیباف است که موارد کمی متعادل میشه ولی ایشون نه به سیاست نه به سیاست هسته ای کار زیادی نداره و با حمایت روسیه کماکان سپاه در عرصه اقتصاد در داخل و سوریه و عراق خواهد تا خت
اگر امریکا یا اروپا که بیشتر انگلیس و فرانسه هستند الان کوتاه بیان و امتیازی بدان ولایتی یا روحانی خواهند شد ولی این به معنای امتیاز به مردم نیست گرچه کمی برای آنها بهتر میشه ولی اصلاح طلبان که همیشه از طرف تند رو هایی مثل شریعتمداری به ارتباط با خارج متهم میشوند کمترین ارتباط رو دارن و اگر کسی میخواهد خارج از این معادلات رای دهد میتواند به عارف رای دهد
nader | شنبه، ۱۱ خرداد ۱۳۹۲، ۲۲:۳۶