یکی از راههای متمدن کردن خشونت، خالی کردن زرادخانهی آن است. زرادخانهی خشونت تنها پادگانهای نظامی و سلاحهای گرم و سرد نیستند. خشونت اولاً و ابتدائاً از درشتی زبان و تندی کلام زاييده میشود. در وضعيت فعلی کشور ما، سنجش اينکه این خشونت کلامی مازاد در کدام سوی ماجرا غلبه دارد، کار دشواری نيست. در نتیجه، برای اینکه دقيقاً بتوانيم به سوی رام کردن اين زبان و ادبیاتِ خشن که حاصلاش رفتار خشونتآميز است برویم، باید کانونهای بروز خشونت را شناسایی کنیم.
در کشورِ ما، سالهاست که یک جناح خاص حکومتی با قدرت هر چه تمامتر هم خشونت را تئوریزه کرده است و برای آن مبنای کلامی و دینی تراشيده است و هم در عمل به آن دست يازیده و تبلیغ خشونت را از تریبونهای رسمی نظام موجه و مجاز شمرده است. جامعهی ما با اين حجم سنگین از تبليغاتِ خشنی که از بام تا شام بر سرش میبارد، باید ظرفيت بسيار بالایی داشته باشد و به بلوغ و پختهگی قابل توجهی رسيده باشد که در برابر این هم اشاعهی خشونت و نفرت خويشتنداری به خرج داده باشد و پیش از این به انفجار نفرت و کینه نرسیده باشد. هر جامعهای آستانهای از تحمل و هضم خشونت دارد. مدعای من اين است که بخش قابل اعتنايی از جامعهی ایرانی تا امروز توانسته است در درون خود پادزهر اين سموم کشندهی خشونتِ زبانی را به شيوههای مختلف توليد کند. یکی از راههای نرم کردن این خشونت، طبع طنزپرداز و سرخوش جامعهی ایرانی است که در خونبارترین شرایط دست از نازکخیالی و طنزپردازی بر نمیدارد. نمونههایاش امروز بسيار زیاد است. آخرین نمونهای که دیروز صبح خواندم این بود: «همچنان تلاشها برای پیدا کردن بازیگر تئاتری که حاضر به خوابیدن زیر ماشین، برای زیر گرفته شدن باشد ادامه دارد.»
ترویج خشونت هميشه خود را در الفاظ خشن نشان نمیدهد. يکی از راههای دیگر ترویج خشونت، توسل به کلام تحريکآمیز است. در چهارسال گذشته به دفعات و به استمرار شاهد این بودهایم که محمود احمدینژاد قهرمان بلامنازع عرصهی ادبيات تحريکآمیز بوده است، چه در صحنهی جهانی و بينالمللی و چه در داخل کشور. رييس جمهوری که در رسانهی رسمی کشور به زبانی نامتعارف و خارق عادت دیپلماتيک میگويد آن قدر قطعنامه بدهید تا قطعنامهدانتان پاره شود (بله جمله خندهدار هم هست!)، نمونهای است از یکی از مقامات عالیرتبهای که نقطهی عزیمتِ سياستاش زبان تحريکآمیز و ترويج خشونت کلامی است. رييس جمهوری که روشنفکران را «بزغاله» میخواند يا در مصاحبهی تلویزیونیاش مثل مردم عامی کوچه و بازار به همتایان جهانیاش (بله: همتا؛ همايشان بود که در سخنرانی سازمان ملل حاضران را «همکاران» خود خطاب کرد)، «زکی» میگويد یا میگويد «همين گوسالهای که زايیدند بزرگ کنند»، مصداقی بارز از آغاز خشونت از طریق تحریک است. نمونهی اخیرش هم، سخنرانی خطیبی بود که معترضان را رسماً «مشتی گوسالهی بزغاله» میخواند (آدم فکر میکند با «مزرعهی حيوانات» طرف است!). تمام این ادبیات تحريکآميز را بگذاريد کنار شعارها و پلاکاردهايی که در آن تهديد به جويدن خرخره یا دریدن حلقوم مخالفان با تيغ تيز میکنند (و با همين روش ثابت میکنند که برای قانونِ همين نظامی که سنگ آن را به سینه میزنند، کمترین حرمتی قایل نيستند). اين نمونهها فقط کلامی و زبانی نيستند، تصویری و بصری هم هستند. اين تصاویر را ببينيد تا موج زدن خشونت را مشاهده کنيد (همان تصویر اول عصارهی بغض، نفرت و کینه است).
اما برای خنثی کردن زهر خشونت تریاق دیگری هم وجود دارد و آن ریشه دواندن امید است. هر چه اميد در میان جمعی ضعیفتر شود، احتمال غلتیدناش به درهی خشونت بالاتر میرود. امید و خشونت نسبت معکوسی با هم دارند. و در این صفبندی اين تعبیر برای هر دو سوی ماجرا صادق است. هر کدام از طرفین اگر اميد بیشتری به آينده داشته باشند و اعتمادِ بیشتری به حل و فصل مسالمتآمیز اختلاف در آنها ریشه کند یا بتوانند مطالبات قانونی خود را با کمترین هزینه و با امید به نتيجهبخش بودن پایبندی به قانون تأمين کنند، به سمت فروکش کردن بحران و خشونت پيش خواهیم رفت.
لذا من اگر بخواهم فرمولی برای برونرفت از بالا گرفتن فضای خشن عرضه کنم بر این دو نکته انگشت میگذارم:
۱. باید زرادخانهی خشونت را خالی کنیم. ما نیاز به خلع سلاح خشونت زبانی داریم. اين خلع سلاح به طور خاص باید در تریبونهای رسمی نظام اتفاق بیفتد. هر چه خشونت زبانی و تحریک لفظی در رسانههای رسمی بیشتر شود، مشکلات داخلی و خارجی ما بيشتر میشود. معترضان و مخالفان وضع فعلی هم باید از این خشونت زبانی فاصله بگیرند. زبانِ خشن راه را بر ضمیر خشن باز میکند؛
۲. امید داشتن، ريشهی خشونت و حرکتهای کور را میخشکاند. حرکتِ کور فقط اختصاص به مردم غیرنظامی و افراد خارج از قدرت سياسی ندارد. قدرتِ سیاسی هم در بسیاری موارد مرتکب حرکتهای کور و خشنی میشود که حاصل تحریک تندروهای افراطی است. قدرتِ سياسی اگر امید به بهبود وضعیت و رتق و فتق خردمندانهی امور پیدا کند، دست از خشونت و زدن به سيمِ آخر بر میدارد. مردم هم اگر امید پيدا کنند که خواستههاشان جدی گرفته میشود و ناگهان کسی ۱۴ ميلیون ایرانی را محارب يا «غیرِ مردم» نمیخواند، ملایمتر میشوند. ترسیم و تصویر فضای تیره و تار ناامیدی زمین خشونت را آبیاری میکند. (من وقتی از امید صحبت میکنم از يک امر واهی يا خیالی حرف نمیزنم، بلکه از امیدی با نقطهی اتکای واقعی سخن میگویم که يافتشدنی هم هست؛ اما اگر اين اميد در حد ایمان و دل سپردن مؤمنانه و بدون هیچ شاهد و قرینهی عينی هم باشد، باز هم خواستنی است).
پ. ن. من اين متن را قبل از بيانيهی آخر میرحسین نوشته بودم و فکر میکنم او هم این دو دغدغه را در بيانیهاش به خوبی پررنگ کرده است.
در کشورِ ما، سالهاست که یک جناح خاص حکومتی با قدرت هر چه تمامتر هم خشونت را تئوریزه کرده است و برای آن مبنای کلامی و دینی تراشيده است و هم در عمل به آن دست يازیده و تبلیغ خشونت را از تریبونهای رسمی نظام موجه و مجاز شمرده است. جامعهی ما با اين حجم سنگین از تبليغاتِ خشنی که از بام تا شام بر سرش میبارد، باید ظرفيت بسيار بالایی داشته باشد و به بلوغ و پختهگی قابل توجهی رسيده باشد که در برابر این هم اشاعهی خشونت و نفرت خويشتنداری به خرج داده باشد و پیش از این به انفجار نفرت و کینه نرسیده باشد. هر جامعهای آستانهای از تحمل و هضم خشونت دارد. مدعای من اين است که بخش قابل اعتنايی از جامعهی ایرانی تا امروز توانسته است در درون خود پادزهر اين سموم کشندهی خشونتِ زبانی را به شيوههای مختلف توليد کند. یکی از راههای نرم کردن این خشونت، طبع طنزپرداز و سرخوش جامعهی ایرانی است که در خونبارترین شرایط دست از نازکخیالی و طنزپردازی بر نمیدارد. نمونههایاش امروز بسيار زیاد است. آخرین نمونهای که دیروز صبح خواندم این بود: «همچنان تلاشها برای پیدا کردن بازیگر تئاتری که حاضر به خوابیدن زیر ماشین، برای زیر گرفته شدن باشد ادامه دارد.»
ترویج خشونت هميشه خود را در الفاظ خشن نشان نمیدهد. يکی از راههای دیگر ترویج خشونت، توسل به کلام تحريکآمیز است. در چهارسال گذشته به دفعات و به استمرار شاهد این بودهایم که محمود احمدینژاد قهرمان بلامنازع عرصهی ادبيات تحريکآمیز بوده است، چه در صحنهی جهانی و بينالمللی و چه در داخل کشور. رييس جمهوری که در رسانهی رسمی کشور به زبانی نامتعارف و خارق عادت دیپلماتيک میگويد آن قدر قطعنامه بدهید تا قطعنامهدانتان پاره شود (بله جمله خندهدار هم هست!)، نمونهای است از یکی از مقامات عالیرتبهای که نقطهی عزیمتِ سياستاش زبان تحريکآمیز و ترويج خشونت کلامی است. رييس جمهوری که روشنفکران را «بزغاله» میخواند يا در مصاحبهی تلویزیونیاش مثل مردم عامی کوچه و بازار به همتایان جهانیاش (بله: همتا؛ همايشان بود که در سخنرانی سازمان ملل حاضران را «همکاران» خود خطاب کرد)، «زکی» میگويد یا میگويد «همين گوسالهای که زايیدند بزرگ کنند»، مصداقی بارز از آغاز خشونت از طریق تحریک است. نمونهی اخیرش هم، سخنرانی خطیبی بود که معترضان را رسماً «مشتی گوسالهی بزغاله» میخواند (آدم فکر میکند با «مزرعهی حيوانات» طرف است!). تمام این ادبیات تحريکآميز را بگذاريد کنار شعارها و پلاکاردهايی که در آن تهديد به جويدن خرخره یا دریدن حلقوم مخالفان با تيغ تيز میکنند (و با همين روش ثابت میکنند که برای قانونِ همين نظامی که سنگ آن را به سینه میزنند، کمترین حرمتی قایل نيستند). اين نمونهها فقط کلامی و زبانی نيستند، تصویری و بصری هم هستند. اين تصاویر را ببينيد تا موج زدن خشونت را مشاهده کنيد (همان تصویر اول عصارهی بغض، نفرت و کینه است).
اما برای خنثی کردن زهر خشونت تریاق دیگری هم وجود دارد و آن ریشه دواندن امید است. هر چه اميد در میان جمعی ضعیفتر شود، احتمال غلتیدناش به درهی خشونت بالاتر میرود. امید و خشونت نسبت معکوسی با هم دارند. و در این صفبندی اين تعبیر برای هر دو سوی ماجرا صادق است. هر کدام از طرفین اگر اميد بیشتری به آينده داشته باشند و اعتمادِ بیشتری به حل و فصل مسالمتآمیز اختلاف در آنها ریشه کند یا بتوانند مطالبات قانونی خود را با کمترین هزینه و با امید به نتيجهبخش بودن پایبندی به قانون تأمين کنند، به سمت فروکش کردن بحران و خشونت پيش خواهیم رفت.
لذا من اگر بخواهم فرمولی برای برونرفت از بالا گرفتن فضای خشن عرضه کنم بر این دو نکته انگشت میگذارم:
۱. باید زرادخانهی خشونت را خالی کنیم. ما نیاز به خلع سلاح خشونت زبانی داریم. اين خلع سلاح به طور خاص باید در تریبونهای رسمی نظام اتفاق بیفتد. هر چه خشونت زبانی و تحریک لفظی در رسانههای رسمی بیشتر شود، مشکلات داخلی و خارجی ما بيشتر میشود. معترضان و مخالفان وضع فعلی هم باید از این خشونت زبانی فاصله بگیرند. زبانِ خشن راه را بر ضمیر خشن باز میکند؛
۲. امید داشتن، ريشهی خشونت و حرکتهای کور را میخشکاند. حرکتِ کور فقط اختصاص به مردم غیرنظامی و افراد خارج از قدرت سياسی ندارد. قدرتِ سیاسی هم در بسیاری موارد مرتکب حرکتهای کور و خشنی میشود که حاصل تحریک تندروهای افراطی است. قدرتِ سياسی اگر امید به بهبود وضعیت و رتق و فتق خردمندانهی امور پیدا کند، دست از خشونت و زدن به سيمِ آخر بر میدارد. مردم هم اگر امید پيدا کنند که خواستههاشان جدی گرفته میشود و ناگهان کسی ۱۴ ميلیون ایرانی را محارب يا «غیرِ مردم» نمیخواند، ملایمتر میشوند. ترسیم و تصویر فضای تیره و تار ناامیدی زمین خشونت را آبیاری میکند. (من وقتی از امید صحبت میکنم از يک امر واهی يا خیالی حرف نمیزنم، بلکه از امیدی با نقطهی اتکای واقعی سخن میگویم که يافتشدنی هم هست؛ اما اگر اين اميد در حد ایمان و دل سپردن مؤمنانه و بدون هیچ شاهد و قرینهی عينی هم باشد، باز هم خواستنی است).
پ. ن. من اين متن را قبل از بيانيهی آخر میرحسین نوشته بودم و فکر میکنم او هم این دو دغدغه را در بيانیهاش به خوبی پررنگ کرده است.
نظرها (11)
سلام
حب و بغض هر دو باهم باید باشه. همانطور که انسان به مولایش ابراز ارادت و دوستی می کند باید با دشمنان و معاندین مولایش هم مخالفت و دشمنی کند.
چهارنما | پنجشنبه، ۱۷ دی ۱۳۸۸، ۲۱:۲۲
بعد از مدتها وبلاکتون رو خوندم. جای دلگرمی که یکی بیشتر پیدا میشه که به جای امروز به فردا و پس فردا فکر کنه و بجای انتقام برای نهادینه شدن مردمسالاری دل بسوزونه.
فقط یک سئوال, گفتید به قدرت مشکوکید, طرفین این ماجرا هردو در زمانی قدرت رو در دست داشتند ولی انتقاد های جدی بهشون وارده, جوانهای ایرانی هم که امروز واآزادیا سرمیدهند معلوم نیست اگر قدرت در اختیارشان باشد چه کنند! و از اون بدتر فضای درگیری فعلی فرهنگ دموکراسی را در هردو گروه میکشد. ملکوت عزیز چه باید کرد؟ حداقل برای اینکه سبزها خود قاتل دموکراسی نشوند.
Anonymous | چهارشنبه، ۱۶ دی ۱۳۸۸، ۲۱:۰۵
وای! من تا حالا این همه نوشته یه جا ندیده بدم دارم میترکم فکر کنم وبلاگتون مال آدم بزرگاست ÷س من برم دیگه
--------------------
:))))))))))))))
Anonymous | سه شنبه، ۱۵ دی ۱۳۸۸، ۱۳:۱۰
امیدوارم که شما عمق نفرت و کینه و اعمال خشونت را فقط در این تصاویر ندیده باشید
----------------------------------
فکر میکنم از فحوای دو سه نوشتهی اخیر و نوشتههای پيشین من به خوبی بر میآيد که کوشش میکنم همهی جوانب ماجرا را ببینیم ولی من اساساً در هر جای جهان به قدرت مشکوکام و اين برای من قاعده است: قدرت سیاسی هميشه در مظان اتهام است و اتفاقا خودش باید همیشه برای زدودن اين گمان تلاش کند - که در مورد کشور ما چنین تلاشی مطلقا صورت نمیگيرد بلکه دقیقاً بر عکساش عمل میشود.
د. م.
Anonymous | یکشنبه، ۱۳ دی ۱۳۸۸، ۰۶:۲۵
وقتی متمدن کردن خشونت – 1 را خواندم حقيقتش خيال نمیكردم به چنين راهكارهای ساده اما بسيار بسيار موثر برسد. ممنون.
راستی فكر میكنم اين http://aghazadeh.blogfa.com/post-801.aspx و اين هم http://divanesara2.blogspot.com/2010/01/blog-post.html برای ديوان اصلاح (بازتاب بيانيه 17 آقای موسوی) مناسب باشه.
عرفان | شنبه، ۱۲ دی ۱۳۸۸، ۱۲:۳۹
هه! چه نظرات پخته ای! فقط حیف که از فرط پختگی سوخته یه کم! عجب راهکارهای اولترا مفیدی ارائه فرمودین!
ای بروی چشم! آهااا..آ! خود من اولیش. همین فردا صپ سر راهم میرم به مموتی و جنتی می گم ناااااازی پسرای گلم دیگه خشن صوبت نکنینا... خووووب؟ اونام میگه خب! و اینجوری میشه که زرادخانه ی حکومت بالکل خالی میشه! ای ول! چه راهکار خارق العاده ای!
میشه یه کم از "فضا" بیاین پایین، رو زمین رونگاه کنین، یه کم رو زمین راه برین بعد تز صادر بفرمایین؟ فکر نمی کنین اونجوری کمی عملی تر باشه؟
----------------------------------------
:))))))
شگفت زده | شنبه، ۱۲ دی ۱۳۸۸، ۱۱:۱۱
!!!!؟؟؟؟
لطفا قبل از 14 ميليوني كه ذكر كرده ايد، يك «حداقلـ»ـي ، يك «علي الحسابـ»ـي و يا چيزي تو اين مايه ها اضافه كنيد!
----------------------------------
نیازی نیست. طرف مقابل برای ۷۰ میلیون هم ارزش قایل نیست. بايد پرسید برای همان رقمی که خودش ادعا می کند، اعتبار قایل هست يا نه. در این روزها ثابت شده است همان را هم قبول ندارد.
د. م.
تيرداد | شنبه، ۱۲ دی ۱۳۸۸، ۰۷:۰۰
پایدار باشید.
صادق صادقی | شنبه، ۱۲ دی ۱۳۸۸، ۰۶:۵۲
شما خلا رو خیلی خوب دیدید. با امید خیلی موافقم، اما لینکتون به مطلب طنز فیلتره. بیانیه ی میرحسین عالی بود، ولی واقعا انتظار دارین طرف مقابل کوتاه بیاد؟ امیدواریم به سورپریز.
درخت ابدی | جمعه، ۱۱ دی ۱۳۸۸، ۲۳:۵۱
بزرگوار سلام اول به این دوست عزیز خوش امد میگویم
ایا بنظر شما این جماعت که خر خره را میجوند به این
خیال نیستند که فرهنگ اخلاقی اغلب ما پذیرای چنین
ادبیاتی هستند واز کسانیکه خر خره میجوند و کفش
قیصری میپوشند خوششان میاید چرا که همه مارا
منافق پرورش داده اند مجبوریم روزانه چاکر ومخلص ولایت
مطلقه باشیم شبها هم که معلومه کاملا درست فرمودید ما
امیدواریم وخود این خواب ظالم را اشفته میکند
نازل کننده معرفت یارتان
شاهرخ | جمعه، ۱۱ دی ۱۳۸۸، ۲۳:۰۰
قلم سالم، اندیشهی نیرومند و استدلال پخته ای دارید. من که در یک هفتهی اخیر با نوشته های شما آشناشده ام، احساس خوشحالی میکنم که کسانی از روی کاوندگی و حس مسؤلیت انسانی قلم می زنند.
Afshan Tarighat | جمعه، ۱۱ دی ۱۳۸۸، ۱۷:۰۴