نوشته بودم که به اعتقاد من خاتمی، حتی پس از اعلام حضور ميرحسين موسوی باید به حضورش در عرصهی مبارزهی انتخاباتی ادامه دهد. دلايل من به قرار زير است (البته در همهی اين دلایل میتوان با اعتنا به اتفاقاتی که در آينده رخ میدهد، تجدید نظر کرد؛ سياست است ديگر!).
نخست اینکه، بحث بر سر ترکيب فصلی «يا من يا موسوی» چندان موضوعيت ندارد، به اين دليل که آن گفته (آن گفتهی شتابزده و اشتباه خاتمی) الزامی اخلاقی برای خاتمی وجود ندارد (اساساً دربارهی اخلاق حرف زياد میشود زد و در يادداشت ديگری به آن خواهم پرداخت). در نتيجه، در نفس آمدن موسوی هيچ حجت اخلاقی سلبی برای خاتمی (و حتی برای موسوی) وجود ندارد که از ادامهی حضور بازشان دارد.
برگرديم به نگرانیهای اين نامزدهای مثلثی (خاتمی، کروبی و موسوی). علی الظاهر همه بر سر اين نکته اتفاق دارند که نبايد کشور را دوباره به دست احمدینژاد سپرد. و اين یکی از خواستههای حداقلی هر سه نامزد است و همه متفقاند که شيوهی کشورداری احمدینژاد در اين دوره نه به سود نظام بوده است و نه به سودِ ملت. لذا، بايد ماجرا را از اين منظر هم ديد.
واقعيت مسأله اين است که الآن اين مثلث وجود دارد و هر سه رأس (به جز شايد خاتمی، حداقل در حد نشانههايی که میشود ديد)، در نامزدی عزم جزمی دارند و کوتاهبيا نيستند. شايد استدلال خاتمی اين باشد که ادامهی حضورش ممکن است باعث شکسته شدن رأی این مثلث شود و همان بهتر که مثلث، مثنیٰ شود تا رأیهای متفق، دولتِ احمدی را از ميدان به در کرده و دولتی بديل به جای آن بنشاند. خاتمی میداند که چه بسا کسانی که میخواهند پشت او بايستند، هرگز حاضر نشود به اردوی موسوی بپيوندند. اين يعنی ريزش یکبارهی رأیهايی که میتوانست در مقابل احمدینژاد بايستند. قراين قابل توجهی هست که نشان میدهد بيرون رفتن خاتمی از صحنه، يعنی تقویتِ احتمال پيروزی احمدینژاد، نه تضعيف آن احتمال.
کسانی که قرار است در انتخابات شرکت کنند، اگر قرار باشد بين خاتمی و احمدینژاد انتخاب کنند و خاتمی کنار بکشد، آيا به بديل خاتمی رأی خواهند داد یا به رقيبِ او؟ اين نکته مهم است که به هر دليلی، خاتمی قدرتمندترين رقيب در برابر احمدینژاد است. نه موسوی و نه کروبی هيچ کدام نمیتوانند در برابر شبکهی تودرتويی که احمدینژاد در اختيار دارد، تاب بياورند. شايد اين دو، بدون خاتمی، بتوانند انتخابات را به دور دوم بکشانند. اما در دورِ دوم، پيروز انتخابات به احتمال زياد احمدینژاد خواهد بود. خلاصهی نظر من اين است که کنار کشيدن خاتمی، تنها مددرسان بالاتر رفتن رأی احمدینژاد خواهد شد. اين نقض غرض است و علیالظاهر بايد خلاف آن چيزی باشد که خاتمی میخواهد.
من فکر میکنم در ميان اعضای اين مثلث، صداقتی وجود دارد. صداقت به معنای بسيط و اوليهاش، نه به معنای اعتزالجويانه و طهارتطلبانهی زاهدانه. صداقت يعنی اينکه با مردم در آنچه ادعایاش را دارند، رو راست هستند و به شهوت و وسوسهی قدرت پا به ميدان انتخابات نگذاشتهاند. هيچ شکی نيست که در ميان اطرافيان همهی اين نامزدها کسانی هستند که به سودای رسيدن به قدرت و گرفتن منصب و مقامی، وزارت و سفارتی مشوق نامزدهای خودشان میشوند و چه بسا نشانیهای غلط به آنها بدهند و اميد واهی در دلشان ايجاد کنند (اين شامل حاميان احمدینژاد هم میشود). اما حداقل میتواند گفت نزد خاتمی، کروبی و موسوی، صداقتی اقلی وجود دارد که تکليفشان را با مردم روشن کنند و آن اين است که هر سه خواهان بهبود بخشيدن به زندگی مردم هستند. البته بر شيوههای اينها ايراد هم وارد است. اشتباههای محاسباتی هم سر جای خود. اما میتواند گفت که اين سه، در مقايسه با آن يک، از ميانگین خرمندی و سنجيدگی بالاتری برخوردارند. حالا آيا کنار کشيدن خاتمی به معنای اثبات صداقت و درستکاری است و ماندناش به معنای زير پا گذاشتن اخلاق؟ به نظر من صداقت يعنی اينکه خاتمی بداند با قدم نهادن به اين ميدان، آبرویاش را گرو گذاشته است و با وجود اين تن به اين نبرد داده است. اتفاقاً به نظر من صداقت يعنی اينکه خاتمی بماند، با علم به اينکه ممکن است ببازد. جز اين اگر باشد که سياستمدار نيست و تنها در بند نام و آبروست (از کی تا به حال مقامات سياسی چندان طهارتطلب شدهاند که محاسبهی آبرو میکنند؟ اگر قرار بود محاسبهی آبرو کنند، بايد سالها پيش از تمام امور سياسی کنار میکشيدند).
حرفام را خلاصه کنم. اگر خاتمی بماند، با اين فرض که نه موسوی و نه کروبی هيچ کدام کنارهگيری نکنند، به نظر من، احتمال از گردونه خارج شدن احمدینژاد در انتخابات بسيار بالاتر میرود (در صورتی که اتفاق عجيب و غريبی نيفتد). البته تمام اينها را میشود تا شب انتخابات حتی بازنگری کرد. خاتمی چه بسا بخواهد نهايتاً کنار بکشد. اما در وضعيت فعلی ماندناش مفيدتر و مؤثرتر از رفتن و کنار کشيدن اوست. اما استراتژی آينده چه بايد باشد؟ با وضعيت مثلثی فعلی چه بايد کرد؟ به نظر من مهمترين بازی اين است که حاميان اضلاع اين مثلث، از تخريب همديگر پرهيز کنند و اين سه نامزد، تلاش کنند ديدگاههایشان را روشنتر تبيين کنند. چه بسا اين سه نامزد، حتی شروع به نقد ديدگاهها و شعارهای يکديگر کنند، اما نکتهی مهم اين است که حتی نقدشان را به آرامی بگويند و صراحت و شفافيت استدلالی داشته باشند (که البته اساساً برای ما ايرانیها کار بسيار دشواری است). خود نامزدها هم بهتر است از توهم بيرون بيايند و حساب را بر رأيی کمتر از آن چيزی بگذارند که اطرافيانشان به آنها میگویند و با اين منطق شيوههای مبارزهی انتخاباتیشان را تنظيم کنند نه با توهم برنده شدن قاطع.
به نظر من بحث دربارهی اينکه چرا ميرحسين با اين وضع و در اين موقعيت نامزد شده است (چرا زودتر نشد يا چرا در مقابل خاتمی شفافيت و همدلی بيشتر نشان نداد)، بحث فرعی است و کمکی به حل مسأله نمیکند. استراتژی حل مسأله میگويد که بايد به همين بازی سهمهرهای ادامه داد و توازن را حفظ کرد. انتخابات آتی، در حال حاضر، شبيه شطرنج است. اين بازی، تا زمانی که طرفين قاعدهی بازی را به هم نزدهاند يا بازی آچمز نشده است، قابل ادامه است. بيرون رفتن خاتمی از صحنه، بازی را برای رقيبِ هر سه نامزد، آسانتر میکند.
پ. ن. من دليل اين همه آشفتهگی و سرآسيمهگی را واقعاً نمیفهمم. قاعدتاً گروهی که بايد گيج بشوند، گروه مخالفان اين «سه تفنگدار» است؛ نه موافقان و حاميانشان. کسانی که در صف اين سه نفر دست و پایشان را گم کردهاند، جوری رفتار میکنند که آمدن موسوی، بازی حریف است. اگر آمدن موسوی، بازی حريفشان باشد، بايد به آن حريف دستمريزاد گفت که توانسته است چنين باعث سردرگمیشان شود. مثلثیها بهتر است زودتر به خودشان بيايند و کمی از فضای عاطفی و احساساتی نقنق و دلخوری و شکايت فاصله بگيرند. بهترين کار، ارايهی استراتژی دفعی است نه يقهی همديگر را دريدن.
نخست اینکه، بحث بر سر ترکيب فصلی «يا من يا موسوی» چندان موضوعيت ندارد، به اين دليل که آن گفته (آن گفتهی شتابزده و اشتباه خاتمی) الزامی اخلاقی برای خاتمی وجود ندارد (اساساً دربارهی اخلاق حرف زياد میشود زد و در يادداشت ديگری به آن خواهم پرداخت). در نتيجه، در نفس آمدن موسوی هيچ حجت اخلاقی سلبی برای خاتمی (و حتی برای موسوی) وجود ندارد که از ادامهی حضور بازشان دارد.
برگرديم به نگرانیهای اين نامزدهای مثلثی (خاتمی، کروبی و موسوی). علی الظاهر همه بر سر اين نکته اتفاق دارند که نبايد کشور را دوباره به دست احمدینژاد سپرد. و اين یکی از خواستههای حداقلی هر سه نامزد است و همه متفقاند که شيوهی کشورداری احمدینژاد در اين دوره نه به سود نظام بوده است و نه به سودِ ملت. لذا، بايد ماجرا را از اين منظر هم ديد.
واقعيت مسأله اين است که الآن اين مثلث وجود دارد و هر سه رأس (به جز شايد خاتمی، حداقل در حد نشانههايی که میشود ديد)، در نامزدی عزم جزمی دارند و کوتاهبيا نيستند. شايد استدلال خاتمی اين باشد که ادامهی حضورش ممکن است باعث شکسته شدن رأی این مثلث شود و همان بهتر که مثلث، مثنیٰ شود تا رأیهای متفق، دولتِ احمدی را از ميدان به در کرده و دولتی بديل به جای آن بنشاند. خاتمی میداند که چه بسا کسانی که میخواهند پشت او بايستند، هرگز حاضر نشود به اردوی موسوی بپيوندند. اين يعنی ريزش یکبارهی رأیهايی که میتوانست در مقابل احمدینژاد بايستند. قراين قابل توجهی هست که نشان میدهد بيرون رفتن خاتمی از صحنه، يعنی تقویتِ احتمال پيروزی احمدینژاد، نه تضعيف آن احتمال.
کسانی که قرار است در انتخابات شرکت کنند، اگر قرار باشد بين خاتمی و احمدینژاد انتخاب کنند و خاتمی کنار بکشد، آيا به بديل خاتمی رأی خواهند داد یا به رقيبِ او؟ اين نکته مهم است که به هر دليلی، خاتمی قدرتمندترين رقيب در برابر احمدینژاد است. نه موسوی و نه کروبی هيچ کدام نمیتوانند در برابر شبکهی تودرتويی که احمدینژاد در اختيار دارد، تاب بياورند. شايد اين دو، بدون خاتمی، بتوانند انتخابات را به دور دوم بکشانند. اما در دورِ دوم، پيروز انتخابات به احتمال زياد احمدینژاد خواهد بود. خلاصهی نظر من اين است که کنار کشيدن خاتمی، تنها مددرسان بالاتر رفتن رأی احمدینژاد خواهد شد. اين نقض غرض است و علیالظاهر بايد خلاف آن چيزی باشد که خاتمی میخواهد.
من فکر میکنم در ميان اعضای اين مثلث، صداقتی وجود دارد. صداقت به معنای بسيط و اوليهاش، نه به معنای اعتزالجويانه و طهارتطلبانهی زاهدانه. صداقت يعنی اينکه با مردم در آنچه ادعایاش را دارند، رو راست هستند و به شهوت و وسوسهی قدرت پا به ميدان انتخابات نگذاشتهاند. هيچ شکی نيست که در ميان اطرافيان همهی اين نامزدها کسانی هستند که به سودای رسيدن به قدرت و گرفتن منصب و مقامی، وزارت و سفارتی مشوق نامزدهای خودشان میشوند و چه بسا نشانیهای غلط به آنها بدهند و اميد واهی در دلشان ايجاد کنند (اين شامل حاميان احمدینژاد هم میشود). اما حداقل میتواند گفت نزد خاتمی، کروبی و موسوی، صداقتی اقلی وجود دارد که تکليفشان را با مردم روشن کنند و آن اين است که هر سه خواهان بهبود بخشيدن به زندگی مردم هستند. البته بر شيوههای اينها ايراد هم وارد است. اشتباههای محاسباتی هم سر جای خود. اما میتواند گفت که اين سه، در مقايسه با آن يک، از ميانگین خرمندی و سنجيدگی بالاتری برخوردارند. حالا آيا کنار کشيدن خاتمی به معنای اثبات صداقت و درستکاری است و ماندناش به معنای زير پا گذاشتن اخلاق؟ به نظر من صداقت يعنی اينکه خاتمی بداند با قدم نهادن به اين ميدان، آبرویاش را گرو گذاشته است و با وجود اين تن به اين نبرد داده است. اتفاقاً به نظر من صداقت يعنی اينکه خاتمی بماند، با علم به اينکه ممکن است ببازد. جز اين اگر باشد که سياستمدار نيست و تنها در بند نام و آبروست (از کی تا به حال مقامات سياسی چندان طهارتطلب شدهاند که محاسبهی آبرو میکنند؟ اگر قرار بود محاسبهی آبرو کنند، بايد سالها پيش از تمام امور سياسی کنار میکشيدند).
حرفام را خلاصه کنم. اگر خاتمی بماند، با اين فرض که نه موسوی و نه کروبی هيچ کدام کنارهگيری نکنند، به نظر من، احتمال از گردونه خارج شدن احمدینژاد در انتخابات بسيار بالاتر میرود (در صورتی که اتفاق عجيب و غريبی نيفتد). البته تمام اينها را میشود تا شب انتخابات حتی بازنگری کرد. خاتمی چه بسا بخواهد نهايتاً کنار بکشد. اما در وضعيت فعلی ماندناش مفيدتر و مؤثرتر از رفتن و کنار کشيدن اوست. اما استراتژی آينده چه بايد باشد؟ با وضعيت مثلثی فعلی چه بايد کرد؟ به نظر من مهمترين بازی اين است که حاميان اضلاع اين مثلث، از تخريب همديگر پرهيز کنند و اين سه نامزد، تلاش کنند ديدگاههایشان را روشنتر تبيين کنند. چه بسا اين سه نامزد، حتی شروع به نقد ديدگاهها و شعارهای يکديگر کنند، اما نکتهی مهم اين است که حتی نقدشان را به آرامی بگويند و صراحت و شفافيت استدلالی داشته باشند (که البته اساساً برای ما ايرانیها کار بسيار دشواری است). خود نامزدها هم بهتر است از توهم بيرون بيايند و حساب را بر رأيی کمتر از آن چيزی بگذارند که اطرافيانشان به آنها میگویند و با اين منطق شيوههای مبارزهی انتخاباتیشان را تنظيم کنند نه با توهم برنده شدن قاطع.
به نظر من بحث دربارهی اينکه چرا ميرحسين با اين وضع و در اين موقعيت نامزد شده است (چرا زودتر نشد يا چرا در مقابل خاتمی شفافيت و همدلی بيشتر نشان نداد)، بحث فرعی است و کمکی به حل مسأله نمیکند. استراتژی حل مسأله میگويد که بايد به همين بازی سهمهرهای ادامه داد و توازن را حفظ کرد. انتخابات آتی، در حال حاضر، شبيه شطرنج است. اين بازی، تا زمانی که طرفين قاعدهی بازی را به هم نزدهاند يا بازی آچمز نشده است، قابل ادامه است. بيرون رفتن خاتمی از صحنه، بازی را برای رقيبِ هر سه نامزد، آسانتر میکند.
پ. ن. من دليل اين همه آشفتهگی و سرآسيمهگی را واقعاً نمیفهمم. قاعدتاً گروهی که بايد گيج بشوند، گروه مخالفان اين «سه تفنگدار» است؛ نه موافقان و حاميانشان. کسانی که در صف اين سه نفر دست و پایشان را گم کردهاند، جوری رفتار میکنند که آمدن موسوی، بازی حریف است. اگر آمدن موسوی، بازی حريفشان باشد، بايد به آن حريف دستمريزاد گفت که توانسته است چنين باعث سردرگمیشان شود. مثلثیها بهتر است زودتر به خودشان بيايند و کمی از فضای عاطفی و احساساتی نقنق و دلخوری و شکايت فاصله بگيرند. بهترين کار، ارايهی استراتژی دفعی است نه يقهی همديگر را دريدن.
نظرها (3)
برای دیدن آخرین ناگفته های نتایج انتخابات دهم سری به وباگم بزنید
ehsan | دوشنبه، ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، ۰۵:۴۸
اما آیا به معنای این سکوت محافظهکاران و رصد آرایش صحنه با صبوری و حوصله فکر کردهایم؟ هنوز هیچ کدام از آنها پا به میدان نگذاشته و رسما اعلام نامزدی نکرده است. در عوض هر دم از این باغ بری میرسد. اعلمی هم اعلام اعلمیت و اصلحیت کرد و آمدو مطمئن باش که شورای نگهبان اورا رد صلاحیت نمیکند تا نان اصلاحطلبان چهار پاره شود (تا این جای قصه). من به این سیاست مهار سهگانه خوشبین نیستم. چرا که اگر شیخ و سید و میر اصلاحات (اگر چه این سومی اعلام برائت کرده است از همه چیز!)بدون هماهنگی پا به میدان نهادهاند (که چنین است)پس احتمالش ناچیز است که با هماهنگی به اجماع و اتفاق برسند. باورم نمی شود که این سه تن سه برنامهی گوناگون داشته باشند و سه غذای متفاوت بر خوان انتخاب ما بنهند. به گمانم اینها سه نفیاند و بر روی هم هنوز به نیم ایجاب هم نرسیدهاند.
داریوش جان! بر خلاف تو من برآنم که بهتر است خاتمی کنارهگیری کند. حقیقت آن است که او دل یک دله نکرده بود. به خلاف ظاهر قولش هنوز تردیدها داشت. او وقتی مسندش را ترک میکرد میپنداشت که کار گل سیاست را رها میکند و لابد به کار دل روشنفکری و عرصهی اندیشه باز میگرد. حالا هم چیزی عوض نشده است، سیاست همان است که بود و خاتمی همان. میر حسین و دیگران این را می فهمند و میدانند میتوان خاتمی را به تردید افکند و به کنارهگیری واداشت.
نکته دیگر این که گاهی باید تاوان یک اشتباه را نقدا داد. من و تو بیست سال است از میرحسین بیخبریم (و فقط سر وکارمان با میرغضب است) با این همه به قاعدهی استصحاب میدانیم که او استحاله نشد است و آرمانهای دورهی تاسیس را دنبال میکند و نه دورهی تثبیت (چه رسد به دورهی اصلاح)؛ اما از خاتمی توقع میرفت این نکته را دریابد و خودش را در کنار کسی ننهد که حالا آمده است و استقلال میجوید و آب ونانش را جدا میخواهد و کوس نه شرقی، نه غربی میزند. استدلال من به هیچ وجه ناظر بر وفای اخلاقی به عهد «یا من میآیم یا میرحسین» نیست بلکه این گزاره را فاقد بصیرت سیاسی و از نشانههای فقدان شناخت نیروهای اجتماعی جامعهی ایران ارزیابی میکنم و از چنین شتابزدگیای اندیشناک میشوم. و گمان میکنم خاتمی باید تاوان چنین اشتباهی را بدهد یا با گفتن این که «در تشخیصم بر خطا رفتم» و توضیح و توجیه علت یا دلیل این خطا ویا با کنارهگیریاش. شاید باید توضیح مفصلتری بدهم ولی اینجا مجالش نیست.
سرانجام یک نکته دربارهی سخن خاتمی از منظر اخلاق بگویم: آیا «یا» در گزارهی «یا من میآیم یا میرحسین» مانعةالجمع است. بهگمانم نه چنین است؛ نه منطقا و نه حتی عرفا. حتی اگر به سیاق رجوع کنی و بگویی او گفته «ترجیحم با آمدن میر حسین است» یا اینکه «کوشیدم میر حسین را راضی به آمدن کنم». خاتمی در مقابل اصرار بیش از اندازه هواداران نامزدیاش و در مقام دلگرم ساختن آنان و رفع نگرانی گفته است «آسوده باشید بالاخره دست کم یکی از ما میآییم» و این احتمال را هم منتفی نساخته که هر دو بیایند. اما اینجا بحث درباره اخلاق راستگویی و وفای عهده و توریه و تقیه و غیر ذلک نیست. در شطرنج سیاست سه پیاده را به وزیر بدل کردهایم بی آنکه نیازی به این انباشت مهرههای یک دست داشته باشیم. حالا محتاج یک حرکت L هستیم و کو اسبی که توسنی کند؟
این هر سه اگر زودتر دستکم در پس پرده به توافقی نرسند، شکافی در جبههی اصلاحات میافکنند که پر شدنی نیست.
زیاده شد حالا میگویی تو را صفحه و صحیفه دادیم که در کامنتها مقاله نویسی نکنی ودریغ که...
احمد هاشمی | جمعه، ۲۳ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۲۳
نظر شما برای خاتمی ارسال شد!
محمد.ت | پنجشنبه، ۲۲ اسفند ۱۳۸۷، ۰۱:۳۶