تدارک مافات
دیر زمانی است که اینجا – وبلاگ – گرد و غبار گرفته است. به خاطر منسوخ شدن فلشپلییر بسیٍاری از فایلهای موسیقی هم از دسترس خارج شدهاند. به تدریج سعی میکنم اینها را درست کنم ولی طبعاً زمان میبرد. در این میان اگر کسی به چیزی برمیخورد که به آن نیاز دارد و از اینجا میشود آن را شنید، به من پیغام بدهید تا زودتر راهش بیندازم. در این فاصله بعضی وقتها یادآوری میکنم ترنمهای لطیفی که سالهای سال خانهنشین ضمیرم بودهاند. یکی آلبوم دود عود شجریان است با پرویز مشکاتیان.
[موسيقی] | کلیدواژهها: , دود عود, شجریان, مشکاتيان, موسیقی, نوا, يوسف خوشنام ما
ادب درونی و نقد بیرونی
آدمها علاوه بر کوشش برای تهذیب نفسشان و پیراستن درونشان از رذایل، همیشه نیازمند مواجهه با ناظر بیرونی یا منتقدی سختگیر هستند. بعضی چیزها را خود آدمی هرگز نمیتواند بفهمد به ویژه اگر عیبی باشد که در ضمیر آدمی جاگیر شده باشد. ما انسانها عادت و تمایل داریم به عبور کریمانه از کنار عیوب ریز و درشت خودمان. آن دیگری به مثابهی آینه یا حتی عقل منفصل و شما حتی بگو عیبجوی بدقلق برای ما آدمیان نعمتی است که غالباً قدرش را نمیدانیم.
بعضی وقتها ما کارهایی را انجام میدهیم و فکر میکنیم خیلی خوباند این کارها. و همینها را – به حساب و اعتبار اینکه راهش اصلاً همین است – در منظر و مرآی عموم هم به نمایش میگذاریم غافل از اینکه اصل کار چقدر اسباب خفت و شرمساری است. ولی خودمان نمیفهمیم. کسی هم یا اهمیت نمیدهد یا به رویمان نمیآورد (و چه بسا پشت سرمان تکرارش کند) یا مرعوب ماست و جرأت و جسارتاش را ندارد که با نفسانیت فربه ما دربیفتد و بگوید که: ای بیخبر! از معصیت جان میکنی!
این رد پا را اینجا برای خودم میگذارم که گهگاهی بازگردم و نگاهش کنم. صادر و وارد اینجا را هم زیان ندارد. شاید باعث شود بیشتر به تفرس در احوال درونشان بپردازند. خدا عاقبت همهی ما را ختم به خیر کند. کل بنی آدم خطاؤون وخیر الخطائین المستغفرین.
[تأملات, تذکره] | کلیدواژهها: , تهذيب نفس, حدیث نفس, خویشتنپرستی, نرگسانگی
بر زمین بشریت
مدتهاست چیزی در وبلاگ ننوشتهام. بسیاری از حرفهای پراکنده یا حتی منسجم را یا بریدهبریده در توییتر و فیسبوک رها کردهام یا هرگز ننوشتهام. مشغلههای کاری و تدریس هم طبعاً مانع دیگری هستند. یکی دو روز است نکتهای در خیالم مرتب میگذرد و به گمانم ثبتاش دست کم برای خودم مهم است. ما آدمیان را – آدمیان دیگر جز خودمان را – چگونه داوری میکنیم؟ این سؤال بسیار مهمی است.
عموم ما به خاطر شاید ترسهای نهادینه در نهاد انسانی از زوال و نابودی یا احساس تهدید در برابر غیر حتی وقتی که واقعاً تهدیدی از جانب دیگری متوجه ما نباشد، ناخواسته سپر دفاعی ستبری در برابر دیگری بلند میکنیم. خیلی اوقات شناخت ما از دیگر محدود و منحصر به خواندهها یا نوشتههای سطحی این و آن است. تربیت دوران کودکی، آموزشهای ایدئولوژیک مذهبی یا سیاسی خیلی اوقات جا را برای اندیشه و خردمندی و حتی انسان بودن ما تنگ میکنند. اولین قدم برای مقاومت در برابر این وسوسهها این است که همیشه در برابر خیلی از دانستههایی که مفروض میدانیم و خیال میکنیم یقینی و قطعی است اگر نه تشکیک جدی دست کم جای اندکی بازنگری باقی بگذاریم. در زمین، در میان انسانها، هیچ معرفتی قطعی و یقینی و نهایی نیست. از همین روست که از هیچ انسانی و هیچ طایفهای به سادگی و به سرعت نباید اهریمن ساخت یا گمان کرد که این فقط ماییم که بر صراط مستقیمایم و دیگران در راه باطل سرگرداناند.
نکتهی دیگر که به همین مضمون مرتبط است این است که ما به دشواری خودمان را جای دیگران میگذاریم. سخت است که خودمان را جای کسی که جنسیتاش، افکارش، اعتقاد و مذهباش، زبان و فرهنگاش با ما تفاوت دارد بگذاریم و سعی کنیم کمی دنیا را از منظر او ببینیم بدون داوریهای غلاظ و شداد قبلی. این پرهیز هم البته به خیال من از ترس است. از ترس اینکه مبادا آنکه تا دیروز دیو تلقیاش میکردیم هنگام برخورد نزدیک و انسانیتر به چشممان یکی بیاید مثل خود ما. آن وقت آن دیوار ستبری که میان خود و دیگری برکشیدهایم ناگهان فرومیریزد و دنیایمان یکسره عوض خواهد شد. برای بسیاری از آدمیان برداشتن این گام سخت است.
داوری کردن دیگری و تحلیل کردن او هیچ وقت نباید در خلاء رخ بدهد. هر فرد، هر گروه فکری، دینی، سیاسی را باید در بافتار تاریخی و سیاسی خودشان و از همه مهمتر در مقایسه با سایر بازیگران همسنخ خودشان مقایسه کرد. ما هیچ وقت انسانها را با فرشتگان مقایسه نمیکنیم. نمیشود یک فرد یا گروه را گذاشت سینهی دیوار و محاکمه کرد اما همزمان تمام افراد یا گروههای دیگر بازیگر در صحنهی مشابه را طیب و طاهر قلمداد کرد و گمان کرد که بقیه خوبان عالماند و جز همین چند خطاکار و طوایف ضاله بقیه نیکفرجامان عالماند و بس.
راه رهایی از این آفتها البته درگیر شدن با انسانیت خویش است. دیدن ضعف و نقصان خود مهم است. فروتنی معرفتی و اخلاقی کلید رهایی از این نخوتهای هولناک و ویرانگر است.
[تأملات, تذکره] | کلیدواژهها: , توهم يقين, ديگریتراشی, غیرسوزی, فروتنی, معرفتشناسی, کثرتگرايی
منطق سرمایه در شبکههای اجتماعی

شبکههای اجتماعی امتداد منطق سرمایهداری هستند. در این شبکهها «پیروزتر» کسی است که این منطق را پذیرفته باشد و در همین زمین بازی کند. شبکههای اجتماعی مبتنی بر عدالت و رفع تبعیض نیستند. شبکههای اجتماعی با وبلاگها تفاوتهای زیادی دارند هر چند همچنان مبنا یکی است. فناوری ارتباطات همچنان نخبهگراست و بیشتر در اختیار کسانی است که امتیاز دارند و در زمین محرومیت نیستند.
اما سرمایهی شبکههای اجتماعی چیست؟ لایک، فالوئر، ریتوییت بیشتر. کسی که در این فضاها محروم از اینها باشد، محروم اجتماعی محسوب میشود. در بهترین حالت، غاری دارد برای زمزمههای خلوت خودش. هر بار که افزایشی در شمار لایکها یا دنبالکنندگان پستی میبینیم بلافاصله باید دقت کنیم که این محتوا چطور در راستای منطق سرمایهی شبکههای اجتماعی واقع شده است. این متاع در بازار خاصی خرج میشود: بازار ستارگان.
شبکههای اجتماعی به طریق اولی همبستگی درونی تولیدکننده و مصرفکننده را در بازار سرمایهداری مجازی نشان میدهند. تولیدکنندهی ستاره و نامدار تا جایی سخن خودش را میگوید. از جایی به بعد کاملاً اسیر مخاطب است و باید با خواست همان مصرفکنندهی بازار سرمایه خودش را منطبق کند و گرنه با ریزش مواجه میشود. این مخاطب شهوت دیده شدن و شهوت شنیده شدن را برای تولیدکننده ارضاء میکند و شهوت خاصیتاش فزونخواهی است. سرمایه هم به هر حالت امری دنیوی و مادی است و در خدمت رفع نیازهای زمینی بشر. با همین منطق، شبکههای اجتماعی کارکرد مجازی سرمایهداری را دارند. صاحبان این شبکهها هم سرمایهداران نوینی هستند که از فضای پاسخگویی و دموکراسی فاصلهی کهکشانی دارند. شما محتوا تولید میکنید و به رایگان در اختیار صاحبان فیسبوک و توییتر و اینستاگرام (یا تلگرام) میگذارید. این سرمایه و محتوای شما به شکل داده و فراداده در تملک صاحبان این شبکههاست. صاحبان شبکهها این دادهها را روزانه به خریدارانی قدرتمند از جمله دولتها و شرکتهای عظیم میفروشند. و در خلال همین خرید و فروشی که ما مادهی اولیهاش را به راحتی و با رضایت خاطر در اختیار معاملهکنندگان قرار میدهیم، یک بار دیگر ما موضوع تجارت آنها میشویم؟ چطور؟ به این شکل که هر بار آمازون یا اینستاگرام را باز میکنید یا وبسایت فلان روزنامه یا مجله را میبینید، تبلیغی پیش چشمتان ظاهر میشود که با دادههایی که پیشتر تولید کردهاید یا جستوجوهایی که کردهاید به دقت تنظیم شده است. و باز شما در همان چرخهی تولید و استمرار سرمایه قدم به قدم و تا حلقوم فرو میروید!
راه گریزی هم هست؟ بعید میدانم. دامنهی این سرمایهداری اجتماعی چنان وسیع و فراگیر است که به این زودیها شاهد تغییر نخواهیم بود. تنها کاری که میشود کرد پرهیز از افتادن در میدان ستاره شدن است. و این دشوارترین کار است چون ظاهراً خلاف طبع آدمی است. آدمی در برابر شهواتاش – از هر جنسی – زود تسلیم میشود و زانواناش شل میشود. خطرناکترین شهوت آدمی هم – به خیال من – شهوت مطرح شدن و تعظیم و تکریم دیدن است. و شبکههای اجتماعی درست از همین سپرانداختگی آدمی در برابر شهواتاش تغذیه میکنند.
[تأملات, وبلاگستان] | کلیدواژهها: , سرمايهداری, سرمایه, شبکههای اجتماعی, شهوت شهرت
این قند پارسی
[تأملات, حافظانه] | کلیدواژهها: , افغان, ایرانی, تاجیک, ترک, حافظ, شعر, شوونيسم, قومگرایی, ملیگرايی ديگریستيز, مولوی
رسانههای فارسیزبان خارج از ایران: معضل لاینحل

۱. چرا رسانهی فارسیزبان خارج از کشور از اساس وجود دارد؟ چرا مثلاً در عربستان سعودی یا لیبی رسانهای به زبان انگلیسی وجود ندارد که اخبار داخلی بریتانیا را گزارش و تحلیل کند؟ یک دلیل سادهاش این است که خود بریتانیا به قدر کافی رسانهی آزاد و مستقل دارد و صدای مردماش بیش از صدای عربستان سعودی یا لیبی شنیده میشود. جواباش شفافیت و آزادی و استقلال رسانهای است و موازین آزادی اندیشه و آزادی بیان و غیره. اما دلیل دیگرش این است که: کشورهایی مثل بریتانیا و آمریکا به خاورمیانه و ایران علاقهی راهبردی دارند. و بخش بزرگی از این علاقهی آنها با سابقهی استعماری و دخالت کشورهای قدرتمند غربی در این منطقه بر میگردد. همانطور که اورینتالیسم و استعمار (و امپریالیسم) طیف دارد، میشود مثلاً رسانههای فارسیزبان آلمان و هلند و فرانسه را با بریتانیا و آمریکا قیاس کرد. خصلت رسانههای فارسیزبانشان را به خوبی میتوان با خصلت امپراتوریهای ماقبل فروپاشی استعمار و سیاستهای امپریالیستی آمریکا قیاس کرد. و بپرسید چرا اسپانیا و پرتغال و ایتالیا رسانهی فارسیزبان ندارد؟ و چرا مثلاً روسیه دارد؟ شباهت و تفاوت این کشورها در چیست؟ در قدرت سیاسی جهانی و علایق راهبردیشان در منطقه.
۲. رسانههای فارسیزبان خارج از کشور – پیش و پس از انقلاب – عمدتاً در حاشیه و به موازات سیاستهای کشورهای میزبانشان به مسایل داخلی کشورهای محل بحث هم پرداختهاند و خیلی اوقات پناهگاه منتقدان و معترضان سیاسی و همچنین روزنامهنگارانی شدهاند که در کشورهای خودشان تحت تعقیب و آزار بودهاند. این سرپناه جستن و البته به تبع آن معیشتی ساختن خواستهی طبیعی هر انسانی است. در این چارچوب همهی روزنامهنگاران مثل هم نبوده و نیستند. تفاوت افراد را میشود در نوشتهها و سلوک اجتماعیشان به وضوح دید.
۳. بیطرفی رسانه و رسانهچی، افسانه است و بس. چنین چیزی وجود خارجی ندارد. هم به دلایل معرفتشناختی و هم به دلایل سیاسی. هیچ انسان و دانشوری مبرا و عاری از جانبداری و نظرهای شخصی خودش نیست. این سخن فرق دارد با اینکه بگوییم پس همگان متعصباند. این دو گزاره تنها گزارههای ممکن نیستند. طیفهای بسیاری در این میانه هست. اصل نکته اما این است که هیچ روزنامهنگاری نمیتواند مدعی شود حقیقت، تمام حقیقت و فقط و فقط حقیقت را دارد میگوید. به این دلیل ساده که هر روزنامهنگاری انسان است و معرفت و شناخت انسانی در هر حوزهای مقید است. همیشه اطلاعات تازهای ممکن است روایت شما را نقض کند. تازه فرض ما این بود که روزنامهنگار مزبور همیشه جویای حقیقت بوده باشد. چنین نیست که شما اگر در رسانهی الف کار کنید، همیشه بنا به تعریف درستکار خواهید بود و منصف و اگر در رسانهی ب کار کنید همیشه و بنا به تعریف درست خلاف آن هستید. این هم افسانه است.
۴. راه برونرفت از این وضعیت چیست؟ به خیالم بهترین راه گشودگی فضای سیاسی و رسانهای داخل ایران است. برای این شاهد هم فراوان است. در دورهی ریاست جمهوری خاتمی به خصوص در دورهی اول، رسانههای فارسیزبان خارج از کشور عمدتاً چیز زیادی برای گفتن نداشتند. چیزی نبود که در رسانههای داخل گفته و نوشته نشود. رسانههای خارج از کشور حداکثر بعضی نکات را صریحتر میگفتند. همین. بعد از قلع و قمع مطبوعات داخل ایران، رسانههای خارج کشور زمین مستعد خود را یافتند. از این حیث سرنوشتشان به سرنوشت و رفتار حاکمان سیاسی ایران گره خورده است. اینها بدون آنها بیمعنا میشوند و بر عکس. تا در فضای سیاسی و رسانهای داخل ایران به شفافیت و نظارت قانونی بلاتبعیض نرسیم و میدان رسانهی و قانون عرصهی تاختوتاز خودسری و رفتارهای کیهانی باشد، وضع رسانهی خارج از کشور هم همین است. آنها هم بالاخره در این فضای بنبست همدلانی پیدا میکنند که از رفتارهای داخلی به ستوه آمدهاند و جایی برای شنیدن سخنانی متفاوت میخواهند حتی اگر آن سخنان نادقیق و گاهی کذب باشند. مهم برایشان تشفی خاطر است نه حتی حقیقت. نظام ایران در پدید آوردن این فضا و دامن زدن به آن سهم دارد. بیرونیها هم در آن دخیلاند. اینها به هم وابستگی درونی دارند.
۵. ولی کمترین کاری که میشود کرد چیست؟ به نظرم رعایت کردن بعضی اصول حداقل. اول اینکه دروغ نگوییم ولو با گفتن آن دشمن ما – شما حتی بگو دشمن عدالت و آزادی و انسان – را بشود مخدوش و ملکوک کرد. دوم اینکه اصول خبرنگاری را درست رعایت کنند. برای هر سخنی منبع کافی داشته باشند. روایتهای مختلف را ارایه دهند. تکمنبعی نباشند. از هیجانزدگی و برچسب زدن پرهیز کنند. اگر اینها را خوب مقایسه کنید میبینید که روز به روز رسانههای فارسیزبان خارج از کشور به بعضی از رسانههای افراطی و بیمار داخل و خارج کشور شبیهتر شدهاند.
۶. بدترین و بیخاصیتترین پاسخ به رسانههای خارج از کشور، برچسب بیگانه یا خودفروخته یا صهیونیستی زدن است. خود همین برچسبزدنها باعث تدوام این فضا شده است. به جای چنگ و دندان نشان دادن به همدیگر رسانههای داخل و خارج از کشور باید نشان بدهند کدام یک میتوانند مسؤولیتهای خبریشان را بدون افتادن در دام سیاستهای این طرف یا آن طرف با حداقل دخالتهای شخصی ادا کنند. افق روشنی برای این رسانهها هست؟ شاید باشد ولی در پنج شش سال پیش رو به نظرم نه.
[دربارهی دموکراسی] | کلیدواژهها: , بیبیسی فارسی, رسانههای خارج از کشور, نقد رسانه
نقد وقت از سه منظر
یکی از غنیترین مفاهیمی که در زبان و ادب پارسی میان طیف گستردهای از شاعران و نویسندگان پایگاه راسخی داشته، اعتنا به نقد وقت است. در زبان خیام، این وقتآگاهی و زیستن در لحظه شاید کلیدیترین مضمون اندیشهی اوست. این رباعی خیام به خیال بهترین تصویر را از این اندیشه نشان میدهد:
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن
فردا که نیامده است فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
و در بسیاری رباعیات دیگر خیام هم درست همین مضمون را میبینم که در متن رباعیات دیگر تنیده شده است.
نمونهی کمی دورتر از زمان خیام، مولوی است که همین مضمون را در قالب باورهای عارفانه و مؤمنانهاش تصویر کرده است. این ابیات مثنوی را ببینید:
هست هشیاری ز یاد ما مضی
ماضی و مستقبلت پردهٔ خدا
آتش اندر زن بهر دو تا به کی
پر گره باشی ازین هر دو چو نی
تا گره با نی بود همراز نیست
همنشین آن لب و آواز نیست
مولوی این اعتنا به گذشته و آینده را حجاب و پرده میداند. اینها گره هستند. مثل گره نی که باید از میان برداشته شود تا صدایی از آن بیرون بیاید. مضمون زیستن در لحظه و ابن الوقت بودن برای مولوی این است.
یک نسل بعدتر، حافظ تصویری از همین مضمون به دست ما میدهد که هم شوخ و شنگی خیام را دارد و هم شکاکیتی در برابر باورهای مؤمنانه:
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
و یا وقتی میگوید:
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی
و تقریبا هر جایی که حافظ از این غنیمت شمردن وقت سخن میگوید نگاهاش به مرگآگاهی است و هیچ دیدن گذشته و آینده:
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحم نخواهند ماند
و وقتی میگوید:
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
تمام اینها حکایت از میناگریهای حافظ با این مفهوم دارد. مولوی با تمام آن خیال حیرتانگیز و توانایی که دارد وقتی به مثنویاش میرسی میبینی ناگهان از آن اوج نبوغ فرود آمده و همنشین مؤمنان و متوسطان شده است.
گرچه ماه رمضان است… (۳)
آداب و مناسک شریعت دیوار به دیوار قیامتاند. قیامت به معنای دقیق آن، نه به معنای عوامانهی زیر و زبر شدن جهان مادی و آخرالزمانهای هالیوودی. خواجهی طوسی جایی در تعریف شریعت آن را دوری میخواند که در آن طاعت به شرط تعیین اوقات فرمایند و دور قیامت را دوری میخواند که در آن طاعت به شرط رفع تعیین اوقات فرمایند. در هر دو دور، طاعت ثابت باقی میماند. یعنی طاعت که نام دیگری برای معرفت هم هست، از موضوعیت نمیافتد. جایی که طاعت از موضوعیت بیفتد قیامت تبدیل به اباحت میشود. این مقدمه را از این باب گفتم که شباهت روزگار فعلی را به دور قیامت به یک معنای موسع نشان دهم.
در روزگار کرونا – که حالا مصادف با رمضان هم شده است – زمان و مکان معنایشان دگرگون شده است. حتی میشود گفت حجاب زمان و مکان برداشته شده است. میفهمیم که زمان همچنان باقی است و مکان هم. هنوز هم فاصلهها هست. اختلاف زمان هم هست ولی نوع رابطهی آدمیان و فهمشان از جهان و سلوک انسانی تغییر کرده است. مختصرش اینکه کرونا، برای آدمیان عادتشکنی کرده. و عادتشکنی از مهمترین ویژگیهای قیامت است. قیامت، عادتشکن است. خواب خو گرفتن به مناسک معهود را از سر آدمی میپراند. شریعت به همین معنا مستی میآورد. شیفتگی میآورد. قیامت این مستی را میشکند و این شیفتگی را مبدل به آگاهی میکند و مراقبت.
اهل سلوک البته همیشه نیاز به تلنگر یا حادثهای بیرونی ندارند. برای اهل معرفت قیامت هر روز میتواند رخ بدهد چنانکه قدر و شب و روز قدر مرتب برای اهل حقیقت تکرار میشوند و مقید به عشر آخر رمضان نیستند. یعنی که رمضان را میشود در ماههای دیگر هم تکرار کرد. این رمضان مقید به زمان و مکان رمضان شرعی است. یک رمضان قیامتی هم داریم که متصلان به قائم ظرایفاش را بهتر میفهمند. و هذا اشاره.
[رمضانيه] | کلیدواژهها: , رمضان ۹۹, رمضانیه, شب قدر, شريعت, قائم, قيامت, کرونا
اولین و آخرین قربانی تحریم همیشه مردماند

این یادداشت را حدود یک ماه پیش نوشته بودم و در وبلاگ نبود. ضرورت بحث دربارهی موضوع همچنان باقی است. پاسخ ایرانیان مدافع تحریم به این پرسش ساده چیست: چطور میتوانند در عمل نشان بدهند تحریم فقط به حکومت صدمه میزند و مردم آسیبی نمیبینند؟
یکی از بزرگترین رخنهها در استدلالهای مدافعان تحریم اینجاست که در واقع کارکرد اصلی تحریم این است که مردم ایران جانشان به لب برسد و خودشان حکومت را سرنگون کنند. این را باید از تحریمچیان پرسید که آیا با این استراتژی موافقاند یا نه؟ با جان به لب کردن مردم موافقاند؟ ماجرای تحریم تیغ دولبه است به این معنا که اگر رفع تحریم به بهبود وضعیت زندگی مردم ختم شود، هیچ تضمینی نداریم که مردم آن کشور بخواهند حکومتشان را سرنگون کنند ولو خیلی هم از آن ناراضی باشند یا آن را نامشروع بدانند. دلیلاش هم دغدغههای طبیعی بقاست. مدافعان تحریم – احتمالاً – کاملاً درست میگویند که برداشتن تحریم باعث تقویت خودکامگان هم میشود ولی تقویت مردم و جامعهی مدنی هم ناگزیر همین خودکامگان را در مسیر دارد. آیا به خاطر بستن راه نفس آن خودکامگان باید جامعهی مدنی و مردم را هم خفه کرد؟ پاسخ تحریمچیان در عمل مثبت است.
تحریمچیان در توجیه صدمه دیدن مردم از رهگذر تحریم حکومت استدلالشان این است که مسؤول اصلی و نهایی صدمه دیدن مردم حکومت است. اگر حکومت از سر راه کنار برود، مردم آسیب نمیبینند. بدیهی است که هیچ جا اتفاق نمیافتد و از اساس مغالطه است. لذا، مسؤولیت اصلی صدمه دیدن مردم خودشانند. اگر قرار باشد نظام خودکامهای با فشار تحریم و به خاطر دلسوزی برای مردم یا حفظ تمامیت ارضی کشور یا بقای فرهنگاش دست از خودکامگی بکشد، بدیهی است که دیگر آن نظام خودکامه نخواهد بود بلکه دلسوز کشور و مردماش میشود. آن وقت چرا باید ساقطاش کرد؟ دقت کنید به مغالطهی تحریمچیان. من نظام جمهوری اسلامی را نظامی صاحب صلاحیت و دلسوز برای ایران و مردماش نمیدانم (به دلایل مختلف) ولی شیوه و استدلال تحریمچیان را هم به همان اندازه برای ایران و مردماش خطرناک و ویرانگر میدانم. باید از دوقطبی افراطی نظام و مخالفان افراطیاش عبور کنیم. راه آینده این است.
در هیچ جای دنیای هیچ نظام خودکامهای که قدرت کامل را در اختیار خودش داشته باشد، با التماس و درخواست و تحت فشار دست از قدرت نمیکشد. تحریم، بدیل حملهی نظامی است برای سرنگون کردن یک حکومت. تحریم شیوهای است که در مورد خاص ایران عمدتاً هدف مشخصی دارد: تغییر رژیم و نه تغییر رفتار رژیم. تحریم همیشه باعث تغییر رفتار نمیشود. در این مورد خاصتر به خاطر وضعیت ایران و عوامل مختلفی که در ماجرا دخیل است، تحریم به زبان خیلی ساده یعنی اینکه مردم چنان مستأصل و عاصی شوند که به خاطر فشارهای مختلفی که بر معیشتشان و زندگیشان و حتی نفس کشیدنشان وارد میشود، بر حکومت بشورند و آن را سرنگون کنند. تحریمچیان باید بتوانند به این ادعا (شما بخوانید کیفرخواست) علیه خودشان پاسخی روشن بدهند آن هم نه پاسخی در حد حرف بلکه بتوانند در عمل نشان بدهند که اگر مدافع تحریماند یا تحریمچی هستند، چه کارهایی انجام دادهاند تا فشار اصلی از روی مردم و جامعهی مدنی برداشته شود و فقط به حاکمان ناکارآمد منتقل شود؟ در حرف همه – از جمله پمپئو – این ادعاها را دارند ولی در عمل هیچ کس – از جمله پمپئو – هنوز نتوانسته نشان بدهد که تحریم به مردم عادی صدمه نمیزند.
گر چه ماه رمضان است… (۲)

آدمیزاده – شما بگو خیل مؤمنان از میانشان – خود را مقید مناسک میکنند به امید تقربی. برای سلامت نفس آدمی و رهایی از دام حقبهجانبی همیشه ضروری است فکر کنیم که روزهی ما برای خود ماست. ان الله لغنی عن العالمین. و باید افزود که او از نماز و روزه و طاعت آدمیان نیز بینیاز است. مضاف بر این، تقید به مناسک شرعی – بر خلاف تصور عامهی مردم – کار خیلی دشواری نیست. شاید برای کسانی دست-و-پا-گیر و مزاحم باشد. اما از عهدهی مناسک و آداب شرعی برآمدن کار بسیار سادهای است. غایت و مقصد این مناسک اما چیزی است که رسیدن به آنها بسی دشوارتر از مثلاً رکوع و سجود یا امساک از طعام و شراب است. دست بر قضا، خو گرفتن به همین مناسک آسان بسیاری اوقات خودش بزرگترین حجاب است برای آن حقایق. پس سؤال این است: ما طالب مناسکیم یا حقایق؟ روزهداری عادتی دشوار نیست. تقید به عبادت ظاهر نیز. آدم شدن – به هر دو معنا – عقبهی دشوارتر ماجراست. اهل سلوک تعبیری دارند دربارهی موانع سلوک معنوی و این موانع را در سه طبقهی شوائب طبیعی، وساوس عادتی و نوامیس امثله میشمارند. ذیل اشاره به وساوس عادتی در آغاز و انجام طوسی نکتهای ظریف نهفته است: آداب شریعت از جنس وساوس عادتیاند. یعنی آدمیان هم پس از ملکه شدن تقید به شریعت میل به آنها میکنند و هم بدانها عادت میکنند. در جاهای دیگر، آداب شریعت را در زمرهی نوامیس امثله نهادهاند از این جهت که در زمرهی نوامیس الاهیاند و تمثیلیاند. اما به زعم من آداب شریعت مرتبتی فروتر از نوامیس امثله دارند.
به هر حال، قصه را دراز نکنم و الفاظ را هم بیهوده پیچ و تاب ندهم. غرض این بود که خودمان مراقب ملکه شدن این عادت ذمیمه در درونمان باشیم که گمان نکنیم هنری کردهایم با روزه گرفتن یا مثلاً ادای فرایض. بله، این توجهات برای مبتدیان شاید مضر باشد. و حتی شاید برای متوسطان. اما به هر حال، در این عصر کرونا که به خیال من از تجلیات قیامت است به شرحی که در یادداشتی دیگر خواهم آورد، توجه به آن جنبهی حقیقتی و قیامتی رمضان و روزه مهم است.
[رمضانيه] | کلیدواژهها: , رمضان ۹۹, رمضانيه, شريعت, قيامت, نوامیس امثله, وساوس عادتی