از عمل تا حرفِ سیاست

آسانترین چیزی که میتوان دربارهی سیاستمداران – در هر کشوری – گفت این است که: به عمل کار برآید به سخندانی نیست. تناقض قصه هم درست همینجاست. آسان میشود گفت که نیکو و پاکیزه سخن گفتن برای سیاستمدار خوب، کافی نیست. عمل هم لازم است. اما واقعیت قصه این است که هیچ عمل سیاسی مطلوب و معقول بدون مقدمه و درآمد سخن نیکو و نظر منسجم، پا بر زمین نخواهد آورد. روحانی امروز نخستین و مهمترین مانع سیاستورزی پریشان و پوسیده را از میان برداشته است. رتوریک از همگسیخته، پریشان، پرخاشجو و دشمنتراش و دیگریسوز، تا امروز بخشی جداییناپذیر از گفتار سیاستمداران ایرانی بوده است. عبور از این زبان و ادبیات، فاصله گرفتن آگاهانه از آن و میل کردن به سوی زبان دیپلماتیک، ملایم و گشوده، آغاز گشایشهای احتمالی بعدی است.
ادبیات روحانی تا هماکنون سلاح ریشخند و نومیدی پراکندن را از بسیاری گرفته است. با این دگرگونی معنادار بیشک کار منتقدانی که مهمترین منبع ارتزاق فکری و مالیشان زبان کوچهبازاری، پرخاشجو و تحقیرگر احمدینژاد بود، بسیار دشوارتر از پیش شده است. تا تغییر معنادار عملی در سیاست البته راه درازی باقی است. اما بخشی از خشونت عملی، از خشونت زبانی آغاز میشود. سرکوب و تحقیر دیگری، ابتدا از زبان تحقیرگر و پرنخوت و متبختر آغاز میشود. اما مغتنم نشمردن این دگرگونی و تحول مهم و نومیدی پراکندن، باری اگر دهد، بیشک پشیمانی خواهد بود و امداد رساندن به تفکری که بقایاش در درشتی و خشونت و دیگریسازی است.
[انتخابات ۹۲] | کلیدواژهها: , اصلاحطلبی, انتخابات ۹۲, حسن روحانی, ميرحسین موسوی
زیر و زبر گفتمانی در مراسم تنفیذ روحانی

در روز تنفیذ حسن روحانی، حادثهی مهمی اتفاق افتاد که از نگاه بسیاری از ناظران دور مانده است و هر چقدر هم که در سطح به آن متفطن باشند، از عمق معنای آن غفلت کردهاند. تاریخ و سنت نظام جمهوری اسلامی تصویری از رهبر کشور و رییس جمهور به دست میدهد که در آن یکی زبردست است و دیگری زیردست. رهبر مُطاع است و قدسی؛ اما رییس جمهور فرودست است و مطیع. نسبت و رابطه، بر حسب رابطهی مولا و ولی فهمیده میشود.
مراسم تنفیذ روز شنبه این موازنه را به نرمی و لطافت یکسره واژگون کرد. هیچ «انقلاب»ی رخ نداده است. قرار هم نبوده انقلابی رخ بدهد. حرمت کسی هم شکسته نشده و اتفاق خارق عادتی رخ نداده است اما گویی وارد دوران تازهای شدهایم. مشخصههای این دگرگونی ترازِ رابطه چیست؟
[انتخابات ۹۲] | کلیدواژهها: , انتخابات ۹۲, حسن روحانی, مراسم تنفيذ
بازگشتِ مهربانی
۱. چند ماه گذشته در سیاست ایران، شاهد زوال تدریجی گفتار زمخت و ناهموار و ادبیات پرخاشگر بودهایم؛ دستکم در سطح یک نفر از مقامات رسمی نظام. از نگاه من، این بازگشت مهربانی است: مهربانی با کلمه. با واژهها که مهربان باشی و از آنها به مثابهی تیر و خنجر برای دریدن و کشتن و سوختن استفاده نکنی، آرامارام راه مهربانی بر انسان هم هموار میشود. نمیخواهم تصویری آرمانگرایانه یا غیرواقعی از نسبت کلام با آدمی به دست بدهم. میفهمم که هستند کسانی که گفتاری ملایم دارند اما کردارشان پرخاشجوست و در عمل آدمی را میدرند. این را میفهمم. اما قاعده این نیست.
[انتخابات ۹۲] | کلیدواژهها: , آمريکا, اسراييل, تحريم, حسن روحانی, سياست خارجی, نئوکانها
نخوت بادِ دی و شوکتِ خار…

بارها نوشتم و پاک کردم. پاک کردم چون نمیخواستم نشانی از نفرت و کینه در این سطور باشد. پاک کردم چون به فرض که شکستی هم برای خودکامگان و بیدادگران در میان باشد، این شکست، شکست آدمی است. شکست ما نیز هست. پیروزی ما باید چتری باشد بر سر حتی آنها که ما را نمیپسندند و نمیخواهند و خوار و خفیف و ذلیل و عذرخواه میطلبند. ما کسی را فروشکسته و عذرخواه نمیخواهیم.
میخواستم بگویم آن دوران «آخر شد» ولی میدانم و میدانید که آخر نشده است. زدودن آن همه خسارت کار آسانی نیست. در برابر آن حجم عظیم بیکفایتی و سوء مدیریت و خودمحوری، تمام سیاهنماییها سپیدنمایی و مدح مینماید:
آنچنان سوخته این خاکِ بلاکش که دگر
انتظار مددی از کرم باران نیست
اما بیشک یک چیز سپری شده است: نخوت باد دی؛ همان دی ماهی که روز نهماش را حماسهی خود میخواندند. اما چه باک. بگذار کسانی که ما را آدمی نمیشمرند، برای خود روزی برای حماسه داشته باشند. روز حماسهی ما روزی است که حتی آنها که ما را آدمی نمیدانند، شاد باشند و کامروا و گمان نکنند مسیر شادمانیشان یا راه عزت ایرانی و منافع ملی از تشفی خاطر و سپر انداختن دیگری میگذرد. اول نقطهی عزیمت ما همیشه این است که دیگری آینهی ماست. دیگری از ماست. دیگری ماست.
[انتخابات ۸۸, انتخابات ۹۲] | کلیدواژهها: , جنبش سبز, حسن روحانی, ميرحسين موسوی
آقای روحانی! با شما هستند!

هیچ شرح و توضیحی لازم ندارد. فقط برای اینکه حسن روحانی بداند شمار زیادی از کسانی به او رأی دادهاند و «حماسه» آفریدند موضعشان در برابر حوادث سال ۸۸ چیست و از او – که رییس جمهور منتخبشان است – چه انتظاری دارند، همین دو بند مختصر و مفید و معنادار را یادآوری میکنیم تا ایشان بداند که وقتی مراسم تحلیف و تنفیذ ایشان به خیر و خوشی پیش رفت، تازه ابتدای ایستادگی است. هر راهی، جز راه استیفای حقوق ملت، عاقبتاش پریشانی و پشیمانی خواهد بود. شیر را میتوان به حبس و حصر کشاند ولی نمیتوان از او انتظار داشت روباه باشد. خیر الکلام ما قل و دل.
۱. «در ایامی که گذشت شخصیتها و گروههایی به سراغ اینجانب آمدند و خواستار گذشت من از آنچه گذشت شدند. شاید توجه نمیشد که اینجانب از همان ابتدا از حق شخصی خود گذشته بودم، اما مسألهی انتخابات مسألهی شخصی من نبود و نیست. من نمیتوانم بر سر حقوق و آرای پایمالشدهی مردم معامله یا مصالحه کنم. مسأله جمهوریت و حتی اسلامیت نظام ماست. اگر در این نقطه ایستادگی نکنیم، دیگر تضمینی نداریم که در آینده با حوادث تلخی نظیر آنچه در انتخابات کنونی گذشت روبرو نباشیم.»
میرحسین موسوی؛ بیانیهی نهم؛ ۱۰ تیر ۱۳۸۸
۲. «من نه تنها از پاسخگویی در برابر این اتهامات واهمهای ندارم بلکه آمادگی دارم تا نشان دهم چگونه مجرمان انتخاباتی در کنار مسببان اصلی اغتشاشات اخیر قرار گرفتند و خون مردم را بر زمین ریختند و اکنون کوشش میکنند صحنههایی را که صدها شاهد و دهها تصویر آن را گواهی میدهند به گونهای دیگر جلوه دهند؛ آمادهام تا نشان دهم چگونه کسانی که عملشان در راستای ایجاد هرج و مرج در کشور؛ تضعیف نظام و منافع بیگانگان است تلاش نمودند به بهانهی تخریبگریهای عناصری نامعلوم، جنبش سبز شما را اغتشاشگری و وابسته به بیگانه معرفی کنند؛ ولی حاضر نیستم به خاطر مصالح شخصی و هراس از اینگونه تهدیدها از ایستادگی در سایهی شجرهی سبز استیفای حقوق ملت ایران که امروز به خون به ناحق ریختهشدهی جوانان این کشور آبیاری شده است لحظهای صرفنظر نمایم. از مجموع آرای ریخته شده در صندوقها تنها یک رأی متعلق به من است و شما به خوبی میدانید که مشکل آنها با میلیونها رأیی است که جوابی برای سرنوشت آنها ندارند.»
– میرحسین موسوی؛ ۴ تیر ۱۳۸۸؛ بیانیهی شمارهی ۸
[انتخابات ۸۸, انتخابات ۹۲, جنبش سبز, دربارهی ميرحسين موسوی] | کلیدواژهها: , جنبش سبز, حسن روحانی, ميرحسين موسوی
ظلم اهل معرفت!

هر چه گرمی در عالم هست، از اثر صحبت است. هر چه قبض و فروبستگی است از تنها ماندن با خویش است. بعد عظیمی است میان باخودی و بیخودی. بستهی ابر غصه بودن، حاصل با خود بودن است. با خود که باشی ذلیل و خوار ضعیفترینها هستی. بیخود اگر باشی، همراه ذوالفقاری. بلکه خود اسفندیار وقتی.
سخن کوتاه کنم. اثر صحبت است که آدمی را به بالا میکشاند. هیچ وقت نبوده است که غباری بر دل داشته باشم یا قبضی و اندوهی فرا رسیده باشد که صحبت صاحبدلی و همکلامی با راهرفتهی صاحبذوقی این غبار را نزدوده باشد. از دیروز همینطور بیهدف نامههای عینالقضات را ورق میزدم و میان هر چند صفحهای نگاهام جایی متوقف میشد. جایی نیست از نامههای او که گلوی آدمی را نچسبد و مو بر انداماش راست نکند. خواستم این بند از نامههای او را با شما هم شریک شوم. به سرم زده بود شرح بنویسم مثلاً. ولی مگر نیاز به شرح دارد این کلمات؟ از این روشنتر میتوان سخن گفت؟ تازه نیاز به شرح هم داشته باشد، من این میانه که هستم که شارح او باشم؟
«بسیار کسان از مریدان بودهاند که هرگز نام پیران نبردندی تا دهن به گلاب نشستندی، و جماعتی بودهاند که هرگز نام پیر خود نبردهاند:
قومی همه عمر خویش در روزه کنند
قومی دگر از کلاه خود موزه کنند
قومی خدای تعالی را نام برند و ندانند که خود آن چه بود. و قومی پیر خود را نام نبرند که از خدای تعالی چیزی دانسته چه خبر دارند که پیر را این همه تعظیم از آن است که دلاش محل معرفت خدای بود.
شتان ما بینی و بین حمامتی
تُبدی الصبابه و الحنین و اکتم
و لقد بکیت فلو رأیت مدامعی
لعلمت ای الباکیین متیم
ابعد الناس عن الله اکثرهم ذکراً لله. لعمری در بدایت همه نام او برند که «اذکروا الله ذکراً کثیراً» اذکروا الله حتی یقال لکم انکم مراؤون. اما در نهایت این همه برخیزد. جوانمردا! «و اذکر اسم ربک» دیگر است؛ و «اذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفه» دیگر. یا موسی قل الظلمه من بنی اسرائیل لا تذکرونی فان من ذکرنی منهم ذکرته باللعنه».
جوانمردا! پنداری که اهل معرفت خود را ظالم ندانند؟ چندین هزار هزار مقام است که در آنجا نام معشوق بردن حرام است، و چندین هزار هزار مقام است که جز نام معشوق بر زبان نرود. از سوداهای عاشقان هم عاشقا با خبرند و لیس المحبه من تعلیم الخلق انما هی من تعلیم الحبیب الخالق معروف کرخی گوید. رزقنا الله و ایاک ایها الاخ طاعته ما ابقانا و احسن منقلبنا انه ولی ذلک»
(نامهها، ج ۱، صص ۱۰۵-۱۰۶)
[تذکره] | کلیدواژهها: , ذکر, عينالقضات همدانی, پير
نسبت قدر و قیامت
میخواستم مفصل دربارهی شب قدر یادداشت تازهای بنویسم. احوال دل مساعد نبود. پریشانی فکر مجال تمرکز نمیداد. گفتم اگر نتوان حق همهی سخن را ادا کرد، میتوان دستکم اشارهای کرد به ماجرا. بند زیر را از رسالهی «آغاز و انجام» طوسی نقل میکنم و شرحاش را میگذارم برای وقتی که گشایشی دست دهد. فاصبر صبراً جمیلاً!
«در شب قدر: تَنَزّلَ الملائکهُ وَالرُّوحُ فِیها بإذنِ رَبِهِم مِن کُلُ أمرٍ (۹۷:۴). در روز قیامت: تَعرُجُ المَلائکهُ وَالرّوحُ إلیهِ فِی یَومٍ کانَ مِقدارُهُ خَمسیِنَ ألفَ سَنَهٍ (۷۰:۴). وچون کمال مبداء به معاد است، هم چنانکه کمال شب به روز است و کمال روز به ماه و کمال ماه به سال، پس اگر مبدأ شب قدر است معاد روز قیامت است و اگر شب قدر نسبت به ماه دارد: لیله القدر خیر من الف شهر «تَنَزّلَ الملائکهُ وَالرُّوحُ» (۹۷:۳)، روز قیامت نسبت به سال دارد: « یُدبِرُّ الأمرَ مِن السَّماء إلی الأرضِ ثُمَ یَعرُجُ إلیِهِ فِی یَومٍ کانَ مِقدارُهُ ألفَ سَنَهٍ مِمّا تَعُدّوُنَ» (۳۲:۵). و به وجهی اگر مبدأ نسبت به روز دارد: خمرت طینه الآدم بیدی اربعون صباحا، معاد نسبت به سال دارد که مابین النفختین اربعون عاما. و اگر شب قدر بر هزار ماه تفصیل دارد: لیَلهُ القَدرِ خَیرٌ مِن ألفِ شَهرٍ (۹۷:۳)، روز قیامت به قدر پنجاه هزار سال است: فِی یَومٍ کانَ مِقدارُهُ خَمسیِنَ ألفَ سَنَهٍ فأصبِر صَبراً جمَیِلاً (۷۰:۴-۵)».
(آغاز و انجام، خواجه نصیرالدین طوسی؛ فصل دوم؛ صص ۴۰-۴۱ تصحیح سید جلال بدخشانی)
[رمضانيه, قدريه] | کلیدواژهها: , آغاز و انجام, باطن, تأويل, رمضانيه, روز قيامت, شب قدر, قدريه, نصيرالدين طوسی
اطلس نو بافت دلم، دشمن این ژنده شدم…

حالا که ملکوت جامه عوض کرده است و خرقهی نو پوشیده است، انگار نوشتن هم هیجانانگیزتر است هم دشوارتر. هیجان دارد چون فضای مادی و جغرافیای نوشتن دگرگون شده است؛ زیباتر و دلرباتر شده است. دشوارتر است چون حس میکنی دیگر در چنین خانهای نمیتوانی هر جور دلات خواست پایات را دراز کنی و لم بدهی و بی هیچ آداب و ترتیبی رها، فارغدل و لاابالی بنویسی. انگار اقتضای فضا جوری است که لاجرم برای لب گشودن باید ادب نگه داشت. ادب مقامِ تازه، ادبی تازه است.
یک بار دیگر، رسماً باید به دانیال ادای دین کنم. دستکم در حد لفظ و کلام. به خاطر هنرمندی، خوشسلیقگی و نازکخیالیاش در پروراندن تصوری که تصدیقاش محال نبود اما هنر میخواست و مهربانی با حروف و صورتها. دانیال این مهربانی را به تمام و کمال داراست. دست مریزاد، دانیال!
[تأملات] | کلیدواژهها: , سايه, ملکوتيه, ه. ا. سايه
این خرقه بینداز و برو…

امروز، در اولین روز مرداد ماه، ملکوت خرقه عوض کرد. رنگ و قالب پیشین را سالهای درازی نگه داشته بودم. آن ترکیب رنگ و شکل و صورت ملکوت، کمابیش ده سال عمر کرد. حال که دههی اول ملکوت سپری شده است، هم شکل و شمایل و خرقهاش دگرگون میشود و هم نرمافزار مدیریت محتوایاش عوض میشود. روزگاری برای وبلاگنویسان، امتی، سروری میکرد. حالا میتوان با قاطعیت گفت که وردپرس، روزگار فرمانفرمایی امتی را ختم کرده است. پیش از این به چند دلیل مهم از مهاجرت از امتی به وردپرس پرهیز داشتم. نخست اینکه ناگزیر میشدم به فکر قالبهایی تازه برای وبلاگم باشم و بعد هم مجبور میشدم، برای یکایک وبلاگهای ملکوت وردپرس نصب کنم. مشکل اول بلاموضوع شده است. مسألهی دوم هم تا حدود زیادی حل است. راه نصب وردپرس بسیار سرراست و بیدردسر است و هر کس از نویسندگان حلقهی ملکوت که بخواهد به سادگی میتواند به سیستم جدید نقل مکان کند. میماند آن سیستم بلاگرولینگ صفحهی اول ملکوت که هنوز راهحلی برایاش پیدا نکردهام.
اقتصاد سیاسی پس از انتخابات ۹۲
سعی کردهام در این یادداشت، یکی از جنبههای مهم دگرگونیهای سیاسی بعد از انتخابات ۹۲ را مرور کنم. به اعتقاد من، وضعیت ایران را باید محلی، منطقهای و جهانی دید. هر تحلیلی که فقط محبوس یکی از این مؤلفهها بماند و از سایر مؤلفهها غفلت کند، ناکام خواهد ماند. این یادداشت اولین بار در وبسایت جرس منتشر شده است.
[انتخابات ۹۲, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل, انتخابات ۹۲, اپوزيسيون, جنبش سبز, سايه