قضاگردان

دو تصنیف در آلبوم «شورانگیز» علیزاده هست، که ورای وصفاند. مستیآفریناند این دو تصنیف. وقتی شعر خوب با آهنگ خوب و آهنگساز نابغهای مثل علیزاده جمع شوند، حاصلاش این میشود. در این چند روزها بارها در ذهنام داستانها نوشتم برای این دو تصنیف و غزلهایاش – برای «شما مست نگشتید وزان باده نخوردید» – ولی الآن که فکر میکنم میبینم بیهوده است. کسی اگر ذوقاش را داشته باشد بدون اینکه خیال و ذوق چون منی در دریافتاش از شعر و موسیقی دست ببرد، همان ذوق و حال را خواهد داشت، پس مرا نرسد که خیال مخاطب را مهار بزنم. بیکرانگی خیال و درخشش این تجربه را هر کسی میتواند بیازماید.
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Shoor%20Angiz/06.%20Sabouh.mp3]
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Shoor%20Angiz/10.%20Bia%20Saghi.mp3]
دو قطعهی دیگر از آلبوم «راز و نیاز» علیزادهاند. این دو قطعه – و آن دو قطعهی بالا – برای من حال و هوای نوروز و طراوت و تازگی میآفرینند. بی هیچ شرح و حکایتی، هوش و خیالتان را رها کنید در دریای این نغمهها.
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Hossein%20Alizadeh%20-%20Razo%20Niaz/07%20Raz%20o%20Niaz.mp3]
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Hossein%20Alizadeh%20-%20Razo%20Niaz/13%20Biya%20Ta%20Gol%20Barafshanim.mp3]
[موسيقی] | کلیدواژهها: , بيا ساقی, حافظ, حسين عليزاده, راز و نياز, شهرام ناظری, شورانگيز, عليرضا افتخاری, مولوی
بهاری خرم است ای گل، کجایی…
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گُلنار
دگر منقل مَنِه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خُرم است ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مَبَر فرمان بدگوی بدآموز…
[audio:http://www.malakut.org/music/Iraj%20Bastami%20-%20Bouye%20Norouz/Iraj%20Bastami%20-%20Bouye%20Norouz%20-%2005%20Bouye%20Norouz.mp3]
[موسيقی] | کلیدواژهها: , ايرج بسطامی, بهاريه, بوی نوروز, حميد متبسم, سعدی, چهارگاه, گروه دستان
تأملاتی در حاشیهی بحران اوکراین

۱. بحران اوکراین به رغم – و حتی شاید به دلیل – تمام مداخلهی اروپا و آمریکا، نتیجهای معکوس داد. انضمام کریمه به روسیه تنها حاصل سرسختی و جاهطلبی پوتین نبود. بخش مهمی از کار انضمام کریمه با روسیه را اروپا و آمریکا با سوء تدبیرشان تسهیل کردند. واقعیتهای قصه از این قرار است که رییس جمهوری که به شیوهای دموکراتیک و با رأی مردم انتخاب شده بود، در جریان اعتراضی که چندین لایه بود و هویتهای سیاسی مشخصی نداشت (از جمله اینکه نقش نیروهای افراطی و تندرو در سرنگون کردن یانوکویچ پررنگ بود)، از قدرت کنار نهاده شد (هیچ جای قانون اساسی اوکراین نمیگوید که حتی وقتی رییس جمهور فاسد است، میتوانید خارج از عرف قانونی کشور او را تنها با اعتراض عزل کنید). اروپا و آمریکا از جنبش یورومیدان حمایت کرد. عاقبت کار فرار رییس جمهور قانونی کشور شد و سنگین شدن وزنه به سود روسیه. به عبارت دیگر، روسیه بهانهای را که همیشه منتظرش بود پیدا کرد. در کریمه همهپرسی برگزار شد (یعنی باز هم در فرایندی دموکراتیک) و اکثریت مردم کریمه که به هر حال به روسیه متمایلاند، رأی به انضمام کریمه به روسیه دادند. اروپا و آمریکا این انضمام را خلاف قانون اساسی خواندند (در حالی که پیشتر از آن هیچ اشارهای به سرنگونی دولت در تعارض با قانون اساسی نداشتند). آنچه میماند تنها رتوریک طرفین است که از ظواهر بر میآید که پوتین در این میدان پیروز شده است (افزایش فراوان محبوبیت پوتین و افول ستارهی اقبال اوباما پس از این بحران یکی از شواهد ماجراست).
۲. مخالفان اروپایی و آمریکایی پوتین روسیه را تحریم کردهاند. اما تحریم روسیه زمین تا آسمان با تحریم عراق، سوریه و ایران تفاوت دارد. در خاورمیانه علاوه بر محدود کردن بعضی از مقامات حکومتی آسیب اصلی به مردم این کشورها میرسید ولی در روسیه هیچ اتفاق مهمی با این تحریمهای ضعیف و بیرمق نمیافتد. یعنی باز هم اروپا و آمریکا بازندهی قصهاند و پوتین پیروز نبرد.
۳. در پروندهی هستهای ایران، همیشه بیم آن هست که این اختلاف میان روسیه و قدرتهای دیگر صدمهای به روند مذاکرات بزند. اما نکتهی مهم این مذاکرات این است که به هر حال آمریکا دستکم از بین آنکه مبادا دوباره روسیه ابتکار عمل را به دست بگیرد، از مماشات با ایران سود خواهد برد. گشوده شدن کانال ارتباط مستقیم بین ایران و آمریکا، ایران را از روسیه بینیاز میکند ولی همزمان آمریکا هم چارهای نخواهد داشت جز اینکه همین ارتباط را ادامه دهد تا اینکه همزمان هم با روسیه قطع ارتباط کند و هم با ایران و منزویتر از پیش شود. تحلیل من این است که انضمام کریمه به روسیه در نهایت به تسهیل مذاکرات هستهای ایران با غرب یاری میرساند.
۴. روسیه در عمل قدرتی جهانی است که تا امروز طرفدار کشورهای شیعه بوده است (از ایران بگیرید تا سوریه). درست بر خلاف آمریکا که مشخصاً همپیمان عربستان سعودی و کشورهای به ویژه افراطی سنی است. پس از بحران اوکراین، روسیه بیشتر به اسد متمایل خواهد شد و تا همین امروز هم اسد در نبرد با مخالفاناش دست بالا را داشته است. در معادلهای که یک سوی آن ایران، سوریه و روسیه هستند و سوی دیگرش آمریکا و کشورهای اروپایی، به ویژه وقتی که بحران سوریه بدون مشارکت و همکاری ایران غیرقابل حل مینماید، آمریکا با زخمی کردن روسیه تنها برگهای برندهاش را از دست داده است. تصور آیندهی سیاسی سوریه بدون اسد با اشتباهات پیاپی سیاسی آمریکا – از جمله به خاطر مماشاتاش با عربستان سعودی و قاطعیت نشان ندادن در برابر گسترش حضور نیروهای افراطی و خشن در میان مخالفان اسد – اکنون بسیار دشوارتر شده است. از دست دادن همراهی روسیه کار را بر آمریکا بیش از پیش دشوار خواهد کرد.
۵. بحران اوکراین برای پوتین فرصتی تاریخی بود که هم غرور ملی روسها را – پس از تجربهی تلخ اتحاد شوروی و ناکامی تاریخیشان – به رخ طرف مقابل بکشاند و هم چهرهی خود را در داخل روسیه ترمیم کند. فشارها و جنجالهای سیاسی و رسانهای طرف مقابل هم چیزی بیش از سر و صدا نیستند و در عمل به نظر نمیرسد که اتفاق خاصی بیفتد؛ به ویژه که روسیه هیچ اقدام نظامی علیه اوکراین نکرده است؛ هیچ حملهای رخ نداده است و پوتین تنها با تماشا کردن و بهرهگیری از فرصتهایی که اروپا و آمریکا با شتاب و بیتدبیری در اختیارش گذاشتهاند موقعیت خود را به آسانی تثبیت کرد. اعتراضهای اوکراین بیش از آنکه یادآور بهار عربی در نمونهی تونس (یا حتی اعتراضهای مخملی یا رنگی سابق) باشد، چیزی است شبیه مصر: مبارک میرود، مرسی به قدرت میرسد و با کودتای ارتش سرنگون میشود. وضع اوکراین از سابق بهتر نشده است هر چند دولت تازه روی کار آمده سخت مستأصل است که به اتحادیهی اروپا نزدیک شود. پهن شدن بساط ناتو بیخ گوش روسیه برای پوتین پذیرفتنی نبود. ناتو تنها با دادن هزینهی از دست رفتن کریمه میتوانست آغوشاش را به روی اوکراین تازه بگشاید. اما آنکه حالا سرش بیکلاه میماند، نه روسیه است و نه کریمه بلکه دقیقا اوکراین جدید است. اتحادیهی اروپا اگر قرار بود به کشوری کمک کند، ناگزیر میبایست دست اسپانیا و یونان و کشورهای بحرانزدهاش را بگیرد. نجات اقتصادی اوکراین آخرین چیزی است که اروپاییان در این بحران اقتصادی به آن علاقهمندند (پر پیداست که مسأله نه دموکراسی است و نه آزادی وحقوق بشر؛ اگر بود میتوانستند در برابر حزب اسوُبودا، جناح راست و رفتارهای افراطیشان موضع بگیرند – و اینها بخشی تعیینکننده از یورومیدان بودند – که بدیهی است نمیخواستند اعتراضها به یانوکویچ را به این شکل در هم بکشند).
۶. پوتین سرمایهگذاری کلانی روی سیاستهای دوگانهی غرب کرد و هیچ نمونهای از خیرهسری و یکجانبهنگری آنها را از قلم نینداخت. درست در همان روزی که کریمه به روسیه منضم شد، پوتین هم وقت را غنیمت شمرد و شاید غراترین سخنرانی تمام عمر سیاسیاش را ایراد کرد. سخنان پوتین بیشک تأثیرگذار بود. هم مصرف داخلی و تبلیغاتی داشت و هم به آسانی میتوانست مخالفان خارجیاش را به شلاق انتقادهای گزنده بگیرد. پوتین اگر قرار بود تنها به پیشینه و سابقهی اروپا و آمریکا در مداخلههای سیاسی و نظامیشان تکیه کند، نیازی به هیچ توضیح یا توجیهی برای انضمام کریمه به اوکراین نداشت. پوتین بدون شلیک حتی یک گلوله کریمه را به روسیه منضم کرد. از نظر منتقدان غرب، اگر همهپرسی کریمه از نظر اروپا و غرب «غیرقانونی» است، کل قانون اساسی افغانستان و عراق مشکل بدخیمتر و مزمنتری دارد که تنها به استظهار آمریکا مستقر شده است (و بدون حضور نظامی پرهزینه و خونبار آمریکا تحققاش محال بود). پوتین از همهی این موارد بهترین استفادهی تبلیغاتی و سیاسی را کرد. این وضع برای آمریکا هم ناگوار بود و هم ناگزیر. اوباما نه میتوانست و نه میخواست بگوید حمله به عراق غیرقانونی بوده است و تمام این تعلل و تردیدها برای پوتین مائدهای آسمانی بود. روشن است که مسأله خوب یا بد بودن پوتین نیست؛ مسأله واقعیتی سیاسی است که فارغ از میل باطنی چپ و راست اکنون محقق شده است. آمریکا بازندهی بزرگ و زخمخوردهی این دعواست.
[تأملات] | کلیدواژهها: , اروپا, اوباما, اوکراين, روسيه, پوتين, کريمه
کتاب مستطاب «رضایتِ وِبستان»

فکر میکنم کتابی که ربکا مککینن دربارهی اینترنت و آزادی در سال ۲۰۱۲ منتشر کرده است، یکی از روزآمدترین و جامعترین پژوهشهایی است که تا به حال منتشر شده است. این کتاب اکنون به فارسی – به سعی و سیئهی صاحب این قلم – ترجمه شده است و با ویرایش مهدی جامی، توسط آموزشکدهی توانا منتشر شده است. نسخهی اینترنتی این کتاب به صورت رایگان در وبسایت مزبور دسترس است (از اینجا یا اینجا هم میتوانید دانلود کنید). در ادامه، متن مقدمهای را که برای این ترجمهی فارسی نوشتهام، میتوانید بخوانید.
لازم به شرح و تفصیل نیست که ترجمهی چنین اثری، که مشحون از اصطلاحات و واژگان تخصصی و فنی است کار آسانی نیست. مطمئنام که میشود روایت بهتری از این ترجمه هم فراهم کرد. اما تمام این داوریها معطوف به آینده است. آنچه در زمان حال در مقدورات ماست، همین است. اگر در مواردی نقصان یا لغزشی در این اثر باشد، متوجه من است. یک بار دیگر هم باید اینجا از شکیبایی مهدی جامی در ویرایش ترجمه تشکر کنم.
***
ادامهی مطلب…
[کتاب] | کلیدواژهها: , آزادی, اینترنت, توانا, دموکراسی, ربکا مککينن, رضايت وبستان, مهدی جامی, وبلاگستان
غمِ عشقِ ته مادرزاد دیرم…

مدتی پیش قطعاتی آوازی از اجرای شجریان با گروه عارف در شهر بنِ آلمان را در ملکوت آورده بودم روی سه غزل از سعدی. در میان آن اجراها قطعهای آوازی است در دشتستانی با سنتور پرویز مشکاتیان روی دوبیتیهای باباطاهر. این آواز را سالها پیش در ایران شنیده بودم و نوارش دچار همان سرنوشتی شد که بقیهی کاستهای موسیقی من در ایران. من ماندم و فایلهای پراکندهی صوتی روی کامپیوتر که هر کدام در جایی سرگردان است. این آواز دشتستانی از دلنشینترین آوازهایی است که شجریان خوانده است. کیفیت صدا چندان خوب نیست ولی در این آواز، سوزی هست که جانِ آدمی را مشتعل میکند. بشنوید و فیض ببرید (یکی دو دقیقهی اول مقدمهای است که گویندهی رادیو به زبان آلمانی توضیح میدهد به اضافهی انتهای آواز که بخشهایی از تصنیف صبح است ساقیا را پخش میکند).
[audio:http://blog.malakut.org/audio/Dashtestani_in_Bonn/Shajarian_Meshkatian_Bonn.MP3]
[موسيقی] | کلیدواژهها: , آلمان, باباطاهر, بن, دشتستانی, سنتور, شجريان, پرويز مشکاتيان, گروه عارف
برنامهی هستهای ایران: مسأله یا شبه مسأله؟
یادداشت زیر را حدود دو سال پیش نوشته بودم. آن زمان هنوز دولت روحانی در افق سیاست ایران پدیدار نبود. ظریفی در کار نبود و سیاست هستهای ایران به اینجا نرسیده بود. این یادداشت آن زمان اولین بار در جرس منتشر شد و هر چه میگردم به نظرم نمیرسد آن را در ملکوت آورده باشم. فکر میکنم حالا بعد از دیدن تحولات این ماههای اخیر، خواندن این یادداشت هم برای خودم و هم برای مخاطبان جالب باشد. خوشحالام که تحلیلی که دو سال پیش از ماجرا داشتم با آنچه در ماههای اخیر اتفاق افتاده است، اختلاف معنیداری ندارد ولی همچنان این نکته عبرتآموز است که کسانی که از مسألهی هستهای ایران شبهمسأله ساخته بودند، همچنان با همان شبه مسأله مشغولاند و ذهنشان جایی بیرون واقعیت با خیالی ثابت شده است و هر اتفاقی که در هر جای عالم و خصوصاً در سیاست ایران بیفتد، هرگز باعث نمیشود از خوابی که در آن فرو رفتهاند بیدار شوند.
ادامهی مطلب…
[تأملات] | کلیدواژهها: , اسراييل, برنامهی هستهای ايران, جنبش سبز, روحانی, موسوی
ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو؟
اولین بار که در عمرم صدای سایه را شنیدم، از نوار کاستی بود که چند غزلاش را با پیانوی پرویز اتابکی خوانده بود. به گمانم این کاست را کانون پرورش فکری منتشر کرده بود (در اصل صفحهی گرامافون بوده است که سال ۱۳۵۱ منتشر شده است؛ ۱ صفحه، ۳۳ دور). گویا سایه خودش از این کار راضی نیست. ولی این اهمیت ندارد. نخستین خاطرههای من از شعر سایه با این کاست پیوند خورده است. الآن هم هر وقت میشنوماش، حالام دگرگون میشود. بغضی در جانام خانه میکند. مهم نیست که سایه از این کاست راضی است یا نه؛ چیزی که مهم است این است که برای «من»، منی که بعد از کمابیش بیست سال دوباره دارم میشنوماش، حالی دارد، آنی دارد که باید کسی در آن هوا سیر کرده باشد که بفهمد چرا ارکان وجودت از شنیدناش میلرزد: خون میرود نهفته از این زخم اندرون…
[audio:http://www.malakut.org/blog/audio/Hooshange%20Ebtehaaj-Atabaki/bakhshe%201.mp3]
[audio:http://www.malakut.org/blog/audio/Hooshange%20Ebtehaaj-Atabaki/bakhshe%202.mp3]
[هذيانها] | کلیدواژهها: , غزل, ه. ا. سايه, پرويز اتابکی, پيانو, کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تا خود در آینه چه ببینی!

ماجرایی که از سفر روحانی به نیویورک آغاز شد و سحرگاه امروز در ژنو نخستین گاماش به پایان رسید، فقط گشودن گره سی و چهار سالهی دیپلماسی ایران و آمریکا نبود. اتفاق مهمتر چیزی بود که به سرنوشت کل ایران گره خورده است: ترمز کشیدن جلوی روند ویرانی و تباهی سرسامآوری که تمام موجودیت ایران را تهدید میکرد. برای ویرانی ایران، جنگ، حملهی نظامی و بمباران شدن، گزینههای شاذ و تیرهی ماجرا هستند. کافی است بنگریم که آنچه هشت سال سپردن زمام امور کشور به دست احمدینژاد بر سر ایران آورد، از صدها جنگ ویرانگرتر بود. این چارچوب برای فهم توافق ژنو بسیار مهم است.
آنچه در ژنو اتفاق افتاد، پیروزی بود؟ شکست بود؟ تسلیم بود؟ ترکمانچای هستهای بود؟ روایتهای متضاد ایران و آمریکا بود؟ همهی اینها بود؟ واقعیت این است که همهی اینها هم به نحوی درست است و هم نادرست. اما خط مشترک تمام آنها طفره رفتن از کلیدیترین مسأله است: توافقنامهی ژنو مسیری را که دههاست سیاست ایران و موجودیت ایران را در سراشیبی سقوط انداخته بود و به «لبهی پرتگاه» برده بود، اگر نگوییم متوقف کرد، بدون شک آهنگ پرشتاب آن را کندتر کرد. در نتیجه، آنها که هر کدام از این برچسبها را به توافقنامهی ژنو میزنند باید به این نکتهی مهم توجه داشته باشند که وقتی سقف خانه دارد فرود میآید و سود و سرمایه یکجا میسوزد، مهم نیست که در این میانه شما سود کردهای یا زیان یا کسی که بازی را دارد پیش میبرد و این روند را متوقف میکند، مطلوب ماست یا نه. مهم این است که یک قدم، ولو فقط یک قدم، برداشته شده است تا مانع ویرانی شود. شاید بگویند که چه بسا ویرانیای در کار نبود. اما این نکته دیگر واقعیت اظهر من الشمس کشور است. حتی شاید نیازی نباشد به دانستن آمار و ارقام و داشتن اطلاعات دقیق و پشت پرده.
ویرانی کشور به خاطر تحریمها و فروپاشی اقتصادی نیست. دستکم فقط به این خاطر نیست. هشت سال سیاستبازی خسارتبار و افسارگسیختهی دولتمردان مالیخولیازده و کسانی که مهر تأیید بر ماجراجوییهای آنان زدند کشور را به آستانهی این پرتگاه کشانده است. به اینها بیفزایید سوء مدیریت و فساد مزمنی که سر تا پای کشور را گرفته است. در این منجلاب بیتدبیری، تحریمها تنها آن ویرانی را شتاب بیشتری میبخشید. لحظهای تصور بکنید که اگر تا شش ماه دیگر کشور حتی بودجهی تأمین ابتداییترین ارزاق مردم را نمیداشت، آن وقت فقط یک بند همین توافقنامه نمیتواند از بروز فاجعه جلوگیری کند؟ بیشک ما قرار نیست از منظر کیهان و اسراییل و عربستان سعودی به قصه بنگریم. مسألهی ما هم اختلاف این روایت و آن روایت یا جدل بر سر کلمهی «حق» برای غنیسازی نیست. مسأله این است که چگونه میتوان در این سیلاب بلا و توفان تباهی، کنج امنی یافت، لنگرگاهی پیدا کرد که بتوان ایران را از این عاقبت تلخ نجات داد؟ کاری که ظریف و تیماش در ژنو کردند، بدون شک این گام اول را محقق کرد. چه بسا کاری که ظریف کرد، بهترین کار ممکن در بحرانیترین وضعی بود که هیچ کورسوی امیدی برای نجات ایران دیده نمیشد. و این کار را البته آبرومندانه و با حرمت انجام داد.
در این آینه هر کس تصویر خودش را میبیند. ولی چقدر غم ایران برای ما بر پیشفرضها و تعصباتمان اولویت دارد؟ ایران خودش آنقدر مهم است برای ما؟ آنقدر مهم هست که فکر کنیم چه شد که ناگزیر به اینجا رسیدیم؟ چه کسانی در «بریدن ترمز» و خلاص شدن از «دندهی عقب» سهم داشتند؟ و آیا ما همچنان به ایران و آیندهی ایران فکر میکنیم یا برایمان مهم است که فلان سیاستمدار محبوب یا منفور ما منزلتی پیدا میکند یا از دست میدهد؟ آیا ما ایران را در این آینه میبینیم؟
پ. ن. طرح از مهرداد شوقی است.
[انتخابات ۹۲, تأملات] | کلیدواژهها: , ايران, توافقنامه, روحانی, ظريف, نيويورک, پروندهی هستهای, ژنو
یه شبِ مهتاب…

«وضعیت کشور امروز چون رودخانه خروشان و عظیمی است که سیلابهای تند و حوادث گوناگون باعث طغیان و گل آلود شدن آن شده است. راه آرام کردن این رودخانه بزرگ و روشن ساختن و زلال کردن آب آن در یک اقدام سریع و عاجل امکان پذیر نیست. اندیشیدن باین گونه راه حلها که عدهای توبه کنند و عدهای معامله کنند و بده و بستانی صورت گیرد تا این مشکل بزرگ حل شود عملا به بیراهه رفتن است.»
– میرحسین موسوی؛ بیانیه به مناسبت وقایع عاشورا.
[جنبش سبز] | کلیدواژهها: , فرهاد, ميرحسين موسوی, یه شب مهتاب
فقر دانش حقوق بینالملل: انرژی هستهای و نزاع حیثیتی

فعالان صلحطلب، فعالان محیط زیست و برخی از فعالان سیاسی، تا حدی، حق دارند وقتی میگویند مردم ما شناخت دقیق و درستی از برنامهی هستهای ندارند. اما این فقط یک طرف ماجراست. مشکل بزرگ این است که دستکم در هشت ساله ریاست جمهوری خسارتبار محمود احمدینژاد، نه تنها برنامهی هستهای بلکه بسیاری از سیاستهایی که میشد به درستی از آنها دفاع کرد، تبدیل با موضوعاتی حیثیتی شدند، از مسیر اصلیشان خارج شدند و پیامدشان چیزی از خسارت و غبن بین و آشکار برای ملت و دولت ایران نشد. مسألهی انرژی هستهای، مسألهای است تکنولوژیک و علمی. اما محل نزاع، یعنی حق دسترسی ایران به انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز، هم از سوی بعضی سیاستمداران جنجالآفرین (و مالیخولیازده) و هم از سوی بعضی از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی، تبدیل به مسألهای حیثیتی برای تحقیر، سرکوب یا از میدان به در بردن طرف دیگر شده است.
مردم ایران به همان اندازه که حق دارند از خطرها و هزینههای واقعی و احتمالی داشتن فناوری هستهای آگاه باشند، این حق را هم دارند که بدانند بر اساس قوانین بینالمللی و مفاد عهدنامههایی که ایران امضا کرده است، کشورشان واجد چه حقوقی است. سیاستمداران جمهوری اسلامی و دستگاههای رسانهای عمدتاً مر قانون و نص صریح معاهدات بینالمللی را تنها در سایهی رتوریک و مجادله با جهان و در ذیل دیپلماسی آشتیگریز و دشمنتراش برای مردم ایران توضیح دادهاند. انتخاب مسیر و اسلوب مناسب برای توضیح حقوق هستهای (و همچین مخاطرات زیستمحیطی و سیاسی آن) قاعدتاً باید یکی از اولویتهای مهم دستگاه دیپلماسی میبود که متأسفانه تا کنون نبوده است.
از سوی دیگر، مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی، نفت بر آتش این سیاست نادرست ریختهاند و به جای حل مشکل، گره تازهای بر آن افزودهاند. از یاد نبریم که افشاگریها سازمان مجاهدین خلق نقش مهمی در پیچیدهتر کردن برنامهی هستهای ایران داشته است. به اینها بیفزایید اسراییل را که با داشتن کلاهکهای هستهای، همچنان عضو معاهدهی عدم تکثیر سلاحهای هستهای نیست و بالفعل مهمترین تهدید هستهای در منطقهای خاورمیانه است (در حالی که ایران حتی به فرض اینکه قصدش ساخت سلاح هستهای باشند همچنان تهدید بالقوهای به حساب میآید و کدام خردمند است که گریبان تهدید بالفعل را رها کند و تهدید بالقوه را بچسبد؟). پیشینه و سابقهی مجاهدین خلق نیازمند توضیح نیست: سازمانی به معنی دقیق کلمه تروریستی است. اسراییل نیز وضع بهتری ندارد. این سوی قصه که مهمترین عامل گره خوردن برنامهی هستهای ایران بوده است (یعنی اسراییل و مجاهدین خلق)، بخواهیم یا نخواهیم – ادعاها و اتهاماتشان را درست بدانیم یا نادرست – بدون شک سهم مهمی در خارج کردن این چانهزنیهای بینالمللی از ریل معقول و دیپلماتیکشان داشتهاند. این نکته را نباید از یاد برد.
اما زمزمهای که این روزها به کرات از محافل سیاسی طرف مقابل ایران (از جمله از سوی اسراییل و مراکز پژوهشی و فکری آمریکایی همپیمان و نزدیک با اسراییل) شنیده میشود این است: ایران نه تنها باید غنیسازی را متوقف کند (سقف غنیسازی هم مسألهای است فنی و نه سیاسی و دربارهی آن در آژانس بحث فراوان شده است) بلکه از اساس باید برنامهای هستهایاش را از بین ببرد. سؤال این است که چرا؟ یک بار دیگر، این بندهای قطعنامهی سازمان ملل مورخ ۸ دسامبر ۱۹۷۷ را بخوانیم (زیر بعضی عبارات را من خط کشیدهام):
(الف) استفاده از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز برای توسعهی اقتصادی و اجتماعی بسیاری از کشورها فوقالعاده مهم است؛
(ب) همهی کشورها طبق اصول برابری خودفرمانی حق توسعهی این برنامه را برای استفادهی صلحآمیز از فناوری هستهای برای توسعهی اقتصادی و اجتماعی، بر حسب اولویتها، منافع و نیازهای خودشان دارند؛
(ج) همهی کشورها، بدون هیچ تبعیضی، باید دسترسی به فناوری، تجیهزات و مواد لازم برای استفادهی صلحآمیز از انرژی هستهای داشته باشند و برای دستیابی به آن آزاد باشند؛
(د) همکاری بینالمللی در زمینههایی که قطعنامهی حاضر پوشش میدهد باید تحت تضمینهای توافقشده و مناسب بینالمللی از طریق آژانس بینالمللی انرژی اتمی باشد و بر مبنایی غیر تبعیضآمیز برای ممانعت مؤثر از تکثیر سلاحهای هستهای.
مضمون بندهای بالا بسیار روشن است. در مذاکرات اخیر ژنو یکی از مضامینی که مرتب از سوی طرف مقابل شنیده شده است این است که هیچ کشوری حق ذاتی توسعهی برنامهی هستهای را ندارد (عبارت البته غنیسازی است). بعید میدانم بحث و جدل زیادی باشد دربارهی میزان غنیسازی و اینکه چه سطحی از غنیسازی اورانیوم برای تحقق اهداف صلحآمیز برای توسعهی اقتصادی و اجتماعی لازم است. اما وقتی بحث فنی از مسیر اصلیاش خارج شود و در جادهی سیاسیکاری و دیپلماسی غیرسازنده بیفتد، هیچ یک از دوسو نمیتوانند زمینهی مشترکی برای توافق پیدا کنند. دمیدن بر آتش این اختلاف سیاسی از هر سویی، تنها عاقبتی که خواهد داشت ویرانی و شکست است: زیان این بیخردی به همهی طرفهای درگیر خواهد رسید (گیرم ملت ایران از همه بیشتر زیان کنند). نتایج خوشبینانه و بدبینانهی این بازی یا میتواند برد-برد باشد یا باخت-باخت. سنجیدن راه میانه در حال حاضر چندان آسان نیست. گزینهی اول تنها با عبور دادن مذاکرات از مسیری میسر است که از اعمال نفوذهای سیاسی و جنجالآفرینیهای ایدئولوژیک به دور بماند (چه از سوی اسراییل، عربستان سعودی و همفکران و همپیمانانشان و چه از سوی گروههای افراطی و تندرو در داخل ایران). گزینهی دوم تنها حاصلی که دارد انسداد است و بنبست: و این انسداد و بنبست همچنان ادامه خواهد یافت تا دوباره فرصتی فراهم شود و عقلانیتی حاکم شود که مذاکرات به همان مسیر مقعول برد-برد برگردد. کلید ماجرا هم در این است که کسانی که در این مذاکرات اخلال میکنند و منتهای همتشان سناریویی خیالی است که در آن حاکمیت سیاسی ایران ببازد یا کمترین سهم را ببرد و طرف مقابل ظفرمند و پیروز و سرمست، سرود فتح افراط و تندروی را سربدهد، اثرگذاری سیاسیشان را از دست بدهند.
پروندهی هستهای ایران هم برای افراطیون داخل و هم برای افراطیون خارج ایران (و مخالفان حاکمیت سیاسی) به بقای آنها گره خورده است: برای هیچ کدام از آنها عهد و پیمان یا قوانین بینالمللی و سازمان ملل و حقوق کشورهای خودفرمان اهمیتی ندارند. تا این گره گشوده نشود، برنامهی هستهای ایران بر همین مسیر خواهد رفت و چه بسا عاقبتاش پیشبینی خود-تحققبخشی شود که برای یک طرف کابوس است و برای طرف دیگر فعل حرام.
بررسی گزینههای دیگر خارج از حوصلهی این یادداشت است و زمان میبرد. خلاصهی نکتهی من این بود که: شناخت حقوقی و قانونی کافی از ماجرا وجود ندارد و ذینفعان زیادی در حفظ این وضع کوشش میکنند. آگاهی، موضع افراطیون هر دو سو را سستتر میکند.
مرتبط (از فارسنیوز!): مذاکرات هستهای و مسئله کلیدی «حق غنی سازی»
[تأملات, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل, انپیتی, روحانی, مجاهدين خلق, مذاکرات هستهای, پروندهی هستهای, ژنو