@ 23 دی، 1388 به قلم داريوش ميم
@ 29 آذر، 1388 به قلم داريوش ميم
عنوان بالا، مصرع اول غزلی است که شجریان در این آواز ابوعطا، در یکی از اجراهای اروپایی کنسرت پیامِ نسیم خوانده است. من این اجرا را بیشتر از اجرای منتشر شدهی کنسرتهای آمریکای او دوست دارم (اجرای «ای صبا نکهتی از خاکِ رهِ یار بیار…»). بخش دوم این آلبوم، آواز دشتی است و دوبیتیهایی را که در این اجرا شجریان از باباطاهر میخواند، دوستتر دارم. این آلبوم مربوط به دورهای است که صدای شجریان هنوز در دورهی شفافیت و قدرت جوانی است، به نظر من. و البته این دوره، همان دورهای است که دیگر مشکاتیان به عنوان آهنگسازی چیرهدست در کنارِ او نیست و تنها چیزی که کنسرت را شنیدنی و درخور اعتنا میکند، همان صدای استادانهی شجریان است. این بحثها به کنار، بعد از سالهای طولانی، این آلبوم را از میان فایلهای گمشدهام یافتم. گفتم خوب است شما را هم در لذت دوباره یافتناش شریک کنم.
[موسيقی] | کلیدواژهها: , ابوعطا, اجرای اروپا, دشتی, شجریان, پيام نسیم, کنسرت
@ 25 خرداد، 1388 به قلم داريوش ميم
ایران خورشیدی تابان دارد
با جان پیوندی پنهان دارد
مهرش جاویدان با دل پیمان دارد
دل پاس پیمان، دارد، تا جان دارد
رسم فریاد و افغان بگذار
بانگ آزادی از جان بردار
از خواب خواری گردید ایران بیدار
دل را چون دریا بر این طوفان بسپار
شوری دیگر در سر ماست
شوقِ اوجی در پر ماست
آزادی دامن گشا
آهنگی دیگر سرا
از خود گذر کن
هر سو نظر کن
بنگر ایران را
نور تابان را
عصری نو شد چهره گشا
جانانه میهن
افسانه میهن
امید ما را
کاشانه میهن
بازی بدی است، بازی با غرور و ارادهی ملتی که با شوق، ملایمت و همدلی میخواست بلوغ و پختگیاش را نشان بدهد. این ملت باز هم بلوغ از خود نشان خواهد، حتی در برابر کسانی که آنها را «خس و خار» مینامند و سیل جمعیت را از اندازهی یک صندوق رأی هم کمتر میبینند!
پ. ن. شعر از ه. ا. سایه است. آهنگ از حسین علیزاده و آواز شجریان.
[موسيقی] | کلیدواژهها: , حسین عليزاده, شجریان, ميهن, ه. ا. سايه, چاووش ۷
@ 23 خرداد، 1388 به قلم داريوش ميم
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران
یا نه دریاییست گویی واژگونه بر فراز شهر،
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو میبارد از حد بیش
ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر با تشویش
رنگ این شبهای وحشت را، تواند شست آیا از دل یاران
چشمها و چشمهها خشکاند، روشنیها محو
در تاریکی دلتنگ، همچنانکه نامها در ننگ
هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران! ای امید جان بیداران!
بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟
[موسيقی] | کلیدواژهها: , آه باران, دشتی, شجریان
@ 30 اسفند، 1387 به قلم داريوش ميم
کمتر از نیمروزی تا تحویل سال مانده است. برای تحویل سال، برای نوروز، حرفها دارم. قصهها دارم. حکایتها. و البته دعاها! هر اندازه که ذهن و زبانام، رامِ خیالِ من است، تنام اما سرکشی میکند و ناله از خستگی. پس، نقدترین چیزی را که میتوان در آستانهی بهار تحفه به احباب برد و صادر و وارد ملکوت را بدان مهمان کرد، ساز و آوازی است که قاعدهی این خانهی مجازی بوده است همیشه. نگفته پیداست که آواز استاد بیبدیل، محمدرضا شجریان است – که خدایاش عمر دهاد و تندرستی و خاطرِ شاد، علیالخصوص در این وقتِ خجسته. آنها که مأنوس با صدای آسمانی او هستند میدانند که شجریان این آواز را با خود به تلویزیون ایران برد و اما بعد دیگر هرگز بدانجا نرفت و شکوهاش را به علی لاریجانی برد و البته آنچه البته به هیچ جا نمیرسید فریاد بود! باری، این قطعات، با تار داریوش پیرنیاکان و تمبک همایون شجریان اجرا شده است بر غزل نوروزانهی حافظ. بشنوید و خاطر صافی کنید. غبار غم از دل بیفشانید و «اعتماد بر الطافِ کارساز کنید». یارانِ دلنواز، دوستان نازنین و دشمنانِ عزیز (که پیوسته دعایتان میکنم!)، نوروزتان خجسته باد! تا یادداشتی دیگر…
ادامهی مطلب…
[موسيقی] | کلیدواژهها: , بهاريه, شجریان
@ 29 خرداد، 1387 به قلم داريوش ميم