خوانِ کرم… (۴)
همیشه ضرورتی ندارد در توصیف و تعریف کرم و سخاوت کسی چیزی بنویسد:
لب ببند و کف پر زر بر گشا
بخل تن بگذار و پیش آور سخا
ترک شهوتها و لذتها سخاست
هر که در شهوت فرو شد برنخاست
این سخا شاخیست از سرو بهشت
وای او کز کف چنین شاخی بهشت
عروه الوثقاست این ترک هوا
برکشد این شاخ جان را بر سما
تا برد شاخ سخا ای خوبکیش
مر ترا بالاکشان تا اصل خویش
یوسف حسنی و این عالم چو چاه
وین رسن صبرست بر امر اله
یوسفا آمد رسن در زن دو دست
از رسن غافل مشو بیگه شدست
یکی از مصادیق ترک لذتها و شهوتها – یعنی یافتن این رسن استوار – همین است که آدمی چیزی نگوید و ننویسد. این ترک گفتن و نوشتن، آزمون سخاست. لب ببند وقتی متعاقباش واو عطف میآید و آنگاه کف پر زر برگشودن، معنای عطف نمیدهد لزوماً. لب بستن مقدمهای است برای کف پر زر برگشودن. یعنی «هر چه در این پرده نشانات دهند | گر نستانی به از آنت دهند». پس سکوت باید. تا همینجا هم بیگاه شده است.
[تذکره, رمضانيه] | کلیدواژهها: , رمضانيات, رمضانيه, سخا, سکوت, عروةالوثقی, کرم
خوانِ کرم… (۲)
جنس مهمانیهای مختلف با هم تفاوت دارند. ضیافت مور با ضیافت سلیمان فرق دارد. میزبان وقتی محتشم و کریم باشد، مهمانیاش با مهمانی فقرا تفاوت آشکاری دارد. حکایت ماه رمضان هم حکایت همین مهمانی کریمانهی میزبانی است غنی نه تنها به این معنا که همه چیز دارد و همه چیز میبخشد بلکه به معنای دیگر و ظریفتر استغنا. اما همینجا باید توقف کرد – به رسم سنت – که اذا بلغ الکلام الی الله فأمسکوا. تمام این اوصاف در دایرهی خرد انسانی و فهم و حس بشری ما معنا پیدا میکند. ولی اصل سخن به قوت خود باقی است. «سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است».
از قصهی احتیاج و استغنا به ویژه وقتی حدیث رمضان و روزه در میان باشد باید آشناییزدایی کرد. اینجا ماجرای دلبردگیهای عارفانه در سطح شخصی و فردی – و تنها در این سطح – نیست که کانون بحث است. یک سؤال ساده سرنوشت کل طاعت و عبادت اهل ایمان را روشن میکند: این همه کار را برای که میکنید؟ این پرسش را به هزار زبان و به بیانهای مختلف با بلاغت صنعتگری فزون از اندازه میتوان پرسید ولی اصل سؤال به همین سادگی است: آخرش که چه؟ پاسخ را همان متن کانونی دین میدهد: هر چه میکنید برای خودتان میکنید؛ مرا به شما نیازی نیست! « وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّـهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ»
همهی لایههای لفظی را اینجا باید دور ریخت. گوینده به زبان ساده به مخاطباش میگوید که عظیمترین کاری را هم که میکنی، برای خودت – برای آرامش و آسایش خودت – میکنی. منّت فعل سودجویانهی خودت را بر من منه. اما همین نکته را سخت میتوان فهمید چون متشرعان میگویند همهی این آداب و مناسک را به خاطر رضای او – حتی به اقتفای متن کلام دینی «ابتغاء وجه الله» – میکنند. پس اگر او آمد و گفت بود و نبود شما چیزی در اصل ماجرا تغییر نمیدهد تکلیف چیست؟
فکرش را بکنید که یکی از اغراض ضیافت آن میزبان محتشم و کریم در کنار هزار و یک خاصیت بیشمار از جمله تطهیر و تمحیص و غفران و ارتزاق و بسی چیزهای دیگر، این باشد – و شاید حتی فقط همین باشد – که بگوید اینجا بارگاه استغناست: جایی که هزار خرمن طاعت به نیمجو نخرند! کرم معنای سلبی و ایجابی دارد. معنای سلبیاش این است که دریافتکنندهی کرم، تهیدست است. و این تهیدستی نسبی نیست؛ تهیدست مطلق است در برابر کریم و غنی مطلق.
یعنی همهی اینها عبث است؟ البته اگر ندانی آخرش کجا قرار است بروی و کجا قرار است باد به دست بمانی، عبث است. عبث است اگر گرفتار آفتهایاش شدی. خاصیت دارد؟ حتماً دارد: استیصال و عجز آدمی را به رخاش میکشاند. شرحاش باشد برای بعد که ربطاش به روزه و رمضان چیست. ذوقی باید و حکایتی از سر ذوق.
[تذکره, رمضانيه] | کلیدواژهها: , احتیاج, استغنا, بینیازی, رمضان, رمضانيات, رمضانیه, نیاز, کرم
خوانِ کرم… (۱)

یکی از ظرافتهای ماه رمضان این است که نزد ظاهریانی که از لایههای باطنی ماه روزه غافلاند، این ماه، ماه ضیافت و مهمانی خداست. اما همین مهمانی را هم به ظاهر بردهاند. در ضیافت شاهانه یا مهمانی معشوق، آداب عاشقان با آداب عاقلان تفاوت دارد. آنچه برای عاقلان ادب است، عاشقان را بیادبی است. آنچه عاقل را بیادبی مینماید، عاشق را عین ادب و رعایت است.
از این روزنه به مهمانی او بنگریم: در این مهمانی مجلل کسی خطا میکند یا نه؟ این مهمانی، مهمانیِ میزبانی ممسک و محاسبهگر نیست. میهمانی کریمانه است. همه چیز سخاوتمندانه فراهم است. به قدر عظمت سیئه و معصیت، لطف بیکرانه و رحمت رفیقانه هست. چطور؟ این طور که:
مهمان خویشم بردهای، خوان کرم گستردهای
گوشم چرا مالی اگر من گوشهی نان بشکنم؟
همین نکته یکی از کلیدهای بیشماری است که در این ماه هر که را اهلاش باشد، کلید گنجی می شود. نکته، نکتهی اکرام میزبان است. نکته این است که سخاوت او را دریابی و مکرر به رخاش بکشی که: آی فلانی! یادت هست؟ مهمانی است و کرم است و تو منتهای کرمی و از این حرفها! حواسات هست که! پس: به هوش باش نریزد دهی چو باده به دستم!
[رمضانيه] | کلیدواژهها: , رمضان, رمضانیات, سخاوت, محتاج قصه نيست گرت قصد خون ماست, کرم