طفل جان از شیر شیطان باز کن (۱)
این رمضانیهی نخست امسال تأخیر شد. سفر مانع بود. روزهای سفر اما این خیال از ذهنم دور نمیشد که چگونه برای عدهای نخوردن و نیاشامیدن تجسم رمضان شده است حال آنکه نخوردن و نیاشامیدن و روزهی رمضان تنها تقارن تصادفی دارند. چنانکه روزهی مریم مادر عیسی نسبتی با نخوردن و نیاشامیدن نداشت که گفت: انی نذرت للرحمان صوما.
در مناجاتیهی رمضان مثنوی نیز ابیاتی آمده است که جماعت دیندار اهل ظاهر و باطن را یکسان خوش میآید:
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
آنچه که برای طفل جان آدمی شیر شیطان میشود، همین لقمهی نان و جرعهی آب نیست. آنچه که لقمهی نان و جرعهی آب را شیطانی میکند هواست: ارأیت من اتخذ الهه هواه. این سخن را سنایی هم چنین آورده که:
هر چه بینی جز هوا آن دین بود در جان نشان
هر چه بینی جز خدا آن بت بود در هم شکن
و این «هر چه» قید اطلاق دارد. حکایتی است مثل «انما»ی زبان عربی. این هر چه، یعنی تعلق غیریت به خوردن یا نخوردن نیست؛ این نسبت غیریت را جنس و کیفیت خوردن یا نخوردن روشن میکند. به آن بیت اگر برگردیم، طفل جان از شیر شیطان گرفتن مقدمهی شریک کردن اوست با فرشتگان. این وصف در قرآن آمده است. نخست: هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ تَنَزَّلُ عَلَىٰ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۲۶:۲۲۱-۲۲۲). دروغگویی آدمی را همنشین شیطان میکند. این افک و اثم یا افکِ اثم مقدمهی معاشرت با شیطان است. فرشتگان نیز با همین نسبت توصیف شدهاند: إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ (۴۱:۳۰). این کسانی که میگویند پروردگار ما اوست، یعنی اهل توحیدند. یعنی از دروغ و سر فرود آوردن به اطاعت طاغوت و آنها که خود را جای خدا مینشانند امتناع میکنند. و اهل استقامتاند. نه فقط استقامت به معنای متعارفی که در زبان فارسی میفهمیم که: بر سخن و موضع خویش ایستادگی کردن. بلکه استقامت به معنای راستی. این راستی و دروغ میزان و ترازوی غلتیدن به سوی شیطان یا فرشته است. در مثنوی بلافاصله پس از همان بیت مولوی میگوید:
تا تو تاریک و ملول و تیرهای
دان که با دیو لعین همشیرهای
این تاریکی زاییدهی همنشینی با شیطان است و آن نیز فرزند افک و اثم. این همان دزدی است که در داستان مثنوی نیمشبان شمع وجود ما را میکشد. رمضانتان خجسته و باد و خالی از دروغ. سحری و افطارتان ملازم صدق و راستی.
در این نخستین وجیزهی رمضانی، یاد میکنم از میر دلاور ما، میرحسین موسوی، که بی هیچ خوف و حزنی بر سخن حق ایستادگی کرد و صدق ورزید و به این عمل و صفت دروغ شیاطین را پرده از رخسار برانداخت.
[رمضانيه] | کلیدواژهها: , استقامت, راستی, رمضان ۱۴۳۸, رمضان ۹۶, رمضانيه, صدق, ميرحسين موسوی
ما را به چه – به که – میفروشی ای یار؟!
پیغام روشن بود و بیابهام – و همچنان هست – که او به آنها ستم نکرد بلکه خودشان با خویشتنِ خویش دشمنی ورزیدند. خودشان جفا کردند به خویشتن. راه برایشان گشوده بود؛ راه صدق و راستی. راه یکرنگی. و او مدام میپرسد که مرا به چه و به که میفروشی؟ فردا که گرفتار آمدی، آیا کسی جز من تو را خواهد ماند؟ از میان این خیل «یاران» یکی تنها دو گام آن سوی امتحان، آن سوی واقعه، نه حتی آن سو، که حتی دو گام پیش از واقعه با تو خواهند بود؟ یا تمام این جهان خیال است و بس؟ «ای دوست نترسی که گرفتار آیی»؟
میگویند این صلات، این صلت و این وصال، نهی میکند از فحشا و منکر. میگوید که از مقام و جایگاه خداوند خویش که پروا کردی و خویشتن را بازداشتی از آنچه اکنون هوسات تو را به آن میخواند، بهشتی در کف خواهی داشت. ولی این صلات، چیزی است ورای این خم و راست شدن. چیزی است آن سوی زاهدی یا تشرع. حکایتی است از اخلاص. از وفا. از نگاه داشتن حریمها و حرمتها. حکایتی است از مروت. یعنی یوسف خویش را ارزان مفروش! یعنی با ما، بر سر ما، معامله مکن.
آدمی چه آسان اسیر توهم امنیت میشود. چه آسان فراموش میکند که این مهلت به طرفه العینی ممکن است تمام شود. حلم او را آزمون کردن و به مبارزه گرفتن، عاقبتاش استمرار معاملهی ستاریت نیست؛ گام به گام نزدیک شدن به دریده شدن آن پردهی ستر است – آن پردهپوشی دو جانبهای است که از یکسو از تو آغاز شده و از سوی دیگر او مجالاش را فراهم کرده و صبر میکند بر آن. آدمی را گریبان خواهند گرفت: «فَکُلًّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ»؛ دیر یا زود هر یک به شکلی و نوعی.
ماجرا کوتاه… راه را دور میروی، دور میکنی، ای یار! او میبیند؛ ولو تو سر در برف فرو کنی! ما شاید نبینیم یا نخواهیم ببینیم و بدانیم ولی او میداند. میان تو و او سرّی است که او بخواهد پرده از آن خواهد انداخت و آنگاه حقیقت مثل آفتابی خواهد درخشید! و آنجا، »شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد». آنجاست که قدرِ صدق و راستی آشکار میشود. اهل صدق و وفا در این میانه زیان نخواهند کرد. اهل جفا آیا لطف عمیم و رحمت واسعه را خواهند دید؟ میگوید: «فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَهُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کَانَ اللَّـهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَـٰکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» یعنی از میان این ظالمان بعضی گرفتار این عاقب شدند. چه ضمانتی هست که من و تو در میان آن جان به در بردگان باشیم؟! آمدیم و غرقه شدی! آن وقت چه؟
صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم | یا نامه نمیخوانی، یا راه نمیدانی.
وفا… وفا… وفات! وفای تو، یا وفاتِ من؟