@ ۳ بهمن، ۱۳۹۳ به قلم داريوش ميم
قطعهی زیر آوازی است از شجریان با گروه عارف – پس از اتمام برنامه فردی به زبان فرانسوی در نسخهی کامل این اجرا توضیحاتی میدهد لذا نمیدانم اجرای آلمان است یا فرانسه. برنامه در دههی ۶۰ اجرا شده است و در جستوجوها به عنوان «کنسرت آذرخش» میرسید. آوازی است در نوا با سنتور پرویز مشکاتیان روی غزل مولوی و در انتها هم تصنیف «دود عود» را میشنویم. به گمان من از دلنشینترین آوازهای شجریان است. اجرای کامل این قطعه را جایی نیافتم (این قطعه از وسط آواز شروع میشود). ممنون میشوم اگر کسی دسترسی به کل آواز دارد آن را برایام بفرستد. توضیحات فنی مخل ذوق آواز است. در یکی دو ماه گذشته، شاید بیش از سی چهل بار این آواز را شنیدهام و هر بار چیز تازهای در آن یافتهام.
Audio clip: Adobe Flash Player (version 9 or above) is required to play this audio clip. Download the latest version here. You also need to have JavaScript enabled in your browser.
[موسيقی] | کلیدواژهها: , آذرخش, آلمان, دود عود, سنتور, شجريان, مولوی, نوا, پرويز مشکاتيان, گروه عارف
@ ۲۴ اردیبهشت، ۱۳۹۰ به قلم داريوش ميم
امروز، ۲۴ اردیبهشت، پرویز مشکاتیان ۵۶ ساله میشود.

پرویز جان، انگار آنجوری که قبلاً با تو حرف میزدیم و از تو سخن میشنیدیم، نمیشود گفتوگو کرد. اشکالی ندارد. «گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید». صد راه گفتوگو را با تو اگر ببندند، باز هم میشود راه تازهای جُست و یافت. تو هیچ لحظهای و هیچ روزی از روزگار تلخ و تیرهای که بعد از سفرت بر ما رفت از میان ما غایب نبودی. هیچ روزی از گفتوگو با تو دست نکشیدیم. زبان گفتوگو و آیین سخن ما تغییر کرده است. اما ما همانیم که بودیم و تو هم همان شوریدهی دیرین و پیشین. تولدت مبارک قلندر شوریدهی نیشابوری!
[در فراق پرويز, موسيقی, پرويز مشکاتيان] | کلیدواژهها: , افشاری, الا يا ايها الساقی, ايرج بسطامی, جان جهان, دود عود, شجريان, پرويز مشکاتيان
@ ۱۴ تیر، ۱۳۸۹ به قلم داريوش ميم
پرویز سه تصنیف ساخته است با صدای شجریان برای ارکستر سمفونیک. دو تا روی دو غزل از حافظ و یکی روی غزلی از مولوی. این سه تصنیف، مثل سه پارهی گوهرند و نمونههایی از نبوغ و درخشش پرویز در آهنگسازی و فهم شعر هستند. این مهارت و استادی آهنگساز را بگذارید کنار استادیِ پهلوانی چون شجریان. اینها، توصیف فنی کار هستند. ولی جمع آمدن این نواها با این ابیات، بارها آتشام زدهاند. اینکه عاشقانه بخوانی که «رسم عاشقکشی و شیوهی شهرآشوبی / جامهای بود که بر قامت او دوخته بود» و اینکه او «میگفت که زارت بکشم» ولی پنهانی «نظری با منِ دلسوخته» داشت. او که دلِ غمزدگان را سوخته بود. هماو آدمی را به جایی میکشاند که صبر را رها کند و دیده دریا کند. همین آدمی غرقه در گناه را. همین آدمی را به چنان آهی بکشاند که «آتش اندر گنه آدم و حوا» فکند. این عشق و این معشوق است که آتشی در عود عاشق میزند و اینجاست که پای در گل میمانی و سودایی میشوی. همین سوختن، همین پرپر زدن و همین پریشانی است که آدمی را آدمی میکند. همین سودا، همین سرگشتگی است که مطلوب است. هر چه آدمی اینها را بنویسد بیهوده نوشته است. باید اینها را با حضور دل شنید و جان را پیششان حاضر کرد. یکی «جان عشاق» است در بیات اصفهان. دیگری «گنبد مینا»ست در دشتی و آخری «دود عود» است در نوا. این شما و این سه پاره گوهری که از پرویز به جا مانده است.
این یادداشت و این نغمهها را به یاد پرویز میآورم و برای حضرت یاسر که میدانم شنیدن اینها در احوالاتی که این روزها دارد جان و دلاش را آرام میکند (شاید هم آرامش از او برباید!).
[موسيقی, پرويز مشکاتيان] | کلیدواژهها: , ارکستر سمفونیک, بیات اصفهان, جان عشاق, دشتی, دود عود, شجريان, نوا, پرويز مشکاتيان, گنبد مینا