برنامهی هستهای ایران: مسأله یا شبه مسأله؟
یادداشت زیر را حدود دو سال پیش نوشته بودم. آن زمان هنوز دولت روحانی در افق سیاست ایران پدیدار نبود. ظریفی در کار نبود و سیاست هستهای ایران به اینجا نرسیده بود. این یادداشت آن زمان اولین بار در جرس منتشر شد و هر چه میگردم به نظرم نمیرسد آن را در ملکوت آورده باشم. فکر میکنم حالا بعد از دیدن تحولات این ماههای اخیر، خواندن این یادداشت هم برای خودم و هم برای مخاطبان جالب باشد. خوشحالام که تحلیلی که دو سال پیش از ماجرا داشتم با آنچه در ماههای اخیر اتفاق افتاده است، اختلاف معنیداری ندارد ولی همچنان این نکته عبرتآموز است که کسانی که از مسألهی هستهای ایران شبهمسأله ساخته بودند، همچنان با همان شبه مسأله مشغولاند و ذهنشان جایی بیرون واقعیت با خیالی ثابت شده است و هر اتفاقی که در هر جای عالم و خصوصاً در سیاست ایران بیفتد، هرگز باعث نمیشود از خوابی که در آن فرو رفتهاند بیدار شوند.
ادامهی مطلب…
[تأملات] | کلیدواژهها: , اسراييل, برنامهی هستهای ايران, جنبش سبز, روحانی, موسوی
منافع ملی ایران: تعبیر ایرانی یا نئوکانی؟
[جنبش سبز, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل, برنامهی هستهای ايران, جنبش سبز, منافع ملی, نئوکانها
حق مسلم ما و انرژی هستهای: سبزها کجا ایستادهاند؟
[جنبش سبز, دربارهی اسراييل] | کلیدواژهها: , اسراييل, برنامهی هستهای ايران, جنبش سبز, منافع ملی
خطای بیبیسی: دعوت آشکار به جنگ
سه چهار روز پیش در بیبیسی مطلبی منتشر شد با عنوان «جنگ آری یا نه؟»(ترجمهی کامل فارسی آن را در رادیو زمانه بخوانید). نویسنده ماجراهای زمان نخستوزیری چیمبرلین را یادآوری کرده است و مقدمات وارد شدن انگلیس را به جنگ جهان دو آورده است: چگونه چیمبرلین مخالف جنگ و طرفدار صلح بود در حالی که چرچیل هیتلر را فریبکاری وقت تلفکن میدانست که بالاخره جنگ راه میاندازد.
نویسنده این همه قصه را گفته است، و بدون تأیید مستقیم و صریح، اشاره کرده است که آری، ایران سوداهای هستهای دارد، فردا ممکن است بمب اتمی بسازد و به کشوری دیگر – مشخصاً اسراییل – حمله کند. پس به همان شیوهی قدیم سیاستمدارانی مثل چیمبرلین باید تسلیم دوراندیشی سیاستمدارانی هوشمند چون چرچیل شوند و حملهای پیشگیرانه به ایران بکنند و تجهیزات هستهای ایران را از بین ببرند. نویسنده با بیشرمی تمام راهحل هم برای این حملهی مسلحانه ارایه میدهد: بمب نوترونی مسألهی تجهیزات زیرزمینی ایران را حل میکند. بمب نوترونی را چه کسی دارد؟ البته اسراییل! حالا درست است که اسراییل خودش به آن اعتراف نمیکند، ولی خوب میشود یک جوری مسأله را حل کرد.
من آشکارتر از این دعوت به جنگ ندیده بودم. نویسنده دهها اشتباه در این یادداشت مرتکب شده است و مقایسههایی کرده است پاک بیمعنی و مزخرف که گویی از ابتدا به قصد تأیید مدعای حمله به ایران دنبال چنین نمونههایی میگشته است. نخست اینکه زمان ما با زمان چرچیل و چیمبرلین قابل مقایسه نیست. طرف مقابل آنها هم هیتلر نیست. رسانههای امروز مثل رسانههای آن زمان نیستند. راهحلهای سیاسی امروز هم با راهحلهای سیاسی زمان هیتلر خیلی فرق دارند – آن زمان اصلاً سازمان مللی وجود نداشت؛ سلاح هستهای در کار نبود، بشریت را هزاران خطر دیگر تهدید نمیکرد؛ حساسیتهای آن زمان حساسیتهای امروز نبودند. آن زمان حتی کمونیسم در برابر کاپیتالیسم آمریکا آن قدر خطرناک به حساب نمیآمد. از آن زمان تا به حال جنگ سرد را پشت سر گذاشتهایم. کمونیسم سقوط کرده است. ایران هم دهها تحول سیاسی و فکری و فرهنگی را پشت سر گذاشته است.
نویسنده میگوید وقتی به عراق حمله کردند، هدف از بین بردن سلاحهای کشتار جمعی بود که بعد معلوم شد وجود نداشتهاند. و همین اشاره را دربارهی ایران میکند، ولی شهامت این را ندارد که اذعان کند تجاوزهای آمریکا (دقت کنید که «احمدینژاد» تا به حال به هیچ کشوری تجاوز نکرده و فقط خط و نشان کشیده است؛ هر اندازه که کارش زشت و شرمآور و دور از عقل و دیپلماسی باشد) به عراق و افغانستان نه تنها منطقه را به آشوب و ویرانی و تباهی کشانده است، بلکه امنیت خود آمریکاییها و غربیها را هم به مخاطرهی جدی انداخته است. واقعاً اگر آمریکا به منطقه حمله نمیکرد، باز هم این اندازه ناامنی و قتل و کشتار داشتیم؟ راستی چرا آمریکا به سومالی، به الجزایر، به لیبی، به عربستان سعودی حمله نمیکند؟ چرا؟ وضع حقوق بشر و دموکراسی در آن کشورها خیلی بهتر است؟
نویسنده به انقلاب ایران اشاره میکند و پیروزی قاطع همهپرسی ملی. بعد از گروگانگیری حرف میزند و پشت سرش میگوید رژیم ایران از این میانهروتر نمیشود. واقعاً آدم حیرت میکند از این هم تحلیل ضعیف و آبگوشتی. انگار نویسنده در خواب اصحابِ کهف بوده است. انگار نمیداند که نه تنها جامعهی ایران عوض شده است بلکه ساختار سیاست ایران هم بسیار متغیر است. نویسنده جوری نوشته است که انگار خاتمی هرگز هشت سال رییس جمهور نبوده است. انگار ۲۸ سال است فقط احمدینژاد مشغول خط و نشان کشیدن برای همهی دنیا بوده است! نویسنده چنان در توهمهای خودش غرق است که فکر میکند در ایران تمام حاکمیت را به نام رییسجمهور سند زدهاند. این را نمیداند که رییسجمهور با مجلس مشکل دارد و حتی طرفداراناش امروز منتقد وعدههای بیعمل و سیاستها نیندیشده و شتابزدهاش هستند. نویسنده این را که میداند وقتی مجلس سنای آمریکا به دست دموکراتها میافتد سیاست رییس جمهور هم تغییر میکند. ایران هنوز چنان کشوری نشده است که شخص رییس جمهور بتواند خودسرانه برای تمام کشور تصمیم بگیرد و هر کار که خواست بکند (اگر میشد، خاتمی حتماً کاری کرده بود!).
این نوشته نه تنها یکجانبه و مغرضانه است و با بیشرمی تمام دعوت به جنگ و حملهی نظامی به ایران است و پیشاپیش راه هر مذاکرهی دیپلماتیک را بسته اعلام میکند و جان انسانها – از هر طرفی که باشند – برایاش مهم نیست، بلکه بیبیسی هم که عموماً رسانهای است حساب شده که موضعگیریهای سیاسیاش بسیار سنجیدهتر از بقیه است، عملاً خود را همردیف جنگطلبان نئوکانِ آمریکایی قرار داده است. واقعاً شرمآور است. بسیار مهم و واجب است که همهی ایرانیهای وبلاگنویس مخصوصاً هم در این نظرسنجی شرکت کنند و هم نویسندهی یاوهگو را به چالش بگیرند. از آن مهمتر باید به خود بیبیسی اعتراض کرد که چنین آشکار سرود یادِ مستان میدهد (نگویید آزادی بیان است، اگر آزادی بیان باشد باید برای حرفهای یکی مثل احمدینژاد هم همانجا تریبونی درست کنند – که نباید بکنند).
پ. ن. به کسانی که فکر میکنند آنچه نوشتهام صرفاً یک برداشت شخصی حداقلی و روایتی یکجانبه یا حتی متعصبانه است، توصیه میکنم نظرهای پای این مطلب بیبیسی را یک بار دیگر به دقت بخوانند و نامها را هم به دقت مشاهده کنند. عمدهی کسانی که نظرشان با نظر من همسو و شبیه است، نه ایرانی هستند، نه مسلمان! بحث دربارهی یک لغزش سیاسی آشکار است، یک بیتدبیری مشهود و حماقتی جنگجویانه. وظیفهی همهی ماست که بعد از خود جهانی بهتر و سالمتر باقی بگذاریم. جنگ نه تنها علیه ایران که علیه هر کشور دیگری که مخل صلح و آزادی جهان نباشد و دستِ تهاجم و تعدی به دیگری دراز نکرده باشد، نامشروع است (اشتباه نکنید! سیاستمدار بیتدبیر و کوتهبین در جهان زیاد است، حتی در اروپا و آمریکا! راه تأدیب یک سیاستمدار، حمله به یک کشور و برافروختن آتش جنگی پردامنه و خانمانسوز برای بشریت نیست). این البته با تئوری نئوکانها سازگاری ندارد، ولی در بریتانیا این حرفها را زدن از آن حرفهاست، مگر عارضهی اخیری باشد که در دوران بلر عارض بعضیها شده باشد!
[سياست] | کلیدواژهها: , برنامهی هستهای ايران, پروندهی هستهای
حقوق کدام بشر؟
این وسوسههای ذهنی آدم را راحت نمیگذارد. مدت درازی نگذشته است از بحثی که دربارهی استشهاد پیش آمده بود. به گمانام قصور است و بیانصافی محض اگر از بحران و فاجعهی انسانی فلسطینیان در غزه حرف نزنیم. نخست بگویم که آنچه باعث وقوع این ماجراها شده است، البته قابل پیشگیری بود که به ریشهی همان بحث استشهاد بر میگردد. اگر آن آدمربایی با آن شکل و تبعات رخ نمیداد، این همه انسان بیگناه و بیدفاع فلسطینی قربانی حرکت کور یک گروهِ سیاسی نمیشدند. اما اینها به هیچ وجه رفتار اسراییل را چه قبل و چه بعد از ماجرا توجیه نمیکند.
دولت اسراییل بارها و بارها ثابت کرده است که مثقال ذرهای برای حقوق انسانها اعتبار و احترام قایل نیست و تنها ملاک برایاش رسیدن به اهداف و اغراضاش است و بس و در راه رسیدنِ به آنها از نقض گسترده و وسیعِ حقوق بشر ابایی ندارد (دولت آمریکا کجاست که اعتراض کند؟).
به جای حاشیه رفتن، بهتر است تمام کسانی که به جنبهی حقوقی بحث توجه دارند، مروری بر قوانین حقوق بشرِ بینالملل و کنوانسیونهای ژنو داشته باشند. بر اساس قوانین حقوقی بینالمللی اقدامات اسراییل در حمله به تأسیسات غیرنظامی و از بین بردن زیر ساختهای مدنی مردم معمولی، نقض صریح و آشکار حقوقِ انسانی مردمی بیدفاع و بیگناه است. هر چقدر رفتار استشهادیون منجر به نقض حقوق مسلم افرادی میشود که کاملاً از مبارزاتِ آنها برکنار هستند، عملکرد دولتِ نظامی اسراییل صدها بار ضد انسانیتر از آنهاست. دو طرف ماجرا هم هر روز به بهانهای با هم گلاویزند و جان مردم عادی است که در این میانه قربانی نزاعِ آنهاست. اما کاش همان دادگاهی که در نورنبرگ برای رسیدگی به جنایات جنگی پس از جنگ جهانی دوم بر پا شد، وقتی که بحران خاورمیانه به پایان برسد، برای اسراییلیها هم بر پا شود و بر اساس همین قوانین موجود بینالمللی عملکردشان بررسی شود و کاش آن وقت رسیدگی به نقض حقوقِ بشر در یک کشور خاص به بهانهی وجود نقض حقوق بشر در کشوری دیگر معلق یا منتفی نباشد! کاش نباشد و همه انسان باشند و بعضیها از بعضی دیگر انسانتر نباشند!
محض اطلاع (برای کسانی که انگلیسی میدانند!)، به صفحات متفاوت قوانین حقوق بشر بینالملل در سایت صلیب سرخ جهانی مراجعه کنید. این هم فهرست تمامی اسناد و معاهدات مربوط به حقوق بشر (توجه کنید چه اندازه از اینها به درگیریهای نظامی که غیرنظامیان در آنها قربانی میشوند مربوط است).
این خبر بیبیسی را هم ببینید: اسرائیل به نقض قوانین بین المللی متهم شد (بالاخره!)
پ. ن. حضراتی که پروندهشان پاکتر نیست، لطفاً بل نگیرند که بعله این هم از غرب! شما بروید خودتان را درست کنید به جای تکذیب کردنهای پیدرپی و آدرس عوضی دادن!
[دربارهی اسراييل, سياست] | کلیدواژهها: , اسراييل, برنامهی هستهای ايران
سلاحهای هستهای و جنجال قدرت
یکی دو سال است که ماجرای سلاحهای هستهای ایران بحث داغ اخبار جهان است. مدتی است که میخواهم یادداشتی برای نیروهای هستهای بنویسم و مجال پیدا نمیکنم. اتفاقاً مقالهای که باید برای درس حقوق بشر بینالملل مینوشتم موضوعاش همین بود. پیش از اینکه به ایران بپردازیم، توجه به این نکته از هر چیزی واجبتر است که تنها حکومتهایی که عملاً در برابر ممنوع اعلام کردن سلاحهای هستهای مقاومت کردهاند و تن به معاهدات سازمان ملل ندادهاند کشورهای عضو شورای امنیت و در رأس آنها آمریکا است. پیشنهاد ممنوع اعلام کردن استفاده از سلاحهای هستهای به عنوان سؤالی از سوی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۴به دیوان عدالت بینالمللی ارایه شده بود که پاسخ به آن [تحت عنوان Advisory Opinion] پرسش هم تنها مشوش و مبهم ارایه شده بود و جوابی در خور نیافته بود (مقالات سایت کمیتهی بینالمللی صلیب سرخ را هم در این زمینه ببینید.). القصه، نکتهی ظریف ماجرا این است که آمریکا تنها با دستاویز بازدارندگی برای خود مجوز استفاده از سلاحهای هستهای را حفظ کرده است و هر گونه قطعنامهی سازمان ملل را نیز وتو کرده است. در نتیجه، بدون هیچ تردیدی تنها عامل بزرگ و عمدهای که در برابر منع استفاده و گسترش سلاحهای هستهای وجود دارد خود آمریکاست که با ممنوعیت آنها تفوق و برتری سیاسی و نظامی خود را در جهان به مخاطره میاندازد. آمریکا هنوز پای بسیاری از معاهدات بینالمللی را امضا نکرده است. از جمله اینکه در قوانین آمریکا قانونی هست به نام حمله به لاهه که بنا بر آن دولت آمریکا میتواند برای آزاد ساختن هر یک از تبعههای خود حتی به دادگاه بینالمللی لاهه لشکرکشی کند!
اما سوای قلدرمآبی و قدارهبندی آمریکا، این را هم نباید از یاد برد که نفس استفاده از سلاحهای هستهای و گسترش آنها به هر نحوی، حاوی مشکلات جدی و اساسی اخلاقی و اجتماعی است. برای خلاصه کردن مطلب تنها یک بند را از کتاب «تأملاتی بر خشونت» [Reflections on Violence] نوشتهی جان کین نقل میکنم که به خوبی گویای این مطلب است:
«سلاحهای هستهای این امکان را دارند که از اختیار آدمی خارج شوند. کشورهای جهان میتوانند هزاران سلاح هستهای تولید کنند. در شرایطی غیرقابل تصور، جنگهایی ممکن است رخ دهد که هزاران سلاح هستهای در آن به کار میرود و صدها میلیون انسان کشته میشوند. با وجود اینکه این امر شدیداً غیر محتمل است، این امکان طبیعت ذاتی سلاحهای هستهای است.»
اما برای جهانیان، تنها وجود دولت دیوانهای چون آمریکا کفایت است. سیاستمداران همواره ممکن است دیوانه شوند. نه برای ایران و نه برای هیچ کشور دیگری توجیه عقلی و اخلاقی مناسبی برای استفاده از سلاحهای هستهای وجود ندارد. ولی زورگویی و قدرتطلبی مسری است. حکومتهای جهان هیچکدام الاهی و دستنشاندهی خدای عالم نیستند. همگی خطاکارند و همان به که ابزار نظارت آدمیان بر سر آنها باشد تا خشونت نورزند و دریغ که دموکراسی همیشه در ذات خود نطفهی خشونت را میپروراند. تفصیل این ماجرا باشد تا بعد. اما عجالتاً از این کتاب جان کین در صورتی که یافتیدش غفلت مورزید.
[نقد و نظر] | کلیدواژهها: , برنامهی هستهای ايران, پروندهی هستهای