۴
سیاست، عرصهی عشقورزی و ارادت نیست
حرف آخر را اول بزنم: میرحسین موسوی هم تا قبل از شب ۲۲ خرداد در این میدان، زیر ذرهبین ما بود. هیچ ملاحظهای در کار نبود – یا اگر هم بود بعد از ۲۲ خرداد فرو ریخت – که مبادا دست به بار آبگینهی موسوی بزنید چون از ماست یا ما دوستاش داریم یا دارد سیاست ما را جلو میبرد یا باید متوجه موانع بود.
سیاست در ایران امروز، یعنی در نظامی که دموکراسی و خودکامگی در نهادهای سیاسی در هم تافتهاند، کمپین روابط عمومی نیست. با این حرکتها نمیتوان حقی را استیفا کرد. فارغ از اینکه باور من این است که بعضی از دوستان من از درک تصور کلان از سیاست و چشماندازها و افقهای وسیعتر پیش روی ایران فاصله گرفتهاند، این تصور که باید در برابر قصور امروز عارف/روحانی در واکنش نشان دادن به حداد/جلیلی سکوت کرد و پذیرفت که تا کنون خوب «مبارزه» کردهاند، تصور نادرستی است.
سیاست، خصوصاً سیاستی که به روشنی در کلام سعید جلیلی فریاد میزند که از جنس قدرت عریانی است که خود را منبع و مصدر مشروعیت محض میداند (همان تصوری که از «مظلومیت نظام» حرف میزند و از شگفتانگیزترین پدیدههای سیاست است که «قدرت» جسارت کند و دریدگی این را داشته باشد که از مظلومیت خود حرف بزند)، جای مهر و نوازش و مغازله و معاشقه نیست. این فقط حکایت رقبا و حریفان نیست. یاران و همراهان بیشتر باید به این جنبه از سیاست حساسیت داشته باشند. باید در میدان سیاست درس شفافیت و سختگیری آموخت. سیاست، برای کسی که طالب احقاق حقی باشد و جویای کنار زدن باطلی باشد، یعنی تمرین «اَشغُری» و پوست کلفتی. یعنی سخترویی. یعنی بیعلت و رشوت بودن. یعنی «وفادار به میراث حسین» بودن.
ما به میرحسین که وفا را تا این لحظه به شکوهمندترین شیوه به سر برده است، خط امان نداده بودیم و نخواهیم داد. او چشم و چراغ ماست اما اگر او هم میلغزید یا در آینده بلغزد، بر او سخت خواهیم گرفت. میرحسین در دلهای ماست چون از ترس تهدید یا نهیب زجر و توفان بهتان و سیلاب حادثه نهراسید و خم به ابرو نیاورد. تکلیف عارف/روحانی باید روشن باشد: آیا قرار است راهی دلهای ما شوند یا راهی کاخ ریاست جمهوری؟ پاسخ من در انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ منوط به پاسخ به این پرسش است.
ما در سیاست نیامدهایم دست ارادت به کسی بدهیم. حق، مستقل از افراد و جناحهای سیاسی میایستد. فردا اگر علی اکبر ولایتی – یا حتی سعید جلیلی – بتوانند خود را با حق سازگار و راست کنند، سر سوزنی در رفتن به سوی آنها تردید نخواهم کرد. پیروزی ما شکست دیگری نیست. روزی خواهد رسید که آنها هم سبز خواهند شد. امیدوار باشیم که روز سبز شدن «دیگری»، ما رنگ حقیقت را نباخته باشیم. آزمون دشوارتر این است.
يادداشتهای مرتبط
[انتخابات ۹۲] | کلیدواژهها: , ميرحسين موسوی
سلام. خیلی موافقم. واقعا ممنون ام که نوشتین.ادبیات شما که از ذهن تمیز و شفافتون میاد تاثیر کلامتون رو حتما بیشتر هم میکنه.
در مورد پای احساس و احترام رو در موقع انتخاب، اون هم در همچین عرصه و همچین موقعیت بغرنج و حساسی، به میون آوردن، کنکاو ها میشه کرد. شما درست میگین اولین اشتباه در تعاریف هست و نگاه به سیاست و این انتخابات. شاید این ها هست که فضا رو برای پر و بال دادن به پارامتر های اشتباهی باز میکنه.
من اگرچه شاید دیر ولی یک وبلاگ در رابطه با انتخابات راه انداختم اتفاقا می خواستم توش بعد از طی یه پروسه ای به خطر بی بته بودن که رسیدم از پست خوب شما در مورد جلیلی (آدمی مخفی است در …)استفاده کنم که با اون هم بسیار موافق بودم.
وبلاگ ام این هست
http://electiran92.blogfa.com/
یا حق!
در بند آخر آورده اید که: “ما در سیاست نیامدهایم دست ارادت به کسی بدهیم. حق، مستقل از افراد و جناحهای سیاسی میایستد.”
این سخن، که شاید گوهر متن شماست، سخن بی اساس و غلطی است. به دو دلیل: نخست اینکه سیاست، نه محدود به حق، بلکه محدود به مصلحت/خیر جمعی یک ملت است. در سیاست حق برابر زور است و عمل درست، آن است که منجر به تامین مصالح ملی یک کشور شود. گویی چیستی این مصلحت نیز در تعاملات و تنازعات گروهها و جناح های مختلف به دست می آید. دیگر، به نحو پدیدارشناختی می توان گفت “شخصیت و ماهیت” افراد در این فرآیند موثر است. البته من در مورد اینکه سیاست عرصۀ مرید و مرادی/عاشقی و معشوقی نیست با شما همدل هستم؛ اما شخصت افراد، بویژه در کشورهای جهان سوم که نهادها و ساختارهای دموکراتیک هنوز مستحکم نیست، نقش بسیار زیادی در چگونگی فرآیندهای سیاسی دارد. به عنوان نمونه، فارغ از ارزش داوری، بنگرید به تفاوت رفتار دو رئیس جمهور اخیر ایران با رهبر نظام.
هزاران سپاس از این ادبیات زیبا و پاک که این روزها در فضای مجازی کمتر دیده می شود. ما یک حزب سیاسی نیستیم ما مردمی حقیقت جو و عدالت طلبیم. برخلاف عده ای از هم میهنان که از کاندیدایی که باید پیگیر حقوقشان باشد قسم می خواهند که فدایی قدرت غیر پاسخگو شود، ما عزیزانمان را پاسخگو می خواهیم و به نام حقیقت ذره ای بر آنها آسان نخواهیم گرفت. شاید عده ای دیگر از هم میهنانمان بیاموزند که حاکمان وکیل الرعایا هستند و به یاد بیاورند که علی در کوچه های کوفه فریاد می زد و از مردم طلب می کرد که او را انتقاد کنند و معاویه بود که افرادی اینچنین سینه چاک می پرورید! زنده باد اصلاحات
سیاست، عرصهی واقع بینی، درک شرایط، امتیاز دادن و امتیاز گرفتن است. نه انتظار قهرمان بازی.
به همان اندازه که درست میفرمایید که «سیاست، عرصهی عشقورزی و ارادت نیست» به همان اندازه و بلکه بیشتر هم عرصهی کینه جویی و نق زدن هم نیست. بنابراین اگر میرحسین عزیز مانند هررهبر دیگری در شرایطی وارد مذاکره شود نباید سخت بگیرید و او از چشمها بیفتد. همچنین در مورد خاتمی و عارف و روحانی.
همانطور که در آخرین پاراگراف به درستی و بسیارخوب در مورد تغییر احتمالی کسی مثل جلیلی گفته شده، همانوطر هم باید با کسی مثل عارف و روحانی باشد که یا درحال تغییر هستند یا در فکر تحقق بخشدن به آرزوی تغییر، به چنین کنشی حق بدهیم و مراعات کنیم.
سخت گرفتن، بالا بردن انتظارات است، و دور شدن از واقع بینی.
نقد قبل از عرصهی عمومی باید به گوش نقدشونده برسد. انتقال نقد از راه عرصهی عمومی باید در جایی باشد که نقدشونده در موضع قدرت نشسته، نه در موضع کمک به ما برای خلع ید قدرت!