۱۳
الاهیات ترنج
فردا دو هفتهی تمام میشود که دخترم ترنج، بهار را مثل رستاخیزی به خانهی ما که خزان و زمستانی سخت را از سر گذرانده بود، آورده است. امسال، بهار و هر چه در آن بود و به آن متعلق است یکسره در وجود دخترمان جمع و خلاصه بود. امسال کار دیگری نداشتیم و هیچ چیز آن اندازه اولویت نداشت که ترنج. حس لحظهی تولد ترنج، حسی زمینی نبود انگار. چیزی بود مثل تجربهی معراج. تمام آن حادثهای که در لحظهای رخ میدهد و آدمی ناگهان پردهای از برابر چشماناش کنار میرود، گویی در همان لحظهی ورود ترنج، وحیآسا بر من نازل میشد.
تا این تجربه در وجودمان تهنشین شود و ذوقاش را بیشتر بچشیم مدتی طول میکشد اما همین روزها چه بسا مهمترین روزهای آزمودن این تجربه است. پدر یا مادر شدن چیزی است در ردیف جهاد با نفس. برای عبور از این مرحله باید با خودت دست به گریبان شوی. طبیعی است که همهی انسانها وقتی قرار باشد با خودشان نبرد کنند، یکسان از این میدان بیرون نمیآید و تجربهی مشابهی ندارند ولی برای ما از این جنس بود. گمان میکنم تجربهی مادر شدن حتی از این هم بالاتر است و مثل ذوق شهادت است. مادر از لحظهای که مادر میشود گویی دست از وجود پیشیناش کشیده است و آدمی دیگر شده است. پدر هم میتواند چنین باشد. حتماً جهان پدری، جهانی دیگرگون است.

ترنج، جهانبینی مرا هم تغییر داده است. نه به این معنا که ناگهان چیزی دیگر شدهام. گویی از افقی بالاتر به هستی مینگرم. انگار الاهیات را از روزن نگاه این دختر بهاری میبینم این روزها. این روزها و شبها انگار فوران شعر است و عاطفه. انگار تمام دیوانهای جهان را سطر به سطر میخوانم. این روزها، برای ترنج، که به گفتهی دلنواز نازنینی خود بهترین شعر است، شعر میخوانم و غزل. موسیقی و تصنیف و ترانه، همراز و همنوای شبها و ساعتهای آرام کردن ترنج است. در تمام این دو هفته، حافظ و سعدی و مولوی همدم زمزمههای شبانه و روزانهی دخترم بوده است. از امتیازات پدر شدن یکی این است که آدم میتواند برای فرزندش آواز بخواند – به جای لالایی – و هر چقدر صدایات نخراشیده باشد، باز هم کم پیش میآید خردهای به صدای ناموزونات بگیرند. همان نغمهای که ترنج را آرام میکند، خوب است!
الاهیات ترنج، الاهیاتی است برای سلوک. سلوکی که فارغ است از تجویزهای صوری ارباب دیانت. سلوکی که یک پرده بالاتر از نغمههای تکراری یا مناسکی نغمه مینوازد. کافی است گوش آدمی برای شنیدن این نغمه تربیت شده باشد یا به خودش سخت بگیرد برای شنیدن نغمهای آشنا. برای رمز شنیدن از این پرده باید آشنا بود و آشنا شد. این روزها آشنایی با جهان بهاری ترنج را روز به روز تجربه میکنم. روزگار خوشی است. «از بخت شکر دارم و از روزگار هم».مرتبط: ترنج؛ «شهادت» مادرانه
[واقعه] | کلیدواژهها:
سلام؛
قدم نو رسیده مبارک است ان شاء الله وهو خیر حافظا.
خداوند به یمن این قریب العهد به ملکوت، به صاحب ارض ملکوت طریق سلوک به ورای هفت آسمان را بنماید و برساند.
انشالا به تندرستی و برکت. خوش به حال شما با این ترنج بهاری و خوش به حال ترنج که زیر سایه پدر و مادری اهل فرهنگ و ادب و اندیشه بزرگ خواهد شد.
وای ی ی ی ی چقدر خوشگله این دختر مامانی پا قدمش خیلی خیلی مبارک باشه از این متنی که برای ترنج نوشتید مور مور شدم خوشا به حالتون که این حس عالی رو دارید به همسرتان هم تبریک میگم من با اینکه گاه گداری میام و مطالبتون رو میخونم به حدی تحت تاثیر قرار گرفتم و خوشحال شدم انگار ترنج خواهر زاده منه خوش و خوشبخت باشید
آقا شاد باشی همه عمر. وصف الحال مشتاقیت را چنان به زیبایی و رسایی گفتی که عنقریب باید شال و کلاه کنم بروم خواستگاری، بلکه یکی دو سال دیگه چنین حالی را تجربه کنم.
پدرشدن یا مادرشدن عالمی داردکه با هیچ چیزی درایندنیا قابل مقایسه نیست مبارک باشد این موهبت الهی
سلام
همین حس را ۶ ماه بیش با تولد آوا دخترم داشتم.
حسی که تا امروز علیرغم شب زنده داریهای گاه و بیگاه هماره تقویت شده است.
تنها تفاوتش این است که من گاه خیام نیز زمزمه میکنم برای دلبندم علاوه بر سعدی و حافظ و مولوی.
امید که همه نورسیدگان در سلامت باشند.
Ghadame no resideh mobrak.
baaz bahaar miresad, Naghmeye yaar miresad
Mojtaba
سلام به پدرو مادر ترنج نازنین خداوند مهربان نگهدارش باشد از راه دور چهره زیبا و معصومش را میبوسم
گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی
گفتم از آنکه هستم سرگشتهئی هوائی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سری بود خدائی
خدابراتون حفظش کنه.خیلی خیلی نازه.مبارکه وجودش.
قدم نورسیده و بهاری مبارک…صمیمانه ترین تبریکات بنده را هم پذیرا باشید.
Maa Sha Allah…What a beautiful girl..May God bless her Insha Allah…
با سلام و تبریک تولد فرزندتان
مطلب زیبایتان در مورد کودکی مرا به یاد مقاله ای انداخت که دو سه سال پیش در یکی از ماهنامه ها نوشته بودم با عنوان “ملکوت کودکی” که شاید ندیده باشید و برایتان جالب باشد.
فکر کنم حجم آن بیشتر از فضای این باکس است.
اگر آدرس ایمیلتان را اعلام کنید می توانم برایتان بفرستم
ارادتمند
محمود
———————-
ممنون. نشانی ایمیل همین بالای صفحه هست.
د.
با سلام
مطلب مورد اشاره را برایتان ایمیل کردم
شاد باشید
محمود
———————
ممنونم. دریافت شد.
د. م.