به آب زندگانی بردهام پی
«در این هفت ماه اتفاقهای تلخ زیادی برای عزیزانم افتاده اما تلخ ترین آنها بازداشت دو تن از دوستانم سمیه عالمی پسند و پیمان چالاکی جلو چشم مانا دختر سه ساله آنهاست. به خصوص اینکه مأموران میخواستند مانای کوچک را به بهزیستی تحویل دهند و فقط بعد از فریادهای مادر و پدر حاضر می شوند مانا را به یکی از دوستان تحویل دهند. مانا سه روز است که فقط جیغ میزند.»
این مشاهده، این تجربه هولناک چیز تازهای نیست. بسیاری از ما و شما در این ماهها، نمونههای فراواناش را یا خوانده و شنیدهایم و یا به چشم دیدهایم. و البته به شهود میتوان دریافت که جنبش سبز نه مأمور دارد و نه ضابط قضایی. یعنی نکتهی بدیهی را به عقل و فهم متوسط میتوان دریافت (مگر البته برای کسانی که بر دلها و خردهاشان مُهر باشد). تجربهی بالا، تنها به همین ماههای پس از انتخابات تلخ ۲۲ خرداد ۸۸ محدود نمیشود. این نوع رفتارها پیشتر هم وجود داشته است، اما تفاوت بزرگ این است که با حادثهی عظیمی که در ایران رخ داد، تشت رسوایی چنین کردارهایی از آسمان افتاد و هر چه میکوشند این نوع رسواییها را پنهان کنند، نمیشود که نمیشود. کافی است اندکی به حافظهتان فشار بیاورید تا نمونههای فراوان قبل و بعد از این حادثه (و به قول مخالفان سبزها «فتنه») را به خاطر بیاورید. اما چرا اینها را دارم میگویم؟
آنچه بر ما و بر ملت ما (حتی بر ملت غیر-سبزِ ما) رفته است، تلخ است. در این تلخیها، آدمیان پی پناهگاهی میگردند و هر کسی به شکلی و نوعی، پناهی میجوید و جسته است. برای اینکه نوشتهام مطول نشود، خلاصه میگویم که در چنین احوالی پناهگاه یکی چون من قرآن بوده است و حافظ و مولوی. قرآن را به ویژه با تأکید خاص میگویم چون اگر سلامت نفسی باقی باشد، همین قرآن مهمترین مستمسک هر مؤمن صافیضمیر است. این معنی را نمیتوان به طور عینی ثابت کرد و مقولهای است ایمانی، اما باور من این است که آنچه بر حاکمیت و بر قدرتِ سیاسی در کشور ما رفته است، عمدتاً به خاطر مهجور کردن قرآن است. کاش حتی از همین قرآن پوست و ظاهر را بر میداشتند. آنچه من میبینم رها کردن ظاهر و باطن قرآن است و سپردن عنان مدیریت کشور و سطوح مختلف قدرت به بیخردان و بیکفایتانی بوده است که نه حرمتی برای شریعت قایلاند و نه فهمی از طریقت و حقیقت داشتهاند. اصلاً حقیقت و باطنِ دین پیشکش؛ کاش به همین صورت و به همین فقه وفادار میماندند. در سالهای گذشته هم کم نبودهاند آزادگانی که به ستمهایی از جنس آنچه که نمونهاش را در بالا آوردم اعتراض کردند؛ از جمله آن فقیه فقید و عالم شجاع و آزاده، منتظری مرحوم. هر چه هست این قصهی بیاعتنایی به دین، آن هم به دست مدعیان دینداری که دعوی عرضهی مغز و اساس دین را هم دارند و همهی آدمیان غیر از خود را در طریق ضلالت میدانند و در ردیف حیوانات میشمارند، قصهی تازهای نیست. اما این قصهی تکراری این روزها، شکل پنجه زدن در چهرهی ستاریت خدا گرفته است و به بازی گرفتن حلمِ او. گفتم این حکایتها، حکایتهای ایمانی است و مجال یا ادعای استدلال هم در این فهم شهودی یا ایمانی نیست. ولی فهم بلاواسطهی من از قرآن و سالهای مؤانستام با این مضمون شریف و آسمانی همین را گواهی میدهد.
امروز، چندین ساعت است که مشغول گوش دادن و دوباره گوش دادن به ترتیل سورهی فرقان با صدای شیخ ابوبکر شاطری هستم. چه حالی دارد؟ اول از همه برای من آرامش خاطر است. اطمینان است. این استماع ترتیل همچنان که برای رسول در لحظهی فرود آمدن وحی، اسباب تثبیت فؤاد میشد، برای من هم همین حس محکم شدنِ دل را دارد. تردیدی ندارم که آنها که اهل ایماناند در این روزهای تلخ و سیاه، بسیار استمداد جستهاند از این مصحف نورانی و بسیار قوت قلب گرفتهاند در برابر این همه ستمهای فزون از حد که در برابر مدارای لطف حق، جسارتهای بیکرانه میکنند و از حد گذراندهاند و مدتهاست که پروای حساب و قیامتی را ندارند. سورهی فرقان، آیهآیهاش این روزها خواندنی است. جایی نیست از آن که بصیرتی تازه به آدمی ندهد در این احوال.
آیاتی که در زیر میآورم علیالخصوص عبرتافزا هستند و بصیرتبخش (حتی برای کسانی که خبر رفتاری را که در بالا آوردم میشنوند و وسعت و تداول گستردهی این رفتارها را باور ندارند و خودشان را به خواب میزنند و در ظلم ظالمان و جنایت مجرمان شریک میشوند). اینها آیات ۲۷ تا ۴۳ از سورهی فرقان (سورهی ۲۵) هستند.
«وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً وَاحِدَهً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا وَلَا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ سَبِیلًا وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرًا فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِیرًا وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آیَهً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ عَذَابًا أَلِیمًا وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیرًا وَکُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَکُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِیرًا وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَهِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ نُشُورًا وَإِذَا رَأَوْکَ إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَیْهَا وَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا»
ترجمهی آیات را به خاطر پرهیز از طولانی کردن متن نمیآورم. قرآنی به دست آورید و ترجمهاش را خودتان بخوانید اگر عربی نمیدانید. آیاتی را که زیرشان خط کشیدهام به باور من آینهی تمام نمای نظامی است که متکی و مستظهر به قدرت و زور است اما به زبان و در نمایش لاف داشتن پشتوانهای الهی و خدایی میزند. عاقبت چنین کسانی به زبان قرآنی یا «تدمیر» است یا «غرق» یا «عذاب عظیم» و نمونههایاش را هم قرآن ذکر میکند از اقوامی که بسی زورمند بودهاند. در آیهی آخر این سوره، این عبارت برای آنها که با قرآن انسی دارند، معنادار و تکاندهنده است: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ»! گمان میکنم اشارهای به مضمونِ مستتر در این عبارت کافی است برای اهل این سخنان. زیاده دردسر نمیدهم. حرف زیاد است. ترتیل این سوره را با صدای شاطری در اینجا میآورم شاید در این شبهای طوفانی که عالم زیر و رو میشود، پناهگاه کسی شود و آسایش خاطری بیاورد و اطمینانی به فرا رسیدنِ آیندهای روشن پدید آورد که امیدی است دلفروز و جانبخش. آری، این سخنان «آبِ زندگانی» است و مرده زنده میکند. فقط باید پنبه از گوش بیرون آورد. همین. کار زیاد سختی هم نیست.
|
پ. ن. نخواستم از کسانی بنویسم که در همین روزها شرک میورزند و کسانی از آدمیان را چنان اطاعت میکنند که اطاعتشان شانه به شانهی شریک قایل شدن برای صمد بینیاز میساید. بخوانید و چندین بار به دقت بخوانید: «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَهً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا یَمْلِکُونَ مَوْتًا وَلَا حَیَاهً وَلَا نُشُورًا وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا». کسانی که نه یارای آفریدن چیزی دارند بلکه خودشان مخلوقاند و برای خود هم توانایی مالکیت ضرر و نفعی را هم ندارد و مالکیت موت و حیات آدمیان را هم ندارند و کسانی را هم نمیتوانند زنده کنند. بله، بتپرستی تنها پرستیدن بتِ سنگی نیست! بگذریم از این یکی که قصهاش خیلی دراز است!
این تاکید دیگری است بر اینکه نظام حضرات دینی هم نیست بلکه یک سکولاریسم کژ و کوژ نقابدار است.
دوست عزیز اتفاقا بنده نیز حال مشابهی با شما داشتم نیمه های شب خوابم نمی برد سری به سایت زیبای شما زدم گویا دست هدایتی آسمانی بود و آن آرامش راخداوند عزیز به من هم هدیه فرمود دستتان درد نکند. براستی چقدر از چهره لطیف وآسمانی دین دور افتاده ایم.خدا را در این نیمه های شب میخوانم که چهره زیباو آرامش بخش دینش را به همه مشتاقان دردمند و طوفانزده کنونی هر چه بیشتر بنمایاند.
سلام
من هم به شخصه فکر میکنم که حرف های شما از سر درد دین و وجدان است ولی خوب است که همیشه هم به این نکته فکر کنیم همان نقدهای که به طرف مقابل وارد میکنیم ممکن است در مورد ما هم صدق کند.
باور کنید کسانی هستند که از انقلابشان حمایت میکنند ولی چشم بسته هم طرفدار کسی نیستند
فکر کنم این آیه میتواند تلنگری برای همه ما باشد،
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا ﴿١٠٣﴾ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا ﴿١٠۴﴾
——————————–
بله. همین وبلاگ را بگردید ببینید چند بار دربارهی همین آیه نوشتهام. تفسیرهای این آیه را هم بخوانید. ارجاعات متون کلاسیک را هم به این آیه ببینید. هر چقدر ممکن باشد آدم در تفسیرش خطا کند یا اعتماد به نفس بیهوده داشته باشد، مشاهدهی قتل و جنایت و نقض صریح قانون و بعد ماستمالی کردن آن با عنوان عمل به قانون و پرتاب کردن توپ در میدان مخالف و مجازات مقتول به جای قاتل تنها از دیدگانی احول ساخته است. کفر هم یعنی پوشاندن حق. کجای فساد و بطلان کسانی که شریعت را به نام قانون این روزها زیر پا میگذارند، پوشیده است؟
د. م.
با سلام
نوشته های شما ارزشمند و در این روزگاران بسیار بسیار ارزشمند تر.اجازه دارم با ذکر ماخذ و آدرس نوشته هایتان را برای دوستانی که امکان دسترسی به وبلاگ شما را ندارند ایمیل کنم تا آنها هم استفاده کنند.
——————————–
بله. اصلا این وبلاگ برای همین کارهاست.
د. م.
این روزها دلم بسیار از جفائی که بدست دینداران بر دین و کتاب خدا رفته گرفته وقتی عملکرد به نام دینشان مجالی برای آنها که دیر زمانی است در انتظار شکست آیین مدعی تامین دنیا و آخرت مردم فراهم آورده نشسته اند. ولی این روزها که من هم با تفسیر مانوس شده ام و به ان پناه برده ام ایمان دارم که این جولان باطل بسیار کوتاه است! خیلی لذت بردم از بیان زیبایتان
من تا چندی پیش با خواندن قرآن آرام میشدم و اطمینانم بالاتر میرفت و خودم را مصداق ” انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون” میدانستم. اما باید اعتراف بکنم که دچار تردید شده ام و تردید نابود کننده ی ایمان و خوره ی آرامش است. الآن می گویم چرا تردید!
آخر، حاکمیت هم دقیقاً به همینها که شما به آن استناد می کنید، استناد می کند و میرحسین و کروبی را کسانی میداند که “هوا و هوس را اله خود کرده اند” و برای رسیدن به حکومت قانون شکنی کرده اند و از ولایت فقیه زمان خود خارج شده اند. یک نکته اینجا خیلی اهمیت دارد و آن اینکه اگر تقلبی نشده باشد که من فکر می کنم نشده است، دیگر برخورد حاکمیت با آنها و طرفدارانشان که میخواهند حرف خود را به کرسی بنشانند مصداق ظلم نیست. مثل این میماند که خوارجی که حضرت علی آنها را از دم شمشیر گذراند بیایند آه و ناله کنند که به ما ظلم شده است و ظالم نابود خواهد شد. بالاخره هر حکومتی برای بقای خودش ابزار دارد و با مخالفین برخورد می کند و قبول دارم که آدم های بی پدر و مادر هم در “قوه ی قهریه” ی حکومت هستند.
خلاصه اینکه این آیات که قبلاً به من اطمینان میبخشید این روزها من را میترساند که نکند خودمان مصداق “اتخاذ هوایمان به عنوان اله” باشیم با پیگیری الکی ادعای تقلب!
نمی دانم! واقعاً گیج شده ام! شاید هم مقهور تبلیغات و القائات شدید دستگاه تبلیغاتی حکومت شده ام! فقط این را می توانم بگویم که الآن “دلم” با میرحسین هست اما مثل قبل “ایمانی” به حقانیت او ندارم!
این اعتراف ها را کردم که ببینم نظر شما چیست؟ در همین قرآن، “و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه” را داریم. ” والفتنه اشد من القتل” را داریم. “جاهد الکفار و المنافقین واغلظ علیهم” را داریم. بین “دل” و “عقل” گیر کرده ام!
——————————————–
توضیح میدهم ولی همین یک نکته را بنویسم که ما هرگز در دین اسلام و در قرآن «ولایت فقیه زمان» نداریم. اساساً ولایت الله داریم. حتی در همین قرآن ولایت علی نیامده است و امامان شیعی ولایتشان با تفسیر ما از قرآن مبتنی بر قرآن است، تکلیف انسانهای معمولی پیشاپیش روشن است. اما باقی نکاتتان را در یادداشتی دیگر توضیح میدهم.
د. م.
به قول رندی انقلاب اسلامی یک شهید بیشتر نداشت و اون اسلام بود
خدا به شما خیر عطا فرماید دلم سبک شد
http://www.radioquran.ir/news_detail.php?ProdID=94810
دوستان این تلاوت را هم بشنوید.لرزاننده ست.
فکر می کنم دکتر بشیریه جان کلام رو گفت که این دستگاه به عجیب ترین شکلی دین رو افیون توده ها کرده، افیونی که فقط ازشون تسلیم و گوسفندصفتی می خواد.
شاید من آدم دهن بینی باشم، ولی تصمیم گرفتم قرآن بخونم! قرآن گوش کنم و دنبال این آرامشی که تو گفتی بگردم.
———————————-
ولی آرامش همیشه به دست آدم نمیآید. شرط زیاد دارد. «شاید» با خواندن قرآن آرام شدی، شاید هم نه. من خیلی وقتها آرام میشوم. نمیدانم برای همه جواب میدهد یا نه.
د. م.
دوست عزیزم از قلم ونوشتار زیبایتان سپاسگذارم .لطفا برای دادگاه ۱۹ مردادمان هم التماس دعا.البته اول برای سلامتی دوستان دربند ودر اعتصاب غذا (حسین نورانی نزاد ودیگران)دعا کنید. تحمل مشکلات از توان خانوادهایشان خارج شده.
” ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین”