از خوابِ خواری گردید ایران بیدار!
با جان پیوندی پنهان دارد
مهرش جاویدان با دل پیمان دارد
دل پاس پیمان، دارد، تا جان دارد
از خواب خواری گردید ایران بیدار
دل را چون دریا بر این طوفان بسپار
شوری دیگر در سر ماست
شوقِ اوجی در پر ماست
آزادی دامن گشا
آهنگی دیگر سرا
از خود گذر کن
هر سو نظر کن
بنگر ایران را
نور تابان را
عصری نو شد چهره گشا
جانانه میهن
افسانه میهن
امید ما را
کاشانه میهن
|
پ. ن. شعر از ه. ا. سایه است. آهنگ از حسین علیزاده و آواز شجریان.
[موسيقی] | کلیدواژهها: , حسین عليزاده, شجریان, ميهن, ه. ا. سايه, چاووش ۷
آه باران! ای امیدِ جانِ بیداران!
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران
یا نه دریاییست گویی واژگونه بر فراز شهر،
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو میبارد از حد بیش
ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر با تشویش
رنگ این شبهای وحشت را، تواند شست آیا از دل یاران
چشمها و چشمهها خشکاند، روشنیها محو
در تاریکی دلتنگ، همچنانکه نامها در ننگ
هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران! ای امید جان بیداران!
بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟
|
بهارِ آمده از سیمِ خاردار گذشته…
|
که باغها همه بیدار و بارور گردند
بخوان، دوباره بخوان تا کبوتران سپید
به آشیانهی خونین دوباره برگردند
بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت
که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد
پیامِ روشن باران
ز بام نیلی شب
که رهگذارِ نسیمش به هر کرانه برد
ز خشکسال چه ترسی؟ که سد بسی بستند:
نه در برابر آب
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور…
دراین زمانهی عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتی دادند
که از معاشقهی سرو و قمری و لاله
سرودها بسرایند ژرفتر از خواب
زلالتر از آب
تو خامشی، که بخواند؟
تو میروی، که بماند؟
که بر نهالکِ بی برگِ ما ترانه بخواند؟
از این گریوه به دور
در آن کرانه ببین:
بهار آمده، از سیمِ خاردار گذشته
حریق شعلهی گوگردی بنفشه چه زیباست!
هزار آینه جاریست
هزار آینه
اینک
به همسراییِ قلبِ تو میتپد با شوق
زمین تهیست زِ رندان:
همین تویی تنها
که عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانی
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان:
«حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی»
شعر محمد رضا شفیعی کدکنی – «در کوچه باغهای نشابور»
[موسيقی] | کلیدواژهها: , به نام گل سرخ, سالار عقيلی, شفیعی کدکنی, گروه دستان
از سه گاه نسیه تا افشاری نقد
|
نورِ جان در ظلمت آبادِ بدن…
پ. ن. چند مرتبه من نوشتهام مطربان را دعا کنید؟ من واقعاً به این اعتقاد دارم. همان حرف مولوی است که «خدایا مطربان را انگبین ده». دنیا بدون این طایفه، جهانی سرد و بیروح و بیمزه میشد. حالشان نیکو و خرم باد. غمهاشان کم باد. طرباش متصل باد! زر اگر داشتم چون مولوی میگفتم: «ای مطربان! ای مطربان! دف شما پر زر کنم» ولی میشود دف مطربان را اگر نه از زرِ صورتی و زودگذر، که از زر معنا پر کرد که پایدارتر باشد!
|
[موسيقی] | کلیدواژهها: , ابوعطا, باغ ارغوان, حسام الدين سراج
قافله سالار
|
[موسيقی] | کلیدواژهها: , سهتار, قافلهسالار, محمدرضا لطفی
زدهام فالی و فریادرسی میآید…
ز آتش وادی ایمن نه منام خرّم و بس
موسی اینجا به امید قبسی میآید!
و البته بیتِ متعاقباش:
هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هر کس آنجا به طریق هوسی میآید
|
[موسيقی] | کلیدواژهها: , حسين قوامی
بهاری خرم است ای گل کجایی…
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر مجمر منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسد گو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرم است ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز
|
[موسيقی] | کلیدواژهها: , ايرج بسطامی, بوی نوروز
خامهی خونبارِ بهار
لاله خونین کفن از خاک سرآورده برون
خاک مستورهی قلب بشر آورده برون
نیست این لالهی نوخیز، که از سینهی خاک
پنجهی جنگ جهانى، جگر آورده برون
رمزى از نقش قتال است که نقاش سپهر
بر سر خانه ز دود و شرر آورده برون
یا که در صحنهی گیتى ز نشانهاى حریق
ذوقِ صنعت، اثرى مختصر آورده برون
مُنکَسِف ماه و بر او هالهی خونبار محیط
طرحى از فتنهی دور قمر آورده برون
دل ماتم زدهی مادر زارىست که مرگ
از زمین همره داغ پسر آورده برون
شعلهی واقعه گویى ست که از روى «تلال»
دستِ مخبر، به نشان خبر آورده برون
دستِ خونین زمین است که از بهر دعا
صلح جویانه ز کوه و کمر آورده برون
آتشین آه فرو مرده مدفون شده است
که زمین از دل خود شعلهور آورده برون
پارههاى کفن و سوختههاى جگرست
کز پى عبرت اهل نظر آورده برون
عشقِ مدفون شده و آرزوى خاکشده ست
کش زمین بیخته در یکدگر آورده برون
پارهها ز آهن سرخ است که در خاور دور
رفته در خاک و سر از باختر آورده برون
بس که خون در شکم خاک فشرده ست به هم
لخت لختش ز مَسامات، سرآورده برون
راست گویى که زبانهاى وطن خواهان است
که جفاى فلک از پشت سرآورده برون
یا ظفر نامچهی لشکر سرخ است که دهر
بر سر نیزه به یاد ظفر آورده برون
یا به تقلید شهیدان ره آزادى
طوطى سبز قبا، سُرخ پر آورده برون
یا که بر لوح وطن خامهی خونبار «بهار»
نقشی از خونِ دلِ رنجبر آورده برون
[موسيقی] | کلیدواژهها:
راستِ بهاری
[موسيقی] | کلیدواژهها: , جشن هنر شيراز, راستپنجگاه, شجريان, محمدرضا لطفی, ناصر فرهنگفر