پيش از اینکه توضيح بدهم چرا چنین عنوانی برای اين يادداشت انتخاب کردهام و بگویم چه حالی بر من رفته است امشب (و شما را هم در این حال شریک کنم)، فکر میکنم خوب است این چند جمله را که در فيسبوک بعضی از دوستانم ديدهام بخوانيد:
«در این هفت ماه اتفاقهای تلخ زیادی برای عزیزانم افتاده اما تلخ ترین آنها بازداشت دو تن از دوستانم سمیه عالمی پسند و پیمان چالاکی جلو چشم مانا دختر سه ساله آنهاست. به خصوص اینکه مأموران میخواستند مانای کوچک را به بهزیستی تحویل دهند و فقط بعد از فریادهای مادر و پدر حاضر می شوند مانا را به یکی از دوستان تحویل دهند. مانا سه روز است که فقط جیغ میزند.»
این مشاهده، اين تجربه هولناک چیز تازهای نيست. بسیاری از ما و شما در اين ماهها، نمونههای فراواناش را یا خوانده و شنیدهایم و یا به چشم ديدهايم. و البته به شهود میتوان دريافت که جنبش سبز نه مأمور دارد و نه ضابط قضايی. یعنی نکتهی بدیهی را به عقل و فهم متوسط میتوان دریافت (مگر البته برای کسانی که بر دلها و خردهاشان مُهر باشد). تجربهی بالا، تنها به همین ماههای پس از انتخابات تلخ ۲۲ خرداد ۸۸ محدود نمیشود. اين نوع رفتارها پيشتر هم وجود داشته است، اما تفاوت بزرگ اين است که با حادثهی عظیمی که در ایران رخ داد، تشت رسوایی چنین کردارهايی از آسمان افتاد و هر چه میکوشند اين نوع رسواییها را پنهان کنند، نمیشود که نمیشود. کافی است اندکی به حافظهتان فشار بیاوريد تا نمونههای فراوان قبل و بعد از این حادثه (و به قول مخالفان سبزها «فتنه») را به خاطر بیاورید. اما چرا اینها را دارم میگویم؟
آنچه بر ما و بر ملت ما (حتی بر ملت غير-سبزِ ما) رفته است، تلخ است. در این تلخیها، آدمیان پی پناهگاهی میگردند و هر کسی به شکلی و نوعی، پناهی میجويد و جسته است. برای اينکه نوشتهام مطول نشود، خلاصه میگویم که در چنين احوالی پناهگاه يکی چون من قرآن بوده است و حافظ و مولوی. قرآن را به ویژه با تأکید خاص میگویم چون اگر سلامت نفسی باقی باشد، همين قرآن مهمترین مستمسک هر مؤمن صافیضمیر است. اين معنی را نمیتوان به طور عینی ثابت کرد و مقولهای است ايمانی، اما باور من این است که آنچه بر حاکمیت و بر قدرتِ سياسی در کشور ما رفته است، عمدتاً به خاطر مهجور کردن قرآن است. کاش حتی از همین قرآن پوست و ظاهر را بر میداشتند. آنچه من میبینم رها کردن ظاهر و باطن قرآن است و سپردن عنان مديریت کشور و سطوح مختلف قدرت به بیخردان و بیکفایتانی بوده است که نه حرمتی برای شریعت قایلاند و نه فهمی از طریقت و حقیقت داشتهاند. اصلاً حقیقت و باطنِ دین پیشکش؛ کاش به همین صورت و به همین فقه وفادار میماندند. در سالهای گذشته هم کم نبودهاند آزادگانی که به ستمهایی از جنس آنچه که نمونهاش را در بالا آوردم اعتراض کردند؛ از جمله آن فقیه فقید و عالم شجاع و آزاده، منتظری مرحوم. هر چه هست این قصهی بیاعتنایی به دين، آن هم به دست مدعيان دينداری که دعوی عرضهی مغز و اساس دین را هم دارند و همهی آدميان غير از خود را در طریق ضلالت میدانند و در رديف حيوانات میشمارند، قصهی تازهای نيست. اما این قصهی تکراری اين روزها، شکل پنجه زدن در چهرهی ستاریت خدا گرفته است و به بازی گرفتن حلمِ او. گفتم اين حکایتها، حکایتهای ايمانی است و مجال یا ادعای استدلال هم در این فهم شهودی یا ایمانی نيست. ولی فهم بلاواسطهی من از قرآن و سالهای مؤانستام با این مضمون شریف و آسمانی همین را گواهی میدهد.
امروز، چندين ساعت است که مشغول گوش دادن و دوباره گوش دادن به ترتیل سورهی فرقان با صدای شیخ ابوبکر شاطری هستم. چه حالی دارد؟ اول از همه برای من آرامش خاطر است. اطمینان است. این استماع ترتيل همچنان که برای رسول در لحظهی فرود آمدن وحی، اسباب تثبيت فؤاد میشد، برای من هم همين حس محکم شدنِ دل را دارد. ترديدی ندارم که آنها که اهل ایماناند در این روزهای تلخ و سياه، بسيار استمداد جستهاند از این مصحف نورانی و بسيار قوت قلب گرفتهاند در برابر اين همه ستمهای فزون از حد که در برابر مدارای لطف حق، جسارتهای بیکرانه میکنند و از حد گذراندهاند و مدتهاست که پروای حساب و قيامتی را ندارند. سورهی فرقان، آيهآيهاش اين روزها خواندنی است. جایی نيست از آن که بصيرتی تازه به آدمی ندهد در این احوال.
آیاتی که در زیر میآورم علیالخصوص عبرتافزا هستند و بصيرتبخش (حتی برای کسانی که خبر رفتاری را که در بالا آوردم میشنوند و وسعت و تداول گستردهی اين رفتارها را باور ندارند و خودشان را به خواب میزنند و در ظلم ظالمان و جنایت مجرمان شريک میشوند). اينها آيات ۲۷ تا ۴۳ از سورهی فرقان (سورهی ۲۵) هستند.
«وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا فَقُلْنَا اذْهَبَا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَدَمَّرْنَاهُمْ تَدْمِيرًا وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا وَكُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا لَا يَرْجُونَ نُشُورًا وَإِذَا رَأَوْكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا»
ترجمهی آيات را به خاطر پرهیز از طولانی کردن متن نمیآورم. قرآنی به دست آورید و ترجمهاش را خودتان بخوانید اگر عربی نمیدانيد. آیاتی را که زیرشان خط کشيدهام به باور من آينهی تمام نمای نظامی است که متکی و مستظهر به قدرت و زور است اما به زبان و در نمايش لاف داشتن پشتوانهای الهی و خدایی میزند. عاقبت چنین کسانی به زبان قرآنی یا «تدمير» است يا «غرق» يا «عذاب عظيم» و نمونههایاش را هم قرآن ذکر میکند از اقوامی که بسی زورمند بودهاند. در آيهی آخر این سوره، اين عبارت برای آنها که با قرآن انسی دارند، معنادار و تکاندهنده است: «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ»! گمان میکنم اشارهای به مضمونِ مستتر در اين عبارت کافی است برای اهل این سخنان. زياده دردسر نمیدهم. حرف زیاد است. ترتيل این سوره را با صدای شاطری در اينجا میآورم شاید در اين شبهای طوفانی که عالم زیر و رو میشود، پناهگاه کسی شود و آسايش خاطری بياورد و اطمینانی به فرا رسیدنِ آيندهای روشن پديد آورد که اميدی است دلفروز و جانبخش. آری، اين سخنان «آبِ زندگانی» است و مرده زنده میکند. فقط باید پنبه از گوش بيرون آورد. همين. کار زیاد سختی هم نیست.
پ. ن. نخواستم از کسانی بنويسم که در همین روزها شرک میورزند و کسانی از آدميان را چنان اطاعت میکنند که اطاعتشان شانه به شانهی شريک قایل شدن برای صمد بینياز میسايد. بخوانید و چندین بار به دقت بخوانید: «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْمًا وَزُورًا». کسانی که نه يارای آفريدن چيزی دارند بلکه خودشان مخلوقاند و برای خود هم توانايی مالکيت ضرر و نفعی را هم ندارد و مالکيت موت و حيات آدمیان را هم ندارند و کسانی را هم نمیتوانند زنده کنند. بله، بتپرستی تنها پرستيدن بتِ سنگی نیست! بگذريم از این یکی که قصهاش خیلی دراز است!