زيستن منطق الطير
اين روزها انگار دارم منطق الطير عطار را زندگی میکنم. انگار احوالی که بر يکايک آن مرغان رفته است، بر من میرود. انگار من همراه آنها دارم از وادیهای مختلف عبور میکنم. و اول و آخر اين دعوا اين است که از تو حتی به قدر «مو»يی چيزی بر جا نماند. به اندازهی مويی ميان تو و او فاصله نباشد. يعنی تو آن قدر نباشی که همه او باشد. قدم به قدم مرغانِ عطار دارم راه میروم. و از هر سويی مويی در گردنام انداختهاند و میکشند! عجب نبردی شده است! کو تا سيمرغ؟