ما چقدر دربارهی علی میدانيم و علی را چگونه میفهمیم؟ پرسش بسیار ساده است اما در عمل به مشکلات زیادی برخورد میکنيم. اين پرسش را میتوان دربارهی بسیاری از شخصيتهای دینی يا حتی غير دینی پرسيد. اما وقتی از علی سخن میگويیم مهم است که علی را آنگونه که هست ببينيم و بشناسیم نه آنگونه که دوست داريم. بسياری از ما با خیالی از علی زندگی میکنيم، اسطورهای از او ساختهايم و هر روز کشف و شهود تازهای را هم به او میبنديم. اگر تاريخ زندگی علی و سخنان او را بخوانيم به حجم عظيمی از اطلاعات میرسيم، اما همین اطلاعات وقتی از صافی پيشفرضها و ذهنيتهای ما میگذرد تبديل میشود به یک علی فراتاریخی، يک علی آسمانی، يک علی آرمانی. همين قصه دربارهی حافظ و مولوی هم به نحوی صادق است. نمونهی بارزش تفسيری است که شاگردان مکتب ابن عربی از حافظ دارند. و البته آنها که زير نفوذ اندیشهی شيخ اکبر بودهاند به همان طریق علی را نیز تفسير کردهاند. در واقع اين مفسران، علی و هر کس ديگری را در قالب ذهنی خود میریزند و هر اندازه که فضای ذهنیشان فلسفیتر يا عرفانیتر باشد، موضوع تفسيرشان هم بيشتر خصلتها فلسفی يا عرفانی به خود میگيرد. من باور دارم که علی، همان علی که سخت دلبستهی اويم و روزهایام را با او شب میکنم، عارفی است طراز اول. اما عرفان علی کجا و عرفان ابن عربی کجا. عرفان علی محصول تجربهی شخصی علی است و عرفان ابن عربی زاييدهی تجربه و ذوق خودِ او ولو که عرفان شيخ اکبر هم متأثر از تعالیم يا عقايد علی باشد.
من يک بار دربارهی کتاب «جانشينی محمد» ويلفرد مادلونگ نوشته بودم. کتاب مادلونگ به اعتقاد من يکی از شاهکارهای آکادميک دربارهی تاريخ اسلام و ماجراهای جانشينی پیامبر اسلام است؛ کتابی که خالی از تعصب و خالی از پيشفرضها و داوریهای مؤمنانه يا منکرانه نوشته شده است. نويسنده با مهارت و زبردستی تمام سعی کرده است از عقايد شخصی و قلبی خود فاصله بگيرد. ولی چند اثر دربارهی علی به قلم خودِ مسلمانان موجود است که نويسنده توانسته باشد اين فاصله را حفظ کند؟ مشکل من اين نیست که کسی شيفتهی علی باشد. خودِ من مبهوت شخصيت اویم، چرا بايد کسی را به خاطر دلبستگی به علی ملامت کنم؟ مشکل من اين است که گاهی میبينم علی را چنان تفسير میکنند و چنان از او مینويسند که گويی شخص نويسنده در وجود علی تاريخی حلول کرده است و از نگاهِ او عالم را ديده است. این شيوهی نگاه به علی، يا هر شخصيت ديگری، برای من دچار تضادی درونی است. اين نوع نگاه به نظر من با تاريخ تحول معرفتهای بشری سازگار نيست. نظام عالم اگر طرح و نقشهای از پيش تعيين شده داشته باشد و يکايک رخدادهای آن از قبل مقدر شده باشد، بدون تردید اين نقشه در اختيار نوع بشر نيست (اگر هم باشد، افشا کردناش کاری است نابخردانه يا متبخترانه). نويسندهای که میخواهد به زور به من بقبولاند که خيام عارف ربانی بوده است يا حافظ گردِ هيچ تعلقی بر دامن روحاش نبوده، گويی دارد به شعور من توهين میکند. چرا باید به تکلف به شخصيتهايی که «تاريخ» دارند، چيزهايی بست که برای توجيهشان ناچار به خلق يک نظام پيچيده و تو در توی فکری شوی که هر لحظه باید جايی از آن را توجیه کنی؟ چرا عدهای گمان میکنند تاريخ زبان ندارد؟ (فرض میکنم که تاريخ تحريف نشود و قلم هرگز در دست دشمن نباشد). اما آنها که از تاريخ تفسیرهای متکلف به دست میدهند و شخصيتهای تاريخی را در ذهن خود میتراشند و میپردازند، لزوماً تاريخ را تحريف نمیکنند، آنها تاريخِ خود را میگويند؛ زندگینامهی خود را مینويسند. علی چه کرده است که اين همه آدم میخواهند او را تصاحب کنند و کسانی هم میخواهند او را تخريب کنند! جاحظ بود که صحت انتساب بعضی از سخنان علی را به او زير سؤال برده بود؟ معاويه در تخريب چهرهی علی کم کوشید؟ اثر آن هم تبليغ عليه علی امروز هم باقی است. اما آن محبان غالی در حق علی چهها که نمیکنند. محبان غالی تنها آنها نیستند که از علی خدا میسازند. آنها که از علی هر چه میخواهند بر حسبِ فکر و خيالِ خويش میتراشند نيز کم از آن محبان غالی ندارند.
و . . . ياد شعری افتادم از قيصر امينپور افتادم، که خدایاش بيامرزاد:
این جزر و مد چیست که تا ماه میرود؟
دریای درد کیست که در چاه میرود؟
این سان که چرخ میگذرد بر مدار شوم
بیم خسوف و تیرگی ماه میرود
گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است
یک لحظه مکث کرده به اکراه میرود
آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین
آسیمه سر نسیم سحرگاه میرود
امشب فرو فتاده مگر ماه ازآسمان
یا آفتاب روی زمین راه میرود؟
در کوچههای کوفه صدای عبور کیست؟
گویا دلی به مقصد دلخواه میرود
دارد سر شکافتن فرق آفتاب
آن سایه ای که در دل شب راه میرود
اين شعر برای من از صدها تفسير عرفانی عجيب و غريب که علی را از من دور کند، دلنشينتر است. آن بيت آخر را که اولين بار خواندم، بند دلام پاره شد. اين شعر برای من واقعیتر از هر خيالی است که به نام واقعيت به من قالب میکنند. ولی آنها که شعرشان را به جای واقعيت میخواهند با آدمی زورچپان کنند، آدم را میرمانند! دلام برای علی تنگ است.