گفتم: «آسودگی و آرامشِ يقين، شيرينی دلاويزی دارد». گفت:
«در ره عشق نشد کس به «يقين» محرم راز
هر کسی بر حسب فکر «گمانی» دارد!»
گفتم: «مگر منتهای عبوديت، رسيدن به منزل يقين نيست؟» گفت: «اين قدر هست که بانگ جرسی میآيد! اهل شک از اهلِ يقين عزيزترند!»