چيزکی که میخواستم در نقد نوشتهی سعيد حنايی بنويسم، تبديل به يادداشتی افسار گسيخته شد که علیالظاهر باعث رنجش شديد سعيد حنايی شده است. اين بار میکوشم بدون وارد شدن به حواشی ماجرا، اصل سخن او را «نقد» کنم و «قضاوت» را به عهدهی خوانندگان منصف بگذارم.
سعيد در يادداشت انتقادیاش، تلاش دارد ثابت کند که برای کلمهی «تولرانس» معادل درست «تحمل» است، نه «رواداری». اما ببينيم او تا چه اندازه در اين کار توفيق داشته است و مقدمات و نتيجهاش چه نسبتی با هم دارند. در اين يادداشت ديرهنگام سعی میکنم بخشهای مختلف نوشتهی او را بشکافم و ايرادهای استدلالی و شواهد او را بسنجم. قسمت نظرهای اين بخش باز است. لطفاً نظرتان را دربارهی موضوع و مربوط به نقد بنویسيد و بحث را به نزاع و درگيری نيالاييد. اين نقد پانزده بندی، بسيار طولانی شد. در واقع خيلی طولانیتر از اين بود، اما ديگر نمیشد بيش از اين ادامهاش داد. اگر لازم شد، در مطلب جداگانهای بسطش خواهم داد.
پيشتر بگويم که البته مطلب سعيد در جای خود مطلبی خواندنی و آگاهیبخش است – بدون در نظر گرفتن معادلی که برای «تولرانس» ارايه میکند. اما دربارهی اصلِ نوشتهی او:
۱. نويسنده از همان ابتدای نوشتهاش، وقتی که کلمات «تحمل» و «رواداری» را مینويسد، در همان سطر نخست، عيناً معادلهای انگليسی مورد نظر خود را در برابر آن قرار میدهد. به باور من اين کار خطاست. وقتی من قرار است دربارهی موضوعی بحث کنم و چيزی را به نقد بکشم و دربارهی آن «استدلال» کنم، نبايد از همان اول نتيجه را مسلم و محرز فرض کرده باشم و مستقيماً انتخاب خود را به ذهن خواننده القاء کنم. همان سطر نخست، حاکی از اعتماد به نفس بيش از اندازهی نويسنده به انتخاب شخصیاش است که گويی میخواهد خود را بالاتر از نقد بنشاند.
۲. در همان بند نخست نوشته، نويسنده استدلال کرده است که «حتی اگر tolerance=permissiveness باشد» (صورت درست منطقی اين جمله نبايد کلمهی «باشد» را داشته باشد، چون فعل در خود علامت «=» مندرج است؛ اين هم از منطق رياضی!)، نمیتوان هر دو را به رواداری ترجمه کرد. مقدمهی نويسنده اساساً خطاست. مشهود است که اين دو کلمه يکی نيستند. پس نتيجهاش هم زايد است. فرض کنيم که دو کلمهی متفاوت در زبان انگليسی داشته باشيم که دلالتهای معنايی يکسانی يا مشابهی داشته باشند. هيچ دليل عقلی وجود ندارد که در ترجمه مطلقاً مجاز نباشيم از يک واژه برای معادل آن استفاده نکنيم. اينکه چه معادلی را انتخاب میکنيم البته بستگی به بستر و زمينهی بحث و سياق متن دارد. اينکه ممکن است اين دو کلمه اقتضائات و دلالتهای مفهومی يا سياسی مختلفی داشته باشند، دليل قطعی بر به کار بردن گزينشهای ارايه شده از سوی نويسنده نيست.
۳. موضوع اصلی نوشتهی نويسنده اين است: ارايهی دلايلی برای ترجيح معادل مورد نظرش به زبان فارسی. اما بخش عمدهی مطلب نويسنده اختصاص يافته است به ارايهی پيشينهی تاريخی و فرهنگی «تولرانس» که البته بحث به جايی است و کاری است صواب. اما متنها همگی به زبان انگليسی هستند و تنها خدمتی که ممکن است به ما بکنند، روشن کردن حوزهی معنايی و دلالتهای مفهومی آن است و بس. در هيچ کجای تعريفهای متفاوتی که نويسنده به زبان انگليسی نقل کرده است، نيامده است که چرا برای کلمهی «تولرانس» معادل «رواداری» غلط است و «تحمل» درست! نويسنده به درستی اشاره کرده است که «يکی از آسانترين راههايی که ما ممکن است برای فهم واژهای اختیار کنيم، رجوع به فرهنگهای لغت است». (تأکيد از من است)، اما خود او از مرحلهی فهم فراتر رفته است و عملاً متن فرهنگ لغت را تفسير به رأی کرده است و همگان را به تبعيت از سليقهی خود فراخوانده است.
۴. در نخستين موردی که نويسنده از يک فرهنگ لغت برای واژهی tolerate شاهد مثال نقل کرده است (که ريشهی مصدری tolerance است و نه خودِ آن)، او اشاره کرده است که مترادف اين کلمه «پذيرفتن و تحمل کردن و جايز دانستن چيزی» است و به درستی هم چنين گفته است. اما سئوال اين است که آيا آشوری وقتی بخواهد جملات ارايه شده را ترجمه کند، به جای «تحمل» از «روا داشتن» استفاده میکند؟ البته که نه - نويسنده بايد حداقل يک مورد نشان میداد که آشوری حالت فعلی tolerate را در مثالهايی مشابه به «روا داشتن» ترجمه کرده باشد. اما چرا نويسنده در برابر ترجمهی (درست) پيشنهادی خود مینويسد: «(روا نمیدانم؟) يا (روا بدانی؟)»؟ اين علامت سئوالهای عاقل اندر سفيه (!) اشاره به چه کسی دارد اگر آشوری و هيچ مترجم ديگری چنين ترجمهای نمیکند؟ لذا، اين قسمت نخست نقل قولِ او و توضيحاتاش کاملاً بیمورد است (اگر نگويیم بهانهجويانه است).
۵. پس از نقل مثال دوم از فرهنگ انگليسی بزرگتر و ارايهی معادلهای فرهنگ معاصر هزاره و فرهنگ علوم انسانی آشوری، او بخشهايی از توضيحات آشوری را میآورد و اشاره میکند که آشوری به «يک چرخش اساسی معنايی» توجه دارد و سپس میگويد سخن آشوری در واقع «دو چرخش» نه يک چرخش، و در ادامه میآورد که اين کلمه «بعد بلافاصله با «فرمانِ رواداری» میشود «رواداری»!». گذشته از اينکه آشوری در متن خود به چيزی به اسم «فرمان رواداری» اشاره دارد، نمیتوان کنايهی نويسنده را به آشوری ناديده انگاشت. انگار از نظر نویسنده آشوری در مقام فرمانروايی است که حکم معادلسازی امضاء میکند و از امروز بنا به فرمان او، معادل کلمهی «تولرانس» شده است «رواداری». خوب، میگويیم انشاء الله گربه است و منظور نويسنده طعنه به آشوری نبوده است. اما بخشهای ديگر اين نقد اين را ثابت نمیکند.
۶. نويسنده در نقل قسمت (۳) متن آشوری میگويد با او موافق است و بلافاصله بعدش میگويد «اما» و ما منتظريم که او با قسمت بعدی مخالفت کند و دليل در رد آن بياورد. با کمال تحير میبينيم که بعد از نقل قسمت (۴) هم مینويسد: «اين را هم میپذيريم» و تازه اينجاست که «اما» بعدی او موضوعيت پيدا میکند؛ يعنی بعد از نقل بخش (۵). در اينجا او بعد از نقل نوشتهی آشوری میگويد ادعای او نادرست است (بنا به شواهدی که خود قرار است بعداً نقل کند) و میگويد: «آشوری در اينجا مدعی میشود که «بردباری» مفهومی اخلاقی است و «رواداری» مفهومی حقوقی. بنابراين، وقتی که «بردباری» تبديل به لايحه شد و به تصويب دولت رسيد، امور «ناروا»يی که تا قبل از اين تحمل میشدند ديگر «روا» هستند و نيازی به تحمل نيست!». ببينيم آن قسمت سخن آشوری کدام است. آشوری آورده است که: «با اين فرمانها و قانونها از مرحلهيِ بردباري و مدارايِ شخصي يا جمعي واردِ مرحلهيِ شناساييِ حقی ميشويم که قدرتِ دولت پايندانِ آن است». در هيچ کجای متن آشوری نيامده است که امور ناروايی که تا قبل از اين «تحمل» میشدند، حالا «روا» هستند. تمام حرف آشوری اين است که پس از تصويب «فرمان رواداری» يک پشتوانهی قانونی برای آن به وجود آمد و هيچ اشارهای به گزينش معادل «رواداری» بر «تحمل» نشده است. نويسنده متن آشوری را (آن چيزی که خود نقل کرده است و به آن ايراد گرفته) در ذهناش تفسير کرده و بنا به تفسير خودش آشوری را بر خطا دانسته است. اين ديگر نقد نيست، تفسير ملانقطی است.
۷. پس از نقل بند (۶) از نوشتهی آشوری، نویسنده با هم در دام همان تکرار و تفسير میافتد. نويسنده مدعی میشود که آشوری مفاهيم ايرانی-اسلامی «تساهل» و «مدارا» را با «تحمل» و «بردباری» در هم آميخته است و مدعی شده است که «تحمل» موقتی است، اما «رواداری» دايمی. از متن آشوری چنین ادعايی بر نمیآيد. حرف آشوری به زبان ساده اين است که تولرانس که تا به آن زمان برای مردم پشتوانهی قانونی نداشت و «زور» پشت سر آن نبود، بعد از آن تاريخ ديگر رسماً به يک قانون جا افتاده تبديل شده که مردم خواه نا خواه بايد از آن تبعيت میکردند. از هيچ کجای اين حرف بر نمیآيد که آشوری ادعا کرده است «تحمل» موقتی است و «رواداری» دايمی. به طور خلاصه، از اين نوع ايرادهای نويسنده بر میآيد که در ذهنِ او نوعی درگيری با اين دو کلمه وجود دارد و به نفس کلمات حساسيت دارد و بعضی چيزها به طور اتوماتيک از صافی ذهنِ او گذشته و تفسير میشوند و سپس بر مبنای همان تفسير خاص، از آشوری ايراد میگيرد. سپس در ادامهی همين نقدش مینويسد که: «چگونه میتوان کلمهای مانند «روا» را که از ريشهای اساساً متفاوت با «تحمل» است به «تحمل» تحميل کرد؟» آشوری هيچ جای اين نوشته مدعی نشده بود که ريشهی «روا» با «تحمل» یکی است – آوردن اين جمله از سوی نويسنده چه دليلی دارد واقعاً؟ - و «روا» را هم به «تحمل» تحمیل نکرده است. مشکل اينجاست که برای نويسنده گويی دو کلمهی «روا» و «تحمل» موجوديت متعين و متمايزی دارند که فقط يکی از آنها لزوماً مترادف با «تولرانس» است. چنين برداشتی از کلمات، برداشت بسيار متبخترانه و خودخواهانهای است و اثبات کنندهی مدعای او نيست. فراموش نکنيم که در درجهی نخست آشوری دارد دربارهی مفهوم تولرانس در زبان و فرهنگ ديگری صحبت میکند. ما سابقه و پيشينهی چنين مفهومی بدين شکل را در فرهنگ و زبان فارسی نداريم. در بخشهايی که آشوری نقل کرده است، هنوز به قسمت گزينش و پيشنهاد او برای اين اصطلاح نرسيدهايم. او هنوز در مقام توصيف خود مفهوم است. نويسنده شتابزده مقدمات و نتايج را با هم خلط میکند و میخواهد از هر جملهای برای رسيدن به نتيجهی مطلوب خود استفاده کند، چه ربطی به آن نتيجه داشته باشد و چه نداشته باشد.
۸. در بند (۷) که نويسنده از قول آشوری نقل کرده است، دست بر قضا آشوری آورده است که «بردباريِ و مدارا و شکيبايي و مانندِ آنها هم برايِ معناهايِ کلّيِ ديگر و ديرينهترِ آن جايِ خود را دارند؛ همچنان که تابآوري و مقاومت برايِ معناهايِ آن در حوزههايِ فيزيک و زيستشناسي.» که راه را برای استفاده از «تحمل» در سياق مناسباش باز میگذارد و پارهای از انتقادات نويسنده را بلاموضوع میکند. اما هنوز معلوم نيست نويسنده دقيقاً چرا اين بند (۷) را نقل کرده است در حالی که بعد از آن هيچ ايرادی هم به آن نگرفته است. در ضمن به اين قسمت نقل شده در همين بند (۷) توجه کنيد: ««رواداري» با تماميِ اين پشتوانهيِ اخلاقيـحقوقيـسياسي، بهروشني ميتواند نامزدِ شايستهای برايِ تولرانس در اين معنايِ دقيقِ فنّي باشد». آشوری، باز هم با قاطعيت و جزميت بر انتخابِ خود پافشاری نمیکند و همه را بر خطا نمیداند و تنها میگويد اين معادل «میتواند» معادل خوبی باشد، بر خلاف نويسنده که آشوری را متهم به «استنباط ناروا» میکند (با هر معنايی که خودش از «ناروا» مراد کرده است) و مصرانه بر انتخاب و سليقهی خودش پافشاری میکند.
۹. در قسمت «معنا و مفهوم «تولرانس» در فلسفه»، نويسنده از يک فرهنگ فلسفی پاراگرافی را نقل کرده است که دربارهی ريشههای تولرانس توضيحاتی میدهد. تعريف ارايه شده در اين فرهنگ فلسفی خلاصهای است از همان بند (۵) که نويسنده از آشوری نقل کرده است با اين تفاوت که در آن به معنای «منفی» و «مثبت» (بخوانيد «سلبی» و «ايجابی») تولرانس اشاره شده است. نويسنده پس از نقل قول دوباره از آشوری، بدون هيچ توضيح اضافی، از يک دايرة المعارف فلسفی، مطلبی طولانی را به انگلیسی نقل میکند. (بماند که نويسنده به جای اينکه پيش از اثبات مدعایاش، فعلاً، از کلمهی «تولرانس» استفاده کند، همه جا مصرانه مینويسد «تحمل» و آن را پر رنگ میکند و زيرش هم خط میکشد و معلوم نيست کجا نويسندهی اين دايرة المعارفها و فرهنگها به نويسنده گفتهاند که اين کلمهای که ما به کار میبريم به زبان شما همانا «تحمل» است و بس. و هذا اشارة!). او بلافاصله پس از نقل چند پاراگراف نخست آن مطلب طولانی مینويسد: «چنانکه پيداست در اين مقاله بر معنای منفی «تحمل» تأکيد میشود. هر کسی که چيزی را تحمل میکند سه خصوصيت دارد: (۱) او دربارهی آن چيز حکمی منفی دارد؛ (۲) او قدرت تحمل نکردن آن چيز را دارد؛ و (۳) او عمداً از اين کار خودداری میکند. بقيهی متن توضيح اين سه شرط برای تحمل است. سپس مقايسه کنيد با آنچه آشوری در بالا گفته است.» نخست اينکه باز نويسنده بدون به پايان بردن بحث در جای جای نوشته از نتيجهی مدلل نشدهاش دفاع میکند و اين در اخلاق نقد و بحث کار خطايی است. دیگر اينکه آن سه بند نقل شده، صرفاً ترجمه است و چيز زيادی به دادههای ما دربارهی گزينش اين کلمه يا آن کلمه نمیافزايد. سه ديگر اينکه قياس اين بندها با مطلب آشوری هم به هيچ تناقضی منجر نمیشود و ما را به باطل بودن سخن آشوری نمیرساند. از اين قسمت بحث به بعد، نوشتهی نويسنده به اطناب فلسفی ملالآوری تبديل میشود که خواننده را از رسيدن به اصل مطلب دور میکند. پرسش اينجاست که «معادل» پيشنهادی آشوری چه تناقضی با اين مفهومهای فلسفی و توضيحات طولانی دارد؟ و البته از خواندن اين متنها به زبان انگليسی هيچ چيز دندانگيری در «رد ادعای آشوری» عايد خواننده نمیشود.
۱۰. تمام مقصود نويسنده از نقل اين مطالب طولانی از فرهنگها و دايرة المعارفهای مختلف ظاهراً توضيح دربارهی مفاهيم فلسفی «تولرانس» و «تحمل کردن» (to tolerate) است که آشوری در اين موارد اختلاف نظری با او ندارد. نويسنده مدام چند چيز را با هم خلط میکند (چنانکه از ابتدای بحث نشان داده است) و آن اين است که به درستی نفهميده است که وقتی کسی در موردی خاص «تولرانس» را به «رواداری» ترجمه کند، لزوماً همه جا (tolerate) را به روا دانستن ترجمه نمیکند! هر گردی که گردو نيست! برای اثبات چنين نسبتی به آشوری، لازم بود از چند کتاب مختلف که آشوری ترجمه کرده است، نمونههايی را نقل کند و مثلاً بگويد در اين موارد خاص، شما tolerate و نه tolerance را به خطا ترجمه کردهايد و آن وقت کل نقد و سخن هم قابل هضم و پذيرش بود و هم به اين بحث بيهوده کشيده نمیشد.
۱۱. در نقل از «ويکیپيديا» که باز هم قبلاش مصرانه نويسنده مینويسد «تحمل» - و البته اينجا کلمه toleration است نه tolerance هر چند ممکن است حوزهی معنايی اين دو کلمه تفاوت بسيار فراوانی با هم نداشته باشند – در انتهای مطلب ويکیپيديا، نکتهی جالبی آمده است و آن این است که «رواداری» (يا به قول نويسنده «تحمل») يک فضيلت (virtue) است و سپس دربارهی اين فضيلت توضيحی طولانیتر داده میشود. اما خود او چند بند بعدتر نوشته است که: «آشوری در اينجا مدعی میشود که «بردباری» مفهومی اخلاقی است و «رواداری» مفهومی حقوقی». اين «بردباری» که او از آن ياد میکند، همان toleration است که در مقالهی ويکیپيديا آمده است. در واقع نويسنده خود مطلبی را برای تحکيم استدلال خود از جايی نقل میکند که قبلاً بر همان خرده گرفته است و سعی میکند از آن در اثبات مدعایاش بهره بگيرد. خواننده حيران میماند که نهايتاً مقصود دقيق و روشن نويسنده از اين همه پيچاندنهای مکرر چیست و چه نتيجهای قرار است بگيرد آن هم با اين ارکان لرزان استدلالی که مرتب به تناقضات تو در تو منجر میشود. میبينيم که اکثريت قريب به اتفاقی مواردی را که نويسنده به زبان انگليسی نقل کرده است، هيچ تضاد و تعارض مستقيم يا حتی غير مستقيم با سخنان آشوری ندارد. پس نويسنده اينها را چرا نقل کرده است آن هم در ضمن مطلبی که به منظور نقد بر آشوری نوشته شده است؟ شايد اگر هيچ اسمی از آشوری و اصرار بر ترجيح اين واژه بر آن واژه نمیرفت، میشد به مطلب شستهرفته و خوبی دست يافت (البته در صورتی که نويسنده همهی اين متنهای طولانی را ترجمه میکرد و گرفتار تفسيرهای مغلق و خودساخته نمیشد).
۱۲. به طور خاص، میتوانيد به بند (۲) از متنی که نويسنده از «دايرة المعارف فلسفی راتلج» نقل کرده است مراجعه کنيم. میبينيم که شباهت بسيار غريبی دارد با آن توصيفاتی که آشوری از «رواداری» مورد نظرش ارايه میکند. يعنی باز هم نويسنده به جای سعی در اثبات مدعای خود، تنها به تحکيم انتخاب آشوری مدد رسانده است. و بالاخره مطلبی که از موريس کرنستن نقل میکند، ديگر مطلب انگليسی نيست، بلکه ترجمهی خودِ اوست با گزينش و برابر نهاد پيشنهادی بلکه تحميلیِ خود او (به تأکيدهای فراوان او بر کلمهی «تحمل» از ابتدا تا انتهای مقاله توجه کنيد). شما اگر اين متن را جور ديگری ترجمه میکرديد و در جای مناسب و لازم (نه همه جا) به جای «تحمل» کلمهی «رواداری» (يا چنانکه من ترجمه میکنم «مدارا») را میگذاشتيد، صدمهای به انسجام متن و معنا و مفهوم آن نمیخورد و باز هم معنای يکسانی را از آن میفهميديد. دوباره هشدار میدهم که وقتی میگويم میشد از «مدارا» يا «رواداری» استفاده کردم، مقصودم اين است که با توجه به سياق آن میشد اين کار را کرد، نه هر جا که ميلمان کشيد و به طور مکانيکی (چنانکه نویسنده در ابتدای متن يک ترجمهی مندرآوردی فرضی را به جای آن ارايه کرده است).
۱۳. او سپس میآورد که « بدين ترتيب پيداست (؟) که معادلهايی مانند «تسامح» (گذشت و چشمپوشی) و «تساهل» («آسانگيری») و «شکيبايی» («پذيرفتن چيزی از سر ناچاری») و «رواداری» چقدر با روح (؟) اين اصطلاح بيگانه است. و اکنون میرسيم به بحث دوم که اصطلاح جديد «رواداری» در زبان انگليسی باشد، اصطلاحی که آن را در فرهنگهای لغت انگليسی معادل «تحمل» به کار میبرند.» از کجا پيداست؟ بنا به «ترجمه»ای که خود نويسنده ارايه داده است؟ ما داريم از ترجمهی يک واژه صحبت میکنيم به زبان فارسی. نويسنده با بیبند و باری تمام مدعی میشود اين معادلها با «روح» اين اصطلاح بيگانه است. اگر نويسنده قرار بود بر عکس از فارسی به انگليسی متنی را ترجمه کند که حاوی اصطلاحات بالا بود، چه کلماتی را به کار میبرد؟ نويسنده خود با تکيه بر اجتهادِ خود به اصطلاحات روحی میبخشد که خود وضعاش کرده است. وقتی به عنوان مثال، از يک اصطلاح، من همان چيزی را بفهمم و همان معانی و مقتضياتی را درک کنم که سعيد حنايی کاشانی از اصطلاح ديگری میفهمد، ايراد کار در کجاست؟ و وقتی که سعيد حنايی کاشانی مصرانه میگويد فقط و فقط همين بايد به کار برود و بس و من میگويم اين موضوع سليقهای است و هيچ الزامی در کار نيست، کدام يک از ما دارد راه را خطا میرود؟
۱۴. نويسنده در اواخر مطلباش تازه میرسد به معادلهای permissiveness که از فرهنگ هزاره و فرهنگ علوم انسانی آشوری نقل میکند. بعد از آن از فرهنگهای انگليسی نقل قول میکند که در عمل مباينت چندانی با معادلهای فارسی ذکر شده ندارند (يعنی میتوان هر يک از معادلهای فارسی را به راحتی از همان متن انگليسی فهميد و استخراج کرد). يعنی باز هم با يک کار عبث و زايد و نقل قول بیمورد رو به رو شدهايم. بعد از نقل قول انگليسی به جملهی شگفتی از نويسنده بر میخوريم. او پس از نقل معادلهای دو فرهنگ مینويسد: « وقتی اين طيف معادلها را میبينيم به راحتی میفهميم که چرا «تحمل» در جامعهی ما جا نمیافتد، چراکه ما از اين مفهوم «آسانگيری» و «بی بند و باری» و «سهلانگاری» میفهميم»! از کی تا به حال، دو فرهنگ لغت معادل هستند با «جامعهی ما»؟ نويسنده گويی در خود احساس رسالتی میکند که «جامعه» را از اين لغزش عظيم نجات بدهد در حالی که مسأله اصلاً به اين پيچيدگی نيست. بحث، بحث ترجمه است، نه بحث نبوت و پيامبری! و عجیب اين است که او که چنين جملهی شگفتی را دربارهی جامعهی ما و اين دو فرهنگ نويس آورده است، اصلاً توجه ندارد که دو پاراگراف بالاتر از قول يک فرهنگ انگليسی نقل کرده است: «term used for social changes, including greater sexual freedom, homosexual law reform, abolition of censorship in the theatre, frank discussion of hitherto taboo subjects, etc». هيچ توضيح ديگری لازم نيست. فقط همين تعريف را بخوانيد تا روشن شود در «فرهنگ ما» و «فرهنگ آنها» اينها در زمان حاضر چگونه فهميده میشود و فرهنگنويسان از آن چه فهميدهاند! نويسنده بلافاصله موضوع را از ترجمه و بحث لغوی به يک بحث ايدئولوژيک تبديل کرده است.
۱۵. و نکتهی آخر اينکه تمام اين مقاله و ايرادات بنیاسرايیلی آن يک طرف و آن بند آخرش («ترجمه و مفهوم») يک طرف. کاش نويسنده فقط همين يک بند را نوشته بود و ديگر هيچ ننوشته بود. از هيچ کجای اين بحث مفصل، نمیتوان استنباط کرد که چرا «رواداری» برای «تولرانس» غلط است و «تحمل» درست. شاهد نويسنده برای اثبات اين مدعا کيست؟ خودش! اگر نویسنده تا اين اندازه با اعتماد به نفس و خودخواهی دست به نقد نمیزد، میتوانست چندين متن ترجمه شده به زبان فارسی يا اساساً نگارش شده به زبان فارسی را از نويسندههای مختلف در دورههای مختلف ادب فارسی انتخاب کند و سپس از نحوهی متفاوت استفاده از اين دو واژه نتيجهگيری لازم و مناسب را انجام دهد. اگر نویسنده به متون فارسی هم مراجعه میکرد و در کنارِ آنها از متون انگليسی برای تقويت ادعایاش و تنها در راستای روشن ساختن مفهوم – نه به کرسی نشاندن ادعای درستی انتخاب يک معادل – استفاده میکرد، مقالهای ارزشمند داشتيم. متأسفانه اين مطلب نويسنده، با اين قالب مغشوش و در هم ريخته و استدلالهای بیسر و ته، خواننده را به نتيجهی محکم و معقولی نمیرساند و معادل آشوری را هم رد نمیکند. اگر چند خود من به ندرت در ترجمه «تولرانس» يا tolerate را به رواداری ترجمه میکنم، به خاطر اختلاف سليقه البته، هيچ گاه با اين قاطعيت نه سخن آشوری را رد میکنم نه انتخاب سليقهای سعيد حنايی را. او در سليقهی زبانی خود آزاد است (نتيجهی چنين ترجمهای البته به خودش مربوط است)، اما چنانکه گفتم نه من حق دارم و نه او حق دارد که سليقهی خود را به کل مترجمان زبان فارسی «تحميل» کند.
پ. ن. اين را بايد اول متن میآوردم، اما اکنون میافزايماش. نويسنده در صدر اين مطلب و مطلب مرتبط ديگرش، از اين بيت حافظ استفاده کرده است: «ساغر ما که حريفان دگر مینوشند / ما تحمل نکنيم ار تو روا میداری». اين بيت هيچ ربطی به موضوع بحث ندارد، و کاری جز هدايت کردن - ناصواب - ذهن خواننده به معادل انتخابی نویسنده انجام نمیدهد. به قول دوستی، این مصرع دوم بيت را اين گونه هم خواندهاند که «ما تحمل بکنيم ار تو روا میداری»! نويسنده چرا بايد از شعری که هم قابل تفسير است و هم روايتهای مختلفی از آن میتوان داشت استفاده کند و آن را وارد چنين متنی بکند؟ تنها چيزی که از شيوهی ورود نويسنده به موضوع میتوان فهميد اين است که او تلاش میکند از اولين سطر نوشتهاش به «زور» و با تحميل «تحمل» خواننده را متقاعد کند که پيشنهادِ خود او درست است و پيشنهاد آشوری غلط. چنین شيوهای برای آغاز بحث، اصل بحث را از همان ابتدا مخدوش میکند. با اين اوصاف من هم میتوانم مقالهای بنويسم بسی مفصلتر و بر صدرش بياورم: «آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است / با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» و بعد هم بيفزايم «و با دشمنان مدارا هم مدارا»!
پ. ن. ۲. آقای سميرمی بازسازی خوبی از قياسهای ارايه شده عرضه کردهاند تحت عنوان «داخل دعوا». لينک خود مطلب کار نمیکند. به خود آدرس وبلاگ مراجعه کنيد. در ذيل اين يادداشت، اين را هم افزودهام: «. . . اما يک بحث جدی که باقی میماند و من بر آن تأکيد فراوان دارم اين است که: وقتی قرار است برای واژهای از زبان مبداء در زبان مقصد معادلی بگذاريم، نقل شواهد يا تعاريف از زبان مبداء حداکثر برای روشن ساختن حوزهی معنايی و اقتضائات و دلالتهای معنوی همان کلمه در همان زبان مبداء است. مغالطهی بزرگ در استدلال سعيد اين است که آن شواهد را برای زبان فارسی در ذهن خود مفروض گرفته است و سخن ناگفته و نانوشتهای را گفته و نوشته میگيرد يعنی که «تمام اينها دلالت بر انتخاب اين معادل دارند، نه آن معادل»! برای محکم ساختن اين مدعا، نياز به پيشينههای معنايی هر دو معادل در زبان فارسی به اضافهی تمامی تعاريف دقيق همين دو معادل (در زبان مقصد - اينجا فارسی) هست. يعنی خروار خروار شاهد و قرينه نقل شده است برای مدعايی که هيچ نسبتی با خود آن قراين ندارد. برای کسی که فلسفه درس میدهد، اگر اين را لغزش بزرگ ندانيم، حداقل استفادهی ناشيانه از مغالطه است. اميدوارم سعيد حوصله کند و توضيح دهد دقيقاً منظورش از نقل اين همه شواهد در آن سياق چه بوده است.»